اقتصاد ایرانی: رسانه ها از هر فرصتی برای تکرار داستان اقتصادهای در حال رشد، یعنی چین و هند بهره می گیرند و میتوانیم مطمئن باشیم که در این میان وجه ناخوشایند این دو کشور بازهم نادیده گرفته خواهد شد. این دو کشور که حدود دو پنجم جمعیت جهان را در خود جای داده اند طی سه دهه اخیر، بعد از دو قرن رکود نسبی، رشد قابل توجه درآمد را تجربه کرده اند. در بخش های تولید و خدمات، چین و هند گام های بلندی را در سطح بین المللی برداشته اند و همچنین تلاش آن ها برای در اختیار گرفتن مالکیت شرکت های بین المللی باعث شده است تا توجه زیادی به آن ها جلب شود.
اما در میان هیاهویی که برای این دو کشور به راه افتاده و باور عمومیکه در مورد آن ها شکل گرفته معمولا بخشی از حقیقت یعنی آنچه واقعا درون این دو کشور رخ میدهد از قلم میافتد.
برای مثال اگر ارزش افزوده را در نظر بگیریم (ارزش محصول بعد از کسر هزینه مواد اولیه و اجزا) چین، علیرغم تصور بسیاری، هنوز مرکز تولید جهان محسوب نمیشود. چین تنها 15 درصد ارزش افزوده در دنیای تولید ایجاد میکند در حالیکه آمریکا 24 درصد و اروپا هم حدود 20 درصد ارزش افزوده خلق میکنند.
همچنین در حالیکه خدمات نرم افزاری و بخش فن آوری اطلاعات هند شهرتی جهانی یافته است، تعداد افرادی که در هند در این بخش ها مشغول به کار هستند کمتر از 0.5 درصد نیروی کار این کشور را تشکیل میدهند. پس چنین بخشی نمیتواند به تنهایی اقتصاد هند را متحول کند.
رشد چین هم معمولا به صادرات محور بودن اقتصاد این کشور نسبت داده میشود اما در واقع این سرمایه گذاری داخلی است که سهم بیشتری از رشد چین را بر عهده دارد. حتی در اوج گسترش تجارت جهانی بین سال های 2002 تا 2007، تنها کمیبیشتر از یک چهارم رشد اقتصادی چین به خاطر صادرات (از منظر خلق ارزش افزوده) این کشور بوده است در حالیکه سرمایه گذاری داخلی به طور قابل ملاحظه ای سهم بیشتری از رشد این کشور را به خود اختصاص داده بود.
به علاوه بر خلاف باور عمومی، کاهش قابل توجهی که در میزان فقر در چین شاهد بوده ایم نه به خاطر ادغام این کشور در اقتصاد جهانی بلکه به خاطر عواملی داخلی مانند رشد بخش کشاورزی -جایی که فقر شدید در آنجا متمرکز شده بود- بوده است. بخش بیشتر کاهش فقر در چین را میتوان به عواملی مانند سرمایه گذاری در زیرساخت های روستایی، تغییرات نهادی در بخش های مربوط به کشاورزی و توزیع عادلانه حقوق مربوط به زمین های قابل کشت نسبت داد.
شاید گسترش صادرات محصولات تولیدی کار محور، خیلی از چینی ها را از فقر بیرون کشیده باشد اما در مورد هند این قضیه صدق نمیکند. چرا که صادرات این کشور عموما سرمایه محور هستند. کاهش فقر در هند قابل توجه بوده اما اساسی نبوده است. در برخی شاخص های غیر درآمدی برای سنجش میزان فقر مانند مرگ و میر کودکان، سوء تغذیه و ترک تحصیل عملکرد هند ناامید کننده است و در برخی موارد این کشور حتی از صحرای آفریقا هم وضعیت بدتری دارد.
در رسانه های اقتصادی جهان، چبن و هند به نماد اصلاحات اقتصادی و جهانی سازی تبدیل شده اند. اما هر دو کشور در بسیاری از موارد مانند خصوصی سازی، حقوق مالکیت، حذف قوانین دست و پاگیر و تسهیل روند اداری تفاوت بسیاری با جریان اصلی حاکم بر اقتصاد جهان دارند. طبق رتبه بندی بنیاد هریتیج برای آزادی اقتصادی، چین و هند در سال 2008 در میان 157 کشور در رتبه های 126 و 115 قرار گرفتند.
اگرچه سیاست های سوسیالیستی در این دو کشور جلوی خلاقیت و سرمایه گذاری را گرفته بود اما در این میان نمیتوان میراث مثبت به جا مانده از آن دوران را انکار کرد. برای مثال سوسیالیسم چینی با انجام اقداماتی مانند ایجاد نظام های آموزشی و درمانی، برق رسانی به نقاط دورافتاده، توزیع عادلانه حقوق مالکیت زمین های کشاورزی، تمرکز زدایی از اقتصاد منطقه ای و سهیم کردن گسترده زنان در نیروی کار بستر مناسبی را برای رشد در این کشور مهیا کرد. علاوه بر این ها نقش فعال دولت در توسعه تکنولوژی در هر دو کشور میراثی است که از سوسیالیسم به جا مانده است.
بر خلاف هند که شرکت های خصوصی بخش فعال اقتصاد کشور را تشکیل میدهند، در چین حتی شرکت ها بین المللی هم تحت کنترل دولت قرار دارند. شرکت های خصوصی مشهور چینی مانند لنووو (Lenovo) و هواوی (Huawei) ساختاری بسیار پیچیده و گنگ دارند و مرز مدیریت دولتی و خصوصی در آن ها شفاف نیست. علیرغم تبلیغات گسترده ای که برای خرید شرکت خودرو سازی ولوو (Volvo) توسط شرکت خصوصی چینی گریلی (Greely) انجام شد بازهم باید متذکر شد که بخش بیشتر مبلغ این معامله را یک بخش دولتی پرداخت کرده بود.
خانواده های قدرتمند سیاسی در چین مدیریت بسیاری از بنگاه های دولتی را در اختیار دارند. در واقع مدارکی وجود دارد که نشان میدهد که قریب به اتفاق میلیاردرهای چینی خویشاوندان مقامات بلند مرتبه حزب کمونیست این کشور محسوب میشوند. بدون اصلاحات سیاسی، حیات بلند مدت چنین نظامیمورد تردید قرار میگیرد. حتی نخست وزیر چین هم در سخنرانی خود در ماه اوت به این نکته اشاره کرد. این بخش از سخنان او اگرچه به طور گسترده مورد توجه رسانه های خارجی قرار گرفت اما در در رسانه های چینی چندان به آن پرداخته نشد.
به طور کلی نکته حایز اهمیت اینست که هنگامیکه رسانه های جهان در مورد چین و هند صحبت میکنند باید سعی کنند تا پا را فراتر از داستان ساده انگارانه پیروزی اصلاحات اقتصادی بگذارند و به جنبه های دیگر این دو کشور را هم بپردازند.
نویسنده: پراناد باردان (استاد دانشگاه کالیفرنیا)