بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : پنجشنبه 25 آبان 1391      2:52
عدم توافق اقتصاددانان در مورد مسایل مختلف جذاب و البته ترسناک است

اقتصاد؛ علم یا ایدئولوژی؟

باربارا کیویات، نویسنده سابق مجله تایم و دانشجوی دکتری دانشگاه هاروارد از پیچیدگی های علم اقتصاد می‏گوید.

 

اقتصاد ایرانی: همانطور که این روزها در نشریات مختلف مشاهده می‏کنیم به راحتی می‏توان اقتصاد را به این متهم کرد که اصلا علم نیست. هرچند من قصد ندارم در اینجا به این کار پیش پا افتاده بپردازم اما در هفته های اخیر موضوعی به طور جدی ذهن من را به خود مشغول کرده است؛ این موضوع برای من جذاب و البته ترسناک است که اقتصاددانان بنام و مسلما باهوش نمی‏توانند سر این موضوع به توافق برسند که اقتصاد در حال حاضر نیاز به هزینه دولتی بیشتر دارد یا کمتر. بحث آنها بر سر این نیست که چه میزان محرک اقتصادی یا چقدر سخت گیری اقتصادی لازم است بلکه موضوع اینست که اصلا کدام یک از این روش ها باید مورد استفاده قرار گیرد. چطور چنین چیزی ممکن است؟ شبیه این می‏ماند که گروهی از پزشکان نتوانند به توافق برسند که فشار خون یک بیمار باید بالا برود یا پایین بیاید.

راجر بکهوس (Roger Backhouse) تاریخ دان و فیلسوف اقتصاد دانشگاه بیرمینگهام انگلستان تا حدی به من برای یافتن پاسخم کمک کرد. من کتاب جدید او "معمای اقتصاد مدرن: علم یا ایدئولوژی؟" را طی هفته های اخیر مطالعه کردم. در ابتدا برداشتم این بود که از آنجا که استفاده از روش های علمی برای فهم و درک پدیده های به شدت پیچیده و گسترده اقتصادی بسیار مشکل است (پدیده هایی مانند اقتصاد آمریکا) پس برای رسیدن به نتیجه ای مفید در مورد نحوه کارکرد پدیده ها و اینکه باید چگونه باشند داشتن یک ایدئولوژی که به تحقیقات شما جهت بدهد موردنیاز است. هیچ رشته علمی مانند اقتصاد نیست که چهره های شاخص آن به طور منظم صفحات نشریات را به خود اختصاص دهند. پس به نظر می‏رسد که اقتصاد کاملا متفاوت است.

هنگامی که صفحات بیشتری از کتاب را مطالعه کردم، دریافتم که باید سبک های مختلف در علم اقتصاد را از یکدیگر جدا کرد. بکهوس نشان می‏دهد که چطور رویکرد فعلی اقتصاد که شامل ریاضیات پیچیده می‏شود تنها رویکرد موجود نیست. در واقع منشا این رویکرد ریاضی وار که ضرورتا فرض می‏کند انسان ها عقلایی رفتار می‏کنند و بنگاه ها از منابع خود به طور بهینه استفاده می‏کنند به دهه 1930 باز می‏گردد و البته 30 سال طول کشید تا جای خود را در علم اقتصاد باز کند. قبل از آن علم اقتصاد بیشتر تحت تاثیر فعالیت های تجربی بود. نظریه ها بیشتر به سمت تجربی بودن گرایش داشتند تا همه گیر بودن. چه بسا اقتصاددانان در تلاش برای توضیح نحوه کارکرد جهان داده ها و نگرش خود را در مورد نحوه رفتار انسان ها از دیگر رشته کسب می‏کردند، مانند روانشناسی.

اما رویکرد متداول فعلی، نظریه هایش را بر این مبنا شکل داده است که جهان چگونه باید رفتار کند و نه اینکه واقعا چگونه رفتار می‏کند. مشکلی اساسی که در اینجا پیش می‏آید اینست که مردم همیشه عقلایی رفتار نمی‏کنند. آن ها در واقع تحت تاثیر پدیده هایی مانند تبلیغات و یا حس نوع دوستی و عدالت قرار می‏گیرند. در نتیجه رویکرد صرفا ریاضی موجود ممکن است کاملا به بیراهه برود.

باید اشاره کرد که بحران ها در اقتصاد متداول شده اند. قبل از بحران مالی اخیر، بحران دهه 1970 را داشتیم که در آن زمان جهان با گرفتاری هایی مانند بحران قیمت نفت، کم شدن بهره وری و رکود تورمی دست و پنجه نرم می‏کرد. البته نباید نتیجه گرفت که علم اقتصاد به درد نخور است بلکه مسئله اینست که انتظار ما از آن بیش از حد است. همچنین نمونه هایی وجود دارد که علم اقتصاد در مورد آن ها به خوبی عمل کرده است.  یک نمونه برنامه ای است که ایالات متحده در دهه 1990 برای کنترل انتشار گازهایی که موجب ایجاد باران اسیدی می‏شدند به کار گرفت. ایجاد یک بازار برای مجوز انتشار گازهای مخرب، که در آن بنگاه ها می‏توانستند مجوز ها را خرید و فروش کنند موفقیت چشمگیری کسب کرد. بنگاه ها برای ایجاد نوآوری ترغیب شدند و انتشار گازهای آلوده کاهش چشمگیری یافت. در این مورد اقتصاد با در نظر گرفتن محیط زیست به عنوان مسئله اصلی توانست به معادله ای مفید دست یابد به خصوص که بازار محیط زیست چندان پیچیده نیست.

اما همیشه تلاش زیادی انجام می‏گیرد تا مدلی ارایه شود که کل ساختار مالی آمریکا یا حتی سیستم های پیچیده تری مانند خود اقتصاد را در بر بگیرد. در واقع وقتی بیشتر در این مورد می‏اندیشیم به این نتیجه می‏رسیم که کمی عجیب است که ما انتظار داریم اقتصاد از پس این امور بر بیاید. اقتصاد بیشتر ترکیبی از جامعه شناسی و سیاست است تا یک علم اقتصاد محض. همانطور که ما از یک جامعه شناس یا یک متخصص علوم سیاسی انتظار نداریم که یک مدل رایانه ای ایجاد کند که با آن بتواند تمامی رخدادهای اجتماعی یا سیاسی را توضیح دهد، داشتن چنین انتظاری از اقتصاددانان هم منصفانه نیست.

نتیجه ای که من در این مورد گرفته ام اینست: اگرچه نظر اقتصاددانان در مورد اینکه آیا اکنون زمان محرک اقتصادی است یا سیاست سختگیرانه، بسیار مهم و با ارزش است اما بهتر است گاهی از توجه کردن به نظریات آن ها دست برداریم. هرچند آن ها بهترین افراد برای دانستن چنین مسایلی هستند.

نویسنده: باربارا کیویات


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

کلمات کلیدی : علم اقتصاد
نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir