بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : پنجشنبه 2 آذر 1391      15:34
بازار تهران چرا مانند سابق قدرت سیاسی و اقتصادی نیست؟

خداحافظ اسطوره

میثاق پارسا- پژوهشگر و استاد دانشگاه دورتمس

ترجمه: متین غفاریان

صرف تعارض منافع و فقدان گزینه های عملی برای بسیج [سیاسی] و عمل جمعی کافی نیست. اگر صرف سیاست های نامطلوب اقتصادی برای ایجاد عمل جمعی کافی بود، باید همه جوامع شاهد اقدامات جمعی پیاپی می بودند. اما در واقع، چنین تغییرات اجتماعی ای به ندرت، معمول هستند. بنابراین وجود عوامل دیگری برای رخ دادن عمل جمعی لازم است. از جمله این شرایط، یکی توانایی گروه های محروم است در گسترش ساختارهای همبستگی، دیگری بسیج منابع است و آخری ایجاد ائتلاف هایی به منظور به چالش کشیدن دولت. این فرآیند به خودی خود رخ نمی دهد، علی الخصوص در شرایط سرکوب فزاینده که دولت اجازه چنین کارهایی را به اپوزیسیون خود نمی دهد. در ایران دوره شاه هم این فرآیند به خودی خود اتفاق نیفتاد.

در طول دهه های 1960 و 1970 قدرت بسیج و عمل جمعی بازار و بخش تجاری، به چند دلیل کاهش یافت. در سال های قبل از انقلاب، بخش تجاری به رغم اهمیت اقتصادی ای که داشت، گروه اجتماعی رو به زوالی بود. در سال 1966، بازرگانان و مغازه داران حدود 16 درصد نیروی کار شهری را تشکیل می دادند. 10 سال بعد، سهم آنان به سختی به 13 درصد می رسید. صنعتگران (تولیدگران کالاها و مصنوعات که در استخدام کسی نیستند  و برای خودشان کار می کنند) هم که در سال 1966، 62/5 درصد نیروی کار شهری را تشکیل می دادند، در سال 1976 به 31/4 درصد رسیدند. نرخ کم شدن سهم هیچ کدام از این گروه ها همگام با نرخ رشد عمومی نیروی کار در ایران نیست. علاوه بر این زوال نسبی، توانایی عمل جمعی [این گروه ها] هم به خاطر تنوع اقتصادی و تفاوت [جهت گیری] سیاسی کاسته شد. اگرچه اکثریت بخش تجاری، مرفه نبودند و سرمایه های شان خرد یا متوسط بود اما توسعه اقتصادی سبب تنوع و لایه بندی بازار شد. به واسطه پیشرفت های صورت گرفته، توان [عمل] جمعی در بازار مرکزی [تهران]، یعنی مهم ترین مکان برای بسیج سیاسی، هم تضعیف شد. در دهه 1950، بازار تهران نقش مهمی در بسیج آن بخش از تجار داشت که خارج از محدوده بازار فعالیت می کردند. اما در دهه 1970، این بخش خارج از محدوده بازار چنان رشد کرد که حجم و اندازه ای چندین برابر بازار مرکزی یافت. این بخش جدید تجاری که عمده کارش معامله کالاهای لوکس بود. به همراه شرکت های صادرات- واردات و فروشگاه های زنجیره ای، مجموعه ای را در خارج از محدوده بازار تشکیل می دادند که پیرو جهت گیری سیاسی بازار نبودند.

صد تاجر و بازرگان که حجم معاملات شان ورای سطح و توانایی بازار رفته بود، آن را به قصد تجارت در حوزه کالاهای لوکس یا پیوستن به بخش صنعتی ترک کردند. از آنجا که اینان از سیاست های [اقتصادی] دولت سود می بردند و از برنامه ها و کمپین های ضدگران فروشی آن در امان بودند. مخالفتی با رژیم نمی کردند. حتی در میان آنهایی که در بازار ماندند، یک اقلیت تاجر ثروتمند از دولت حمایت می کرد. حتی در سنتی ترین بخش بازار یعنی بازار فرش فروشان هم چنین منطقی حکم فرما بود.

این تفرق که بدل به ویژگی اصلی بازار شده بود خود را در جهت گیری سیاسی و سیاست ورزی تجار و مغازه داران نشان می داد. برخلاف دهه 50 که اکثریت بازاریان پشت سر مصدق متحد شدند، در دهه 70 به لحاظ سیاسی متحد نبودند. در میان بازاریان مرفه و بازاریانی که از رفاه کمتری برخوردار بودند و همچنین میان کارفرما [استاد] و کارگر [شاگرد] چنان اختلاف نظرهایی وجود داشت که گاه به خصومت می کشید. (شانه چی، 1983، نوار سوم) بخشی از مغازه داران از رژیم حمایت می کردند که عبارت بودند از بازاریان ثروتمند، روسای اصناف، و آن بخش از مغازه داران که در کار لوازم لوکس وارداتی بودند. وقتی به مناسبت قیام 15 خرداد 42، در خرداد 57، فراخوان اعتصاب منتشر شد، روسای 145 صنف اعلام کردند مغازه ها باز خواهند ماند (کیهان، 15 خرداد 1357). به طور خاصی لوکس فروش ها مغازه هایشان را باز نگه داشتند. اغلب این لوکس فروش ها در بلوارهای شمال تهران- در جاهایی مانند جردن، الیزابت، بخارست- مغازه داشتند، جاهایی که محل اصلی فروش کالاهای وارداتی بود (ضمیمه 1978، شماره 16، ص 52) روسای اصناف از همراهی با اعتصاب خودداری کردند چرا که از مساعدت ها و الطاف دولت سود می بردند. همین طور بخشی از اصناف که به فروش کالاهای لوکس مشغول بودند، کنترل قیمت شدیدی که از سوی دولت به بخش های دیگر طبقه اصناف وارد می شد را تجربه نمی کردند. در اول اکتبر 1978، وقتی [آیت الله] خمینی از عراق تبعید شد، جامعه روحانیت خواستار یک روز اعتصاب همگانی شد. گرچه قرار بود این اعتراض شکلی ملی به خود بگیرد اما در برخی مناطق مانند قزوین حدود نیمی از مغازه داران در اعتصاب شرکت نکردند (ضمیمه، 1978، شماره 21، ص 69)

در زمان انقلاب، بارها رهبران اصناف و تجار ثروتمند هوادار دولت که به اعتصابات نپیوسته بودند، مورد حمله قرار گرفتند. عصر روز 14 خرداد، خانم افشار- رئیس صنف خیاطان- نامه ای تهدیدآمیز دریافت کرد که در آن نوشته شده بود اگر فردا تعطیل نکند، مغازه اش به آتش کشیده خواهد شد. او روز بعد مغازه اش را طبق معمول باز کرد. اما همراه با یک پلیس و یک ماشین آتش نشانی که از او و مغازه اش حفاظت می کردند. حوالی ظهر، مردی هراسناک وارد مغازه شد و برای خاموش کردن آتش در یکی از چاپخانه های نزدیک آنجا کمک خواست. پلیس و آتش نشانان خود را به محل گزارش شده رساندند و مغازه خانم افشار را بی حفاظ رها کردند. چند لحظه بعد مغازه خیاط به آتش کشیده شد. در موردی مشابه، مغازه ای متعلق به رئیس صنف فرش فروشان قزوین هم به خاطر حمایت صاحب اش از رژیم آتش گرفت. در شیراز، مغازه یک تاجر معروف از دسامبر 1978- وقتی همه مغازه داران اعتصاب کرده بودند.- بازماند. در اوایل ژانویه، انفجار بمبی مغازه را ویران کرد (کیهان، 7 ژانویه 1979).

در دهه 70، بخش کوچکی از بازار که مخالف دولت بود، متفرق و فاقد سازمان قدرتمند و مستقل بود. بعد از کودتای 28 مرداد، از تشکیلات صنفی تجار تنها صورتی باقی ماند که هرگز نتوانست استقلال خود را بازیابد. بیشتر روسای آنها از دولت حمایت می کردند. برخی از تجار و کسبه که همچنان به جبهه ملی مصدق وفادار مانده بودند، در اکتبر 1977 به طور غیرقانونی جامعه اصناف، بازرگانان و پیشه وران بازار تهران را احیا کردند؛ سازمانی که به جبهه ملی وابسته بود و بعد از کودتای 28 مرداد، غیرقانونی اعلام شده بود. سازمان بازرگانان و ... مهم ترین سازمان اپوزیسیون در بازار بود. در سال 1977 و 8 ماه اول 1978، این سازمان تا حد زیادی مسوول اعتصاب و تعطیلی بازار بود. این سازمان بازاریان را بسیج می کرد و بیانیه هایشان را منتشر می کرد (لباسچی، 1983، نوار سوم). اما این سازمان حمایت تمام بازار را نداشت. بازاریان مذهبی که جهت گیری های متفاوتی داشتند، فاقد سازمان بودند. در میان بازار ی های مذهبی، آنان که رتبه مالی بالایی داشتند، وجوهات شان را به آیت الله خوانساری، آیت الله شریعتمداری و آیت الله خویی می پرداختند. در حالی که مغازه داران خرد و متوسط وجوهات شان را به آیت الله خمینی می پرداختن و هیچ کدام از این بخش ها- که بخش های کوچکی در بازار بودند- سازماندهی نداشتند. به علاوه، بقیه بازاریان از نهضت آزادی- یک سازمان لیبرال- مذهبی به رهبری مهدی بازرگان که پیرو مصدق بود- حمایت می کردند. برخی از مغازه داران و صنعتگران متوسط رو به پایین هم طرفدار مجاهدین- سازمانی که در دهه 1960 پایه گذاری شد و از سوسیالیسم اسلامی حمایت می کرد- بودند. بخش اعظم مغازه داران سراسر کشور بعد از سال ها سرکوب، غیرسیاسی شده بودند از گروه های سیاسی ایدئولوژیک کناره می گرفتند. وقتی فعالان مشهور بازاری شروع به بسیج کردن بازار و پخش اعلامیه های مخالف دولت کردند، خیلی از بازاری ها به آنها اعتماد نداشتند و فکر می کردند آنها مأمور ساواک هستند و چون آنها جسارت این را یافته بودند که وسیعاً علیه رژیم فعالیت کنند، بدون اینکه از دستگیری هراسی به خود راه دهند (لباسچی، 1983، نوار سوم).

پراکندگی و تشتت در میان اپوزیسیون بازاری- دست کم به شکل گذرا و موقت- به واسطه کمپین دولتی کنترل قیمت ها از بین رفت. تلاش دولت برای مبارزه با گرانفروشی و احتکار به اغلب بازاریان صدمه زد، آنها را سیاسی و آماده مبارزه کرد. مبارزه با دولت- فارغ از دغدغه های ایدئولوژیک- بدل به مسأله ای فوری و ضروری شد. بازاریان به دلیل ضعف سازماندهی منتظر فرصت مناسب برای عمل شدند. در ابتدای سال 1977، فرصت برای عمل با تصویب قانونی فراهم شد که اعلام می کرد تمام فعالان سیاسی در صورت بازداشت، طی 24 ساعت باید تفهیم اتهام شوند وگرنه باید آزاد شوند. این قانون همچنین تصریح می کرد که زندانیان سیاسی باید در دادگاه های غیرنظامی محاکمه شوند. فعالان بازاری مانند لباسچی و مانیان از این اتفاق استقبال کردند و فعالیت سیاسی و بسیج بازار علیه دولت را شروع کردند. هم زمان روحانیون هم وارد عرصه شدند. آیت الله خمینی در اواخر دسامبر 1977، از حرکت های کند روحانیون انتقاد کرد و آنان را تشویق کرد که از فرصت پیش آمده برای مخالفت با دولت استفاده کنند (خمینی، 1983، جلد اول، ص 265).

بازاریان در گام های اولیه شان با گروه های سکولار مدرن همراه بودند. در تهران- محل بزرگ ترین بازار ایران از جهت تعداد بازاری و حجم مبادلات- اولین فرصت برای عمل بازاریان در مارس 1977 به دست آمد. بازاریان ابتدا مخالفت شان با دولت را از طریق حمایت از تحصن اساتید و دانشجویان نشان دادند. اساتید و دانشجویان به تصمیم دولت که می خواست، دانشکده ها را به اصفهان منتقل کند، اعتراض داشتند. دولت در واکنش به تحصن، حقوق اساتید را قطع کرد. بازاریان به همراه دانشجویان فوراً حسابی باز کردند، کمک جمع کردند حقوق اساتید را تمام و کمال پرداختند (ناطق، ژانویه 1982). تغییر جهت گیری سیاسی بازاریان در قبال دولت کاملاً روشن است: در حالی که آنان در اعتراض طلاب مذهبی در خرداد 1354، کاری نکردند حالا در مقابله با دولت سریع عمل می کردند. در جولای 1977، بازاریان در بیانیه ای حزب رستاخیز را به خاطر «خفه کردن» خودشان در زمان کنترل قیمت ها، محکوم کردند. بازاریان در آگوست دو بار با مقامات حزب رستاخیز دیدار کرده بودند تا اعتراض خود را از رفتار ماموران دولتی- خصوصاً مأموران مالیاتی و کنترل قیمت- به گوش آنها برسانند.

فوت فرزند آیت الله خمینی در عراق، این فرصت را در اختیار بازاریان گذاشت که هم مخالفت خود با شاه را بیان کنند و هم حمایت شان از [آیت الله] خمینی را. بازاریانی با دیدگاه های سیاسی مختلف- از مانیان و لباسچی و شانه چی که در جامعه بازرگانان فعال بودند تا حبیب الله عسگراولادی و محسن رفیقدوست که از حامیان بازاری [آیت الله] خمینی بودند- همراه با برخی از رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی بیانیه ای را امضا کردند که در آن خواستار عزاداری به مناسبت هفتمین روز درگذشت مصطفی خمینی در روز 29 اکتبر شده بودند. در تهران، بازاریان مغازه های شان را بستند و در مراسم مسجد ارگ شرکت کردند. اینکه چنین اقدامی بیشتر سیاسی است تا صرفاً مذهبی کاملاً آشکار بود: چند روز قبل مراسم مشابهی برای روحانی دیگری، هم مرتبه [با آیت الله خمینی] برگزار شده بود اما توجه بسیار کمتری را به خود جلب کرده بود و تعداد کمی در آن شرکت کرده بودند. (بازرگان، 1983 ب، ص 13). بازاریان اصفهانی هم در مراسم هفتم فرزند [آیت الله] خمینی شرکت کردند. مغازه های شان را بستند، کف بازار نشستند، نماز خواندند و چند باری هم شعار سیاسی دادند. بازاریان قم روز هفتم تعطیل نکردند اما مراسم چهلم فوت را برگزار کردند.

در 16 نوامبر، در یکی از شب های شب شعر گوته، سعید سلطان پور- شاعر چپ گرا- از سرکوب سخن گفت و اشعاری انقلابی خواند. روز بعد، دانشجویان حاضر در شب شعر اعتراض خود را به خیابان ها بردند. مغازه داران هم به آنان پیوستند و شعارهای ضدشاه سر دادند. بعد از اینکه یک دانشجو در این اعتراض کشته شد، دانشجویان دانشگاه تهران روز 21 نوامبر را روز عزای ملی اعلام کردند. بازار تهران با بستن تقریباً تمام مغازه ها و حمایت از اعتراضات به این فراخوان جواب داد (ضمیمه، 1978، شماره 8، صص 13-12). روز بعد، بازاریان و رهبران جبهه ملی در باغی در کاروانسرای سنگی به مناسبت عید قربان گرد هم آمدند. ساواک- که می دانست این اتفاق سرآغاز حرکتی سیاسی است- 750 نیروی خود را برای برهم زدن برنامه به آنجا روانه کرد. بسیاری از شرکت کنندگان از جمله مانیان- از پیروان مصدق که از دهه 1950 فعالیت سیاسی داشت و از جبهه بنیان گذاران جامعه بازرگانان بود- زخمی شدند. این حادثه، نشان می داد که هزینه بسیج گری در مقابله با دولت چه هزینه هایی دارد. بنابراین جای امن تری لازم بود و بازاریان روز به روز، بیشتر به مساجد برای بسیج [سیاسی] روی آوردند. آنها مجبور بودند این سازمان از قبل موجود را امانت بگیرند تا بتوانند بسیج سیاسی را گسترده و تثبیت کنند و تهاجمی گسترده تر علیه دولت را رقم بزنند.

در دی 1356، طلاب در اعتراض مقاله ای ضدخمینی در روزنامه در شهر مذهبی قم تظاهراتی برگزار کردند که ارتش به آن حمله کرد. همان طور که قبلاً اشاره کردم، همین طلاب در خرداد 1354 هم اعتراض کرده بودند اما هیچ حمایتی از آنان نشده بود. اما شرایط در سال 1356 خیلی فرق می کرد. بازاریان قمی در روز دوم اعتراضات و قبل از اینکه کسی کشته یا دستگیر شود، مستقلاً مغازه های شان را بستند. معترضان که از اعتصاب بازاریان دلگرم شده بودند... از روحانیون برجسته خواستند که اعلام اعتصاب سراسری کنند. روحانیون پیشرو و سرآمد حوزه با یکدیگر دیدار کردند اما بر سر نوشتن بیانیه مشترک به توافق نرسیدند. یکی از مراجع، خواهان باز شدن بازار شد این حرف  بازاریان را که حساب کرده بودند برای هر روز اعتصاب 150 تومان ضرر می کنند، عصبانی کرد. به رغم اینکه روحانیون اعتصاب شان را تایید نکردند بازاریان 4 روز در اعتصاب ماندند. روز دوم بسیاری از بازاریان که محرک اعتصاب و کمک یار خانواده های قربانیان اعتراض بودند، دستگیر و تبعید شدند. (کیهان 26/ oct / 1978)

بازاریان در اصفهان- سومین شهر بزرگ ایران و مهم ترین مرکز صنایع دستی کشور - در اعتراض به کشتار طلاب در قم مغازه هایشان را بستند. بعد از یک هفته با فشار ساواک مجبور به بازگشایی دکاکین خود شدند.

بازاریان تهران بلافاصله کاری نکردند. در واقع آنان ده روز بعد از وقایع قم، اقدام به بستن بازار کردند. این روز مصادف شد با آخرین روز یک هفته عزاداری که آیت الله خمینی طی آن کلاس های درس اش را در عراق تعطیل کرده بود.

جامعه بازرگانان و اصناف و ... به همراه سه گروه بازاری های آذربایجانی، شیرازی، اصفهانی در بازار تهران فراخوان اعتصاب دادند. به طور خاصی، بازاری های آذربایجان با انتشار بیانیه ای دعوت جامه... را برای اعتصاب لبیک گفتند. اما آیت الله خوانساری- رهبر عالی قدر مذهبی در تهران و یکی از مهم ترین روحانیون در سطح کشور - بازاریان را به توقف اعتصاب توصیه کرد. بازاریان تهرانی به رغم توصیه رهبر مذهبی شان مغازه ها را در 19 ژانویه 1978 تعطیل کردند. در پی اعتصاب، آیت الله خوانساری هر وقت برای نماز به مسجد می رفت مجبور بود برای حفاظت خود از بادی گارد پلیس یاری بگیرد. در پاسخ به اعتصاب، دولت 12 بازاری را در تهران دستگیر کرد. در اعتراض به کشتار طلاب در قم بازاریان در شهرهای دیگری همچون مشهد، شیراز، آبادان و خرمشهر اعتصاب کردند.

چهل روز بعد از کشتار طلاب در قم، 18 فوریه، مغازه داران در بیش از 30 شهر مغازه هایشان را بستند و به مراسم عزاداری پیوستند. در این روز تعداد زیادی از مردم در تظاهرات تازه ای کشته شدند. نکته مهم اینکه این چرخه عزاداری در تبریز اتفاق افتاد، چهارمین شهر بزرگ ایران و دومین شهر ایران از لحاظ تعداد صنعتگر، بسیاری از تبریزی ها مقلد روحانی میانه رو و غیرسیاسی آیت الله شریعتمداری بودند.

اندکی پیش از مراسم عزاداری، شریعتمداری برای گرامیداشت طلاب شهید اعلام عزای عمومی کرد. شریعمتداری حوزه علمیه قم را تعطیل کرد و از شرکت کنندگان در مراسم عزاداری خواست که آرامش خود را حفظ کنند. 4 روحانی عالی مقام در تبریز هم از او پیروی و از مردم دعوت کردند در مسجد بازار به عزاداری بپردازند. در روز موعود بازاریان مغازه های خود را بستند و برای ادای احترام به خون شهدای قم روانه مسجد شدند. جلوی مسجد، عزاداران با مأموران پلیس مواجه شدند که در مسجد را قفل کرده بودند و از مردم می خواستند که متفرق شوند. وقتی مردم امتناع کردند، پلیس تیرهوایی زد اما جمعیت پراکنده نشد. وقتی یکی از پلیس ها که یکی از معترضان را از ناحیه پا مجروح کرد، عزاداران خشمگین به سر او ریختند و به شدت او را کتک زدند.

در جدال متعاقب، تعداد زیادی از مردم کشته و 125 نفر شامل 12 افسر پلیس مجروح شدند. عزاداران خشمگین ابداً توجهی به توصیه شریعتمداری مبنی بر حفظ آرامش نکردند. آنها ابتدا از سد پلیس گذشتند و سپس 73 بانک و 9 سینما و تعداد زیادی ساختمان دولتی و ماشین را مورد حمله قرار دادند و آتش زدند. خسارت وارده چندین میلیون دلار برآورد شده است. تنها قیمت شیشه های شکسته صدها هزار دلار بود. دولت در تبریز حکومت نظامی برقرار کرد و تعدادی از بازرگانان و مغازه داران معروف را دستگیر کرد. اگرچه مراسم عزاداری یک اتفاق مذهبی بود، اما تبریزی ها آن را با سر دادن شعار بدل به موقعیتی سیاسی کردند؛ شعارهایی مانند مرگ بر شاه، ما شاه نمی خوایم، زنده باد خمینی گزارش شده است. در گرما گرم تظاهرات حدود 20 سگ ملبس به لباس سفید در شهر  رها شده بودند که هر کدام از اینها نشان نام یکی از اعضای خاندان سلطنتی را بر خود داشت. این سگان که به این سو و آن سو می دویدند و از دست ماموران فرار می کردند مایه تمسخر خاندان سلطنتی شده بودند (پیام مجاهد، 1978، شماره 54: 8)

اهمیت این واقعه غیرقابل تردید بود. مردم تبریز به شکل نمادینی خاندان سلطنتی را از بین بردند. 40 روز بعد در 30 مارس، مراسمی به یاد شهدای تبریز برگزار شد. در بیش از 50 شهر، بازاریان مغازه هایشان را بستند و در مراسم شرکت کردند. در این روز باز تعدادی در یزد، قم و اهواز کشته شدند. طی این، واکنش چند روز بعد ساواک در خانه مانیان بمب گذاری کرد. (ضمیمه 1978، شماره 14: 33) دور بعدی برخورد در ماه مه در مراسم کشته شدگان 30 مارس اتفاق افتاد. بازاریان در بیش از 30 شهر دوباره مغازه هایشان را بستند و در مراسم یادبود شرکت کردند. در ژوئن، سالگرد قیام 15 خرداد به طور گسترده گرامی داشته شد. در تهران منابع وابسته به مخالفان گزارش کردند 70 درصد مغازه ها بسته شده است. در بیشتر شهرهای بزرگ و متوسط، اکثریت بازاریان مغازه هایشان را بستند. (ضمیمه 1978، شماره 16: 52) این حادثه کاملاً متفاوت با خود قیام سال 42 بود که تنها شهرهای معدودی را دربرگرفت. همین طور با قیام سال 1354 که اصلاً مورد توجه قرار نگرفت. در واکنش علیه تعطیلی بازار، دولت تعدادی از بازاریان را در شهرهای مختلف دستگیر کرد. در تهران دولت 7 بازاری فعال را دستگیر کرد. اتاق اصناف و پلیس، بازرگانان را بیشتر اذیت کردند. آنان مغازه داران را از گذاشتن کالاهایشان در بیرون از مغازه های شان- آنطور که معمول بازاریان بود- منع کردن. بعد از آن دست فروش ها را از پهن کردن بساط در کف بازار منع کردند. کامیون ها از ورود به بازار و خالی کردن و پر کردن اجناس منع شدند مگر در فاصله زمانی غیر معمول نیمه شب تا 6 صبح. در برخی شهرها اقدامات گسترده تری صورت گرفت. در مشهد- دومین شهر بزرگ ایران - در سالگرد قیام 15 خرداد پلیس روی در مغازه هایی که اعتصاب کرده بودند علامت می گذاشت و آنها را مهر و موم می کرد. روز بعد استاندار خراسان دستور داد آب و برق بازاریان شهر را قطع کند. به رغم اعتراضات، استاندار فرمان را لغو نکرد و این خود دلیلی شد برای اعتصاب دوباره (ضمیمه 1978، شماره 16: 53) در نیمه آگوست، بسیاری از معترضان در اصفهان و شیراز کشته شدند. دولت در این دو شهر حکومت نظامی اعلام کرد. روحانیون برجسته قم از فراخوان برای مراسم یادبود خودداری کردند چراکه مراسم قبلی منجر به کشته های بیشتری شده بود. با این حال بازاریان در تهران، اصفهان، شیراز و مشهد برای چند روز در اعتراض به این کشتار مغازه هایشان را بستند.

سرکوب، تأثیر معمولش را روی بازاریان نگذاشت. در آن زمان بسیج بازاریان خصلتی ملی به خود گرفته بود و این، سرکوب را در  با دولت سخت می کرد. در ثانی، چون دولت تعداد زیادی از بازاریان را در فاصله 1975 تا 1977 به خاطر زیر پا گذاشتن کنترل قیمت دستگیر کرده بود، صرف دستگیر شدن برای مغازه داران و بازاریان، بدل به تجربه ای عادی شده بود.

تنها نکته جدید بازداشت های 1978 این بود که در واکنش به اعتراضات سیاسی ای صورت می گرفت که از دید بازاریان مبارزه مشروع علیه رژیم استبدادی محسوب می شد. اگر دولت سطح معمول سرکوب را بالا می برد و فعالان و رهبران خاصی را دستگیر و اعدام می کرد، شاید اپوزیسیون از صحنه به در می شد. سیاست «مایه عبرت کردن برخی» احتمالاً منجر به اثربخشی بیشتر سرکوب ها می شد. اما دولت تصمیم گرفت چنین نکند.

در نهایت زنجیره عزاداری های چهل روز به چهل روز و وجود شبکه مساجد، بازاریان را قادر ساخت با خشونت های پی در پی دولت مقابله کنند و اخبار مربوط به آن را منتشر کنند.

بدون ابزاری برای افشای ماهیت سرکوب گر رژیم، جنبش مخالفان به زودی از بین می رفت.

در واکنش به عزاداری های 40 روزه و برای کاهش تعارضات و جلوگیری از گسترش آن به حوزه نفت، و به دنبال کشته شدن چند صد نفر در آتش سوزی سینما رکس آبادان، دولت تصمیم به کاهش سرکوب ها در روزهای آخر اگوست گرفت. در 26 آگوست شاه به جای آموزگار، شریف امامی را به نخست وزیری برگزید که اصلاحاتی را سرلوحه کار خود داشت. برای آرام کردن مغازه داران و بازاریان، دولت استراتژی جدیدی در پیش گرفت. 15 چهره از سران اتاق های اصناف مناطق از کار برکنار شدند و برخی از آنان هم دستگیر شدند. دولت حتی اتهاماتی را متوجه معاون اتاق اصناف کرد که وی هم بی درنگ فرار کرد (اطلاعات، 20 و 21 سپتامبر 1978). نخست وزیر  برای هرچه آرام تر کردن مناقشات با بازاریان، اعلام کرد، از هزاران مغازه داری که پرونده های شان منتظر دادرسی است، در صورتی که قول بدهند کنترل قیمت را رعایت کنند، رفع اتهام خواهد شد. این موقعیت برای بازاریان غیرقابل قبول بود زیرا بخش عمده مناقشه آنها با دولت ریشه در مسأله کنترل قیمت داشت.

برخورد به زودی از سر گرفته شد. به دنبال کشتار در تهران در 8 سپتامبر بازارها در تهران، قم، کاشان، آبادان، اهواز، همدان، شهرری، مشهد، رشت، تبریز، ایلام، قزوین و اصفهان بسته شد.

تعطیلی بازار در تهران، تبریز و اصفهان چند روز طول کشید و سبب شد دولت به مغازه داران هشدار و اخطار دهد که کسب و کارشان را راه بیندازند. در تهران، مانیان و تعدادی از بازاریان دستگیر و زندانی شدند. در نهایت بازار تهران 21 سپتامبر  باز شد.

در پاییز 1978، آیت الله خمینی به دلیل تحریک مخالفان علیه شاه از عراق اخراج شد و به فرانسه رفت. در اول اکتبر در تظاهراتی بی سابقه، مغازه داران در بیش از صد شهر اعتصاب کردند. حتی 15 سال پیش زمانی که [آیت الله] خمینی از ایران تبعید شد، چنین واکنشی صورت نگرفته بود.

بلافاصله بازاریان تهران تهدید کردند، اگر محدودیت بر فعالیت سیاسی خمینی برداشته نشود. آنان کالاهای فرانسوی را تحریم خواهند کرد. حمایت بازاریان از خمینی آ شکارا ریشه سیاسی داشت. او تنها رهبر سیاسی و مذهبی ای بود که هرگونه سازش با شاه را رد کرده بود و به طور پیگیر خواستار سرنگونی رژیم بود. برای بیشتر بازاریان که تقابل سختی با شاه داشتند، [آیت الله] خمینی یگانه رهبر مهم سیاسی بود و آنان هیچ محدودیتی بر او را برنمی تافتند.

در خلال این مبارزه ها و درگیری ها، بازاریان به جز بستن مغازه، کارهای دیگری هم کردند. بازاریان از بسیاری فعالیت های مساجد حمایت مالی کردند و برخی از مغازه داران به طور فعالانه از مراسم و سایر گردهمایی هایی که در مساجد برگزار می شد حمایت می کردند، چه کسی که در برخی شهرها سبب بازداشت آنها شد. همچنین آنان از اقدامات ضدحکومتی روحانیون، حمایت و به بازداشت روحانیون فعال اعتراض می کردند (ضمیمه، 1978، شماره 18: 48) (ابوذر، 1978، 3: 143)

برای مثال مغاز ه داران اصفهانی در آگوست در اعتراض به بازداشت آیت الله سیدجلال الدین طاهری مغازه ها را بستند. یا وقتی آیت الله طالقانی از زندان آزاد شد، بازاریان جامعه بازرگانان برای استقبال از او راهپیمایی عظیمی تا خانه اش تدارک دیدند.

وقتی دانشگاه ها اعلام یک هفته اعتصاب کردند، بازاریان مغازه هایشان را در همبستگی با آنان بستند. همچنین بازاریان از سایر گروه های ضددولتی حمایت و با آنها ابراز همبستگی کردند. در اوایل نوامبر، آنان مغازه ها را بستند و به تظاهرات عظیمی در دانشگاه تهران پیوستند. این تظاهرات پاسخی بود به فراخوان اساتید و دانشجویان که یک هفته را هفته همبستگی علیه دولت اعلام کرده بودند. (کیهان، 5 نوامبر 1978).

وقتی اعتصاب کارگران گسترش پیدا کرد. بازاری ها برای حمایت از آنان پول جمع کردند. از 10 اکتبر وقتی کارمندان سه روزنامه سراسری برای اولین باز در اعتراضی بر سانسور حکومت دست از کار کشیدند، بازاریان برایشان گل فرستادند و علنی اعتصاب آنان را تحسین کردند. مانیان- رئیس جامعه بازرگانان- به نمایندگان رسانه ها تلفن کرد و قول کمک داد. (اطلاعات، 15 اکتبر 1978)

بعداً در خلال اعتصابات گسترده بازار، یک گروه از بازاریان تهران به 25 تعاونی اسلامی کمک کردند تا اقلام اساسی مورد نیاز افراد و خانواده های کم درآمد را تهیه کنند. این تعاونی ها 14 کامیون برای توزیع کالا به قیمت پایینی در بخش های مختلف شهر تهیه کردند. (آیندگان، 10 ژانویه 1979).

در ماه اکتبر، دولت که متوجه شده بود بازاریان نقش عمده ای در درگیری ها دارند، تصمیم گرفت با نمایندگان آنها دیداری داشته باشد؛ شاید مصالحه ای شود. 20 بازرگان برای بیان دغدغه های خود با یکی از وزرای دولت، منوچهر آزمون، دیدار کردند. درخواست های آنان عبارت بود از: انحلال اتاق اصناف و تشکیل شورای اصنافی که به جای آن از بازاریان تشکیل شده باشد و با احتکار به نحو مناسب تری برخورد کند.

- توافق بر سر کنترل قیمت چند کالای خاص و خرید و فروش الباقی براساس نظم عرضه و تقاضا - افزایش آب اختصاصی به بازار. آزمون قول داد که دغدغه های نمایندگان بازار را به شریف امامی منتقل کند. (کیهان، 10 اکتبر 1978)

هویت این بازاری هیچ گاه توسط دولت افشا نشد. خواسته های آنان به قول دولتی ها حاوی هیچ درخواست سیاسی ای نبود. می توان نتیجه گرفت که هیچ کدام از طرفداران خمینی یا جبهه ملی در این جلسه شرکت نداشتند.

حتی اگر طرفداران این دو مایل به دیدار با نمایندگان بودند که غیرمتحمل می نماید، حداقل درخواست اصلاحات سیاسی داشتند. ابتدا این امکان هم هست که این نمایندگان رهبران حکومتی اصناف باشند. اگر چنین باشد، این ملاقات چیزی بیش از تبلیغات رژیم نبوده است.

رژیم هیچ تلاشی برای حل مسائل انجام نداد. در عوض سرکوب های گسترده تر سبب ایجاد شرایط آنارشیستی بی سابقه ای شد. کمی بعد از دیدار فوق الذکر، ساواک اراذل را اجیر کرد تا به مغازه ها و حجره ها حمله کنند، غارت کنند و آتش بزنند. وقتی این نوع حمله ها بیشتر شد بیشتر بازاریان کالاهایشان را به مناطق امن منتقل کردند. برای مثال در کرمانشاه بسیاری از مغازه ها در آتش سوخت و نیم میلیون تومان دزدیده شد. بازاری ها روز بعد اجناس شان را از مغازه هایشان برداشتند و مغازه ها را بستند. (کیهان، 2 اکتبر 1978) در شهر کردنشین دیگری- سر پل ذهاب- وقتی بازاریان شنیدند اوباش تهدید کرده اند به آنها حمله خواهند کرد، اجناس خود را به خارج شهر منتقل کردند و برخی دیگر مغازه ها یشان را بستند و به خانه رفتند. وقتی اوباش سر رسیدند، در مغازه ها را شکستند و غارت کردند (کیهان، 31 اکتبر، 1978)

در شیراز و تهران این شایعات سبب شد بازاریان خودشان را مسلح کردند چراغ ها را خاموش کردند و منتظر حمله ای شدند که هرگز به وقوع نپیوست. در خرم آباد بازار را تخلیه کردند. در پایان دولت شریف امامی در هفته اول نوامبر 1978، اراذل به بیش از 40 شهر حمله کرده بودند و در اغلب موارد مغازه ها را آتش زده و غارت کرده بودند. در طول دولت نظامی بعدی این حملات افزایش یافت. در اردستان چماق داران (Club wielder) از یکی از روستاهای همسایه به مغازه ها حمله کردند اما وقتی با مقاومت شهر مواجه شدند، فرار کردند. در شهرهای دیگر حملات سخت تر بود. حدوداً دو هزار نفر از اوباش از 5 روستا به شهر اراک حمله کردند، مغازه ها و خانه ها را آتش زدند و غارت کردند. در روستایی نزدیک نجف آباد، یک روحانی هوادار دولت بالای منبر گفته بود اگر جمهوری اسلامی تأسیس شود، زمین هایی که قبلاً در اصلاحات ارضی شاه به روستاییان داده شده بود به صاحبان قبلی شان باز خواهد گشت. بنابراین پیشنهاد کرد که روستاییان باید از شهرشان مهاجرت کنند. روز بعد روستاییان خشمگین در اعتراض به ایده جمهوری اسلامی به نجف آباد حمله کردند و بسیاری از مغازه ها و بخشی از بازارها را نابود کردند. در این حمله مداخله بعدی پلیس بیش از 100 نفر کشته شدند. (همبستگی 1978، ش 5 اخبار 1978 ش 8) در گرمسار، حدود 200 نفر از اراذل و اوباش به مغازه ها حمله کردند و به میزان قابل توجهی به اموال خسارت زدند. 43 لات که برخی از آنان کارمندان شناخته شده دولت بودند توسط شاهدان شناسایی شدند ولی شاهدان تنها 6 تن از آنان را توانستند دستگیر کنند. اگرچه پلیس برای آزادی شان تلاش کرد اما قاضی گرمسار مخالفت کرد. چند روز بعد اراذل به خانه قاضی حمله کردند و سبب شدند خیلی ها به تهران فرار کنند و در آنجا پنهان شوند. (کیهان، 7 ژانویه 1979) در سنندج، اوباش ده ها مغازه را غارت کردند و آتش زدند. (کیهان 27 ژانویه 1979) در اردبیل مغازه ها مدام آتش می گرفته و مغازه داران هم شاکی بودند که مسوول آتش سوزی ها عوامل شناخته شده هستند (کیهان 10 ژانویه 1979) در نهاوند اشرار مغازه ها را غارت کردند و آتش زدند و روز بعد آمدند و اشیایی که خیلی سنگین بودند را نابود کردند. (اخبار 1979، ش 10) در آستانه اشرفیه بعد از تظاهرات ضددولتی، 122 مغازه آتش گرفت (همان) در قزوین لیست جاهایی که باید مورد حمله قرار گیرد به طور ناشناس منتشر شد.

چند روز بعد 12 مغازه که در آن لیست به آنها اشاره شده بود توسط اوباش مورد حمله قرار گرفت. (همبستگی، 1979، ش 10)

در خلال آخرین روزهای دولت نظامی چند مغازه در ساری و 57 مغازه در چالوس توسط عمال دولتی در آتش سوختند (کیهان، 6 ژانویه، 1979)

در برخی شهرها، مغازه ها مورد دزدی شبانه قرار گرفتند. برای مثال در لاهیجان بسیاری از مغازه ها نیمه شب چند بار مورد دزدی قرار گرفتند اما پلیس از قرار دادن گارد در خیابان ها و میادین به رغم درخواست بازرگانان امتناع کرد. (کیهان، 22 ژانویه 1979) در کاشان وقتی فرش های یک مغازه دار دزدیده شد و او به پلیس شکایت کرد به او گفته شد که سراغ فرش هایش را از آیت الله خمینی بگیرد. (اخبار، 1978، ش 2) در اهواز و بهبهان صاحبان مغازه که شبانه مورد دزدی قرار گرفته بودند، اشیایی متعلق به پلیس را در صحنه جرم کشف کردند (اخبار، 1978، ش 9)

در دزفول مغازه ها، چند شب پشت سر هم مورد دزدی قرار گرفت (کیهان، 11 ژانویه 1979) در بندرعباس 14 مغازه در یک شب مورد دستبرد قرار گرفت. (کیهان 13 ژانویه، 1979) گزارش های مشابهی از غارت و دستبرد در سایر شهرها از جمله بیرجند منتشر شد.

در واکنش به این حملات، بازاریان در شهرهای مختلف مغازه ها را بستند، تظاهرات کردند و خواستار مجازات اوباش و آمران آنها شدند. در مناطق دیگر مغازه داران سازمان دفاعی سامان دادند و خود از مغازه هایشان حفاظت کردند. در آمل در مناطق تجاری گارد و نگهبان گذاشتند و خودشان شب ها مسلح به چماغ از مغازه هایشان محافظت کردند (کیهان، 30 اکتبر 1978) در زنجان اشرار به بازار قیصریه حمله کردند و 5 مغازه داری را که از بازار حفاظت می کردند مجروح کردند. در اردبیل، 50 جوان مسوولیت حفاظت از بازار در شب را برعهده گرفتند و اقدام مشابهی در شهرهای بندرعباس، همدان، مشکین شهر صورت گرفت. در دامغان مغازه داران تصمیم به حفاظت از مغازه های شان گرفتند. و تهید کردند اگر معلوم شود مقامات حکومتی به جان و مال کسی دست اندازی می کنند، به مجازات خواهند رسید. (کیهان، 15 ژانویه 1979)

در بسیاری از شهرهای دیگر، بازرگانان و مغازه داران در اعتراض به خشونت اوباش، مغازه ها را برای مدت مدیدی بستند. با سر کار آمدن دولت نظامی تعطیلی بازار گسترش یافت. بازار یزد 3 هفته اعتصاب کرد و در پایان هفته دوم ساکنین شهر به جمع آوری کمک مالی برای مغازه داران پرداختند (اخبار، 1978، ش 1 و 3) بازار اصفهان برای بیش از 75 روز تعطیل شد و بازار مرکزی شیراز هم بیش از دو ماه تعطیل شد بازارها در زنجان، اراک، و قم بیش از 44 روز تعطیل بودند.

به فاصله کمی بعد از سرکارآمدن دولت نظامی در 6 نوامبر، بازار مرکزی کاشان اعتصاب کرد و در 13 ژانویه بازاریان این بازار اعلام کردند تا پیروزی نهایی، مغازه هایشان را باز نخواهند کرد. (کیهان، 13 ژانویه 1979) بازارهای مرکزی در قزوین و کازرون بیش از 50 روز تعطیل شدند و همزمان بازار آبادان هفته ها- در دسامبر و ژانویه- تعطیل بود. (آیندگان، 7 ژانویه 1979) در تبریز بازار مرکزی، دو هفته قبل از بر سر کار آمدن دولت نظامی اعتصاب کرد و بیش از 4 ماه اعتصاب خود را ادامه داد. مغازه ها در خمین- زادگاه آیت الله خمینی- هم بیش از 4 روز تعطیل بودند. در این شهر، کمیته ای شامل روحانیون اقلام اساسی را توزیع می کرد (کیهان، 17 ژانویه 1979) بازار مرکزی تهران نیز بیش از 4 ماه اعتصاب کرد و در نهایت در 17 فوریه- 6 روز بعد از فروپاشی رژیم- مغازه ها را باز کردند.

حمله و دزدی اوباش حتی بعد از کنار رفتن دولت نظامی و روی کارآمدن بختیار هم ادامه پیدا کرد. در لوشان تعدادی مغازه مورد حمله قرار گرفت. روز بعد در رشت، 16 مغازه به آتش کشیده شد. در زاهدان، 200 بلوچ به مغازه ها حمله کردند. چند روز بعد، حدود هزار نفر از اراذل در میدان فوزیه در تهران جمع شدند و شیشه مغازه هایی که عکس خمینی را گذاشته بودند خرد کردند.

در مشکین شهر و هشت پر، اوباش مغازه ها را چپاول کرند و آتش زدند. (کیهان، 21 ژانویه، 1379) در اندیشمک تمام مغازه هایی که در یک خیابان بودند توسط اوباشی که توسط تانک های ارتش حمایت می شدند، به آتش کشیده شدند(کیهان، 22 ژانویه، 1979). اوباش همچنین به مغازه ها در رضائیه، لنگرود و رضوان شهر حمله کردند. در زابل 1500 نفر از اوباش به بازار حمله کردند و 250 مغازه را غارت کردند. (کیهان، 28 ژانویه 1979) در هفته پایانی حکومت بختیار، اوباش به مغازه هایی در شهرهای سر پل ذهاب و منجیل، حمله کردند و در هریس 80 مغازه چپاول شد. (کیهان 10 فوریه 1979)

سیاست انباشت سرمایه ژریم در خدمت منافع سرمایه مالی و صنعتی مدرن و نه در خدمت بازاریان بود. سیاست های بی سابقه کنترل قیمت حکومت و کمپین ضدگران فروشی منجر به ایجاد تعارضات جدی با مغازه داران و صنعتگران شد. رژیم در آخرین ماه های خود، نوع جدیدی از حمله- حملات اوباش به اموال بازاریان- را به کلکسیون سرکوب های خود اضافه کرد. بازاریان هدف اصلی سرکوب غیررسمی توسط اوباش بودند. اتخاذ این تاکتیک های آنارشیستی توسط رژیم در راستای سرکوب بازاریان و دیگر گروه های اپوزیسیون، ادعای آن در مورد حمایت از مالکیت خصوصی در برابر حملات اوباش، غارت و دزدی را بی اعتبار می ساخت. در واکنش به چنین سیاست های بی سابقه ای، بازاریان به روش های دفاعی مختلفی متوسل شدند که یکی از آنها، تعطیلی مغازه ها برای مدت طولانی بود. تعطیلی بازار، تجارت و توزیع کالا در سراسر کشور را مختل می کرد و شرایط دشواری برای همه مصرف کنندگان ایجاد می کرد. همزمان، اختلالات طولانی مدت نشانگر عدم ثبات بود و به این ترتیب موقعیتی برای کنش جمعی توسط دیگران علیه حکومت ایجاد کرد.

 

بازاریان و شکل بندی انقلاب

در خلال سال 1978 و به خصوص در نیمه دوم آن، بازاریان حرکت خود را حرکتی اسلامی می نمایاندند. پرسش جامعه شناسانه ای که می توان طرح کرد این است که چرا آنها این عنوان را انتخاب کردند و دقیقاً با چه چیزی مخالفت می کردند. اگر بخواهیم همان توضیح متداول را ارائه کنیم باید به مدرنیزاسیون سریع که مردم را از جا کند و ناهنجاری به وجود آورد و خواسته افراد برای حل شدن در جماعت، اشاره کنیم. این عوامل و خواسته ها یکی پس از دیگری بیان خود را در احیای اسلام یافت که منجر به همبستگی دوباره شد. این توضیح نه درست است و نه موجه. درست نیست چون اولاً، بازاریان گروه اجتماعی از ریشه درآمده ای نبودند که تازه از روستاها به شهر رسیده باشند. روی هم رفته، اکثر آنان [بازاریان فعال در انقلاب] از اعضای جاافتاده بازار بودند. آذربایجانی های بازار- بزرگ ترین گروه قومی بازار- بعد از جنگ جهانی دوم و از ترس اینکه اموال شان در دوره کوتاه حکومت فرقه دموکرات مصادره شود، به تهران مهاجرت کردند. آنان از هواداران وفادار و ثابت قدم نخست وزیر مصدق در دهه 50 بودند. ثانیاً بازاریان قبل از این اتفاقات مذهبی بودند (و هنوز هم هستند) و وجوهات می پرداختند. در محدوده بازار چندین مسجد بزرگ قرار دارد. و نهایتاً اینکه بسیاری از فعالان سیاسی و رهبران بازاری در دوره مناقشات 79-1977، در دهه های 1950 و 1960، یعنی قبل از مدرنیزاسیون سریع، هم به لحاظ سیاسی فعال بودند. برخی از آنها مانند مانیان، لباسچی، شانه چی و عسگراولادی در همان دوره ها بازداشت هم شده بودند. بنابراین نه مذهبی بودن بازاریان و نه فعالیت سیاسی شان ربطی به مدرنیزاسیون سریع در ایران ندارد.

این توضیح رایج همچنین نمی تواند ماهیت حرکت اسلامی بازاریان را از منظر خودشان توضیح دهد. اینکه بازاریان حرکت خود را اسلامی می نامیدند، نه به این معنا بود که منکر واقعیت های جهانی اند و نه بدان معنا که خواستار تشکیل حکومتی اقتدارگرا بودند. برعکس، خواست آنان سرنگونی نظم موجود به امید بازسازی آن و غلبه بر بی عدالتی و سرکوب بود. تحلیل بیانیه های بازاریان در دوران انقلاب بسیار روشنگر است. بازاریان چند شهر بزرگ تعدادی بیانیه در آن زمان صادر کردند که در آنها ماهیت مخالفت خود را توضیح دادند. من تعدادی از این بیانیه ها را که بیانگر [مجموعه بیانیه ها] هستند، انتخاب کرده ام که توسط بازاریان سه شهر بزرگ ایران- تهران، مشهد، و اصفهان- صادر شده اند. تهران بزرگترین بازار در کشور را دارد، بازاری که در خود بیشترین تعداد مغازه دار، صنعتگر و تاجر و همچنین سرمایه را در خود دارد. جامعه بازرگانان و پیشه وران که در این بازار فعال بود، در بیانیه های خود در دوره بحران انقلابی به حکومت خودکامه و دیکتاتوری شاه حمله می کرد و از دولتی مستقل و ملی که آزادی سیاسی می داد، حمایت می کرد. این سازمان در بیانیه ای که برای دعوت به تظاهرات در تاسوعا در زمان حکوت نظامی (دسامبر 1978) صادر کرد، از مردم خواست تا در تظاهرات علیه «ظلم و خیانت بی پایان غاصبان حقوق ملی» شرکت کنند. در این بیانیه حکومت شاه، دولتی قانون شکن و دست نشانده «غارتگران بین المللی» نامیده شد که بی رحمانه حقوق اولیه انسانی را زیرپا گذاشته است. آنها اعلام کردند تظاهراتشان در روز تاسوعا نشانه ای است از عزم راسخ شان برای سرنگونی غاصبان  قدرت و مشارکت در تحقق هرچه بیشتر حاکمیت ملت. بیانیه در پایان، رهبری آیت الله خمینی بر جنبش را به رسمیت می شناخت و پیش بینی می کرد که مردم ایران به مبارزاتشان علیه دیکتاتوری، فساد و غارت تا رسیدن به پیروزی نهایی ادامه خواهند داد.

بازاریان تهران در دوران پایانی حکومت شاه، خبرنامه اصناف را منتشر کردند که در آن از عدالت اجتماعی، دموکراسی، توسعه اقتصادی و ریشه کن کردن فساد دفاع می کردند. در شماره سوم خبرنامه، آنها رسانه های دوره شاه و دیکتاتوری پنجاه ساله ای را که مطبوعات را مجبور به ستایش دودمان پهلوی می کرد، محکوم کردند. به خاطر همین سیاست دیکتاتورمأبانه، مردم از روزنامه ها و رادیو و تلویزیون رویگردان شده بودند. خبرنامه بازاریان، اعتصاب روزنامه نگاران را ستایش می کرد و تأکید می کردند که رسانه باید دیدگاه همه گروه های اجتماعی مختلف را به شکل عینی و بدون جانبداری منعکس کنند چراکه گروه های مختلف هنوز تریبون خود را پیدا نکرده اند (آیندگان، اول فوریه 1979).

در مشهد دومین شهر بزرگ و یکی از مراکز مذهبی ایران- بازاریان به خاطر مجموعه ای از مسایل و سیاست گذاری ها با شاه مخالفت می کردند. بازاریان مشهدی در بیانیه ای که در اوایل 1978 منتشر شد، دولت شاه را «نوکر آمریکا و سگ زنجیره ای امپریالیسم بین المللی» خواندند. آنان کشتار مردم در قم و تبریز و همچنین نبود آزادی بیان، آزادی اجتماعی و آزادی رسانه ها را محکوم کردند. از سوی دیگر، آنان دولت را به خاطر مالیات های سرسام آور، جریمه های دلبخواهی، کمبود مسکن و عدم اقدامات کافی برای حل مشکلات گروه های محروم که به خاطر افزایش قیمت اقلام اساسی روزگار سختی را تجربه می کردند، مورد انتقاد قرار دادند. به نوشته آنان، واضح است «در جایی که مردم از حقوق اساسی، آزادی و کرامت انسانی محروم هستند، امکانات و استعدادشان توسط دسته ای اراذل و اوباش غارت می شود.» (نهضت آزادی، 1978، 3: 95-97).

در اصفهان- سومین شهر بزرگ کشور و مهم ترین مرکز صنایع دستی- بازاریان بیانیه زیر را در پی دو هفته تحصن در اعتراض به دستگیری آیت الله طاهری- از هواداران [آیت الله] خمینی- در تابستان 1978 صادر کردند: «بلافاصله بعد از دستگیری آیت الله طاهری، بازار اصفهان بسته شد و مردم در خانه آیت الله خادمی تحصن کردند. مردم اصفهان هدف بی رحمانه ترین نابرابری های طبقاتی و سرکوب قرار گرفته اند. آنها با چشمان خود دیده اند که چگونه منابع معدنی و ثروت های مادی و معنوی شان توسط اقلیت خارجی کثیف با همدستی نوکران داخلی شان به یغما رفته است، دیده اند چگونه فساد و تباهی سراسر کشور را فراگرفته است... اقدام آنان پاسخی بوده است به فقر و فساد اخلاقی. ربودن آیت الله طاهری، خشم مردم را برانگیخت، مردمی که در اعتراض به رباخواری و تمرکز ثروت - که عامل نابرابری طبقاتی است- بارها به بانک ها حمله کرده بودند. آنها به هتل ها و سینماها حمله کردند که عامل گسترش فساد اخلاقی و تضعیف اخلاق اسلامی در میان نسل جوان هستند... مردم در نقاط مختلف شهر به ساختمان های شهرداری حمله کردند چراکه آنان در دزدی، رشوه گیری و غارت مردم شریک هستند» (سازمان دانشجویان مسلمان، 1978: 43-44).

این بیانیه ها به خوبی نشان دهنده دغدغه بازاریان، نسبت به مسایل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ای هستند که آنان و دیگر گروه ها و طبقات اجتماعی را دچار مشکل کرده بود. آنها دیکتاتوری را به خاطر غصب قدرت و سرکوب تمام آزادی های دموکراتیک، برای تمرکز ثروت، رشد نابرابری و به وجود آمدن مسایل اجتماعی، به خاطر تبعیت شاه از قدرت های خارجی و به خاطر غارت منابع ایرانیان، محکوم می کردند. این حملات به دیکتاتوری ناشی از دخالت دولت در بازار (market) بود که خود را در برنامه های شاه برای کنترل قیمت و مبارزه با گرانفروشی نشان داد. البته ر


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir