بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : پنجشنبه 25 آبان 1391      1:32
چرا خصوصی سازی و ایده سهام عدالت به نتیجه نرسید

خصوصی سازی، کوپن و سرنوشت سهام عدالت

احمد میدری- کارشناس اقتصادی

اقتصاد ایرانی: این مقاله پیش تر در مجله گفت و گو به چاپ رسیده است ولی نظر به اهمیت موضوع خصوصی سازی و ناکامی های پیش آمده در اجرای این ایده اقتصاد ایرانی آن را بازنشر می دهد.

بحث خصوصی‏سازی مردمی که گاهی از آن با عنوان توزیع کوپن سهام هم یاد شده است از ابتدای‏ مجلس هفتم توسط برخی از اقتصاددانان مطرح شد و مطالعاتی حول آن در مرکز پژوهش‏های مجلس‏ شورای اسلامی نیز به عمل آمد که نتایج آن نیز به صورت کتاب انتشار یافت.1مع ذلک این ایده که‏ هدف توزیع ثروت و خصوصی‏سازی را دنبال می‏کرد با واکنش‏های متفاوتی روبه‏رو شد.برخی آن را تجربه شکست خورده کشورهای بلوک‏شرق می‏دانستند و برخی نیز آن را غیرممکن تلقی می‏کردند. در هرحال مرکزپژوهش‏ها ضمن استقبال از نقدهای مختلف در این حوزه اعتقاد دارند که نقدهای‏ جدی می‏تواند در شفاف‏سازی و تبیین ابعاد مختلف آن کمک کند.خصوصی‏سازی مردمی صرف‏نظر از توزیع عادلانه ثروت،در عین حال می‏تواند منجر به افزایش بهره‏وری و کارایی واحدهای اقتصادی‏ گردد.این مقاله مشتمل بر یک نگرش انتقادی بر این ایده و پاسخی بر آن است که جهت اطلاع‏ علاقه‏مندان عرضه می‏شود.


تأملی در سهام عدالت‏1

بدون تردید سیاست خصوصی‏سازی مردمی یکی از مهم‏ترین سیاستهای اقتصادی است که‏ به تغییر ساختار مالکیت و ساختار مدیریتی شرکتهای دولتی می‏انجامد.زندگی آحادمردم‏ ایران از بدو تولد تا لحظه تدفین با شرکتهای دولتی عجین شده است،نان،آب،برق، مسکن،حمل‏ونقل،بانک و بیمه و همه مایحتاج عمومی مردم این کشور بستگی به عملکرد شرکتهای دولتی دارد.هرچند ارزش دقیق دارایی‏های شرکتهای دولتی برآورد نشده است، بر اساس آمار غیررسمی ارزش دارایی شرکتهای دولتی سه برابر تولید ناخالص داخلی کشور است و بودجه این شرکتها نزدیک به 55 درصد تولید ناخالص داخلی است.از این‏رو هیچ‏ سیاستگذار اقتصادی نمی‏تواند نسبت به شرکتهای دولتی بی‏تفاوت باشد و به سادگی از کنار آن بگذرد.اما اهمیت این شرکتها نباید سیاستگذار را به اتخاذ سیاست‏های شتاب‏زده ترغیب‏ سازد.شرکتهای دولتی در ایران بسیار مهم و در عین حال خطرناکند،هرگونه خطای‏ سیاستگذاری در شرکتهای دولتی می‏تواند،بدون اغراق،تمام عرصه‏های اقتصادی ایران را دچار تغییرات مخرب و جبران‏ناپذیر سازد.

بر همین اساس نقد و بررسی سیاست سهام عدالت بسیار ضروری است و باید تبدیل به‏ موضوع روز کارشناسان اقتصادی گردد.شاید این گفته اغراق‏آمیز نباشد که فهرست مقالات و کتب انگلیسی که در معرفی و نقد این سیاست نگارش شده است،بیش از حجم کتاب آقای‏ کابلی زاده است.اما مطالعه آقای کابلی زاده تنها کتابی است که به زبان فارسی به تجربه این‏ سیاست در کشورهای دیگر پرداخته است واز این‏رو تلاش آقای کابلی زاده قابل تقدیر و تحسین‏برانگیز است.بهترین سپاسگذاری از یک نویسنده توجه و نقد منصفانه آن است.در این مقاله سعی شده است ضمن نقد آن مطالعه،نشان دهد سیاست سهام عدالت سیاستی‏ نادرست بوده و نمی‏تواند به اهداف خود دست یافته و بر مشکلات اقتصاد ایران می‏افزاید.


کشورهایی که تاکنون این سیاست را برای خصوصی‏سازی برگزیده‏اند محدود به 9 مورد فوق‏ نبوده و تعداد آن‏ها به 19 کشور می‏رسد.اسامی این کشورها(به استثنای آذربایجان)و نحوه اجرای آن در جدول پیوست این مقاله آمده است.این سیاست به اشکال مختلف اجرا شده است،عموم کشورهای بلوک‏شرق در دوره 95-1992 برنامه خصوصی‏سازی کوپنی را آغاز کردند و تقریبا تا سال 1998 آن را به اتمام رساندند.در جدول پیوست این کشورها بر اساس چهار معیار از یکدیگر تفکیک شده‏اند.

در مورد تجربه کوپن سهام در کشورهای دیگر چند نکته حائزاهمیت است:اولا آن‏که این‏ سیاست تنها در کشورهای کمونیستی سابق اجرا شده است و هیچ‏یک از کشورهای در حال‏ توسعه و یا پیشرفته از این شیوه برای خصوصی‏سازی استفاده نکردند و حتی برخی از کشورهای کمونیستی مانند چین اجرای این سیاست را برای گذر به اقتصاد بازار برنگزیندند. ثانیا هیچ‏یک از کشورهایی که در دهه 1990 این سیاست را اتخاذ نمودند پس از سال 2000 از این شیوه برای خصوصی‏سازی استفاده نکردند.در واقع این سیاست در ابتدای دهه 1990 متولد و در اوسط دهه به اوج‏شکوفایی و از سال 1998 با شکست آن در چک،کشوری که

پرچمدار این سیاست بود به سیاستی مرده تبدیل شد.اگر این شیوه خصوصی‏سازی شیوه‏ مناسبی برای کوچک‏سازی دولت بود طراحان آن این شیوه را ادامه می‏دادند.ثالثا آن‏که هیچ‏ یک از ین کشورها الگوی موفق برای گذار به اقتصاد بازار نیستند،عملکرد هیچ‏یک چندان‏ مثبت نبوده و عموم شاخص‏های اقتصادی آن‏ها وضعیت چندان خوبی را نشان نمی‏دهد.  سه شاخص اقتصادی در کشورهایی که خصوصی‏سازی مردمی را اجرا کردند، آمده است.

اگر دوره بررسی از سال 1992 در نظر گرفته شود نتایج بدتری مشاهده خواهد شد.از سال 1995 بسیاری از تنش‏های فروپاشی کاسته شده و روندهای به شدت منفی تغییر وضعیت داده‏اند.با این وجود تنها در سه کشور آلبانی،ارمنستان،و گرجستان نرخ رشد تولید ناخالص در این دوره بیش از 6 درصد بوده است.نابرابری تنها در دو کشور آلبانی و قزاقستان کاهش یافته و در سایر کشورها نابرابری افزایش یافته است.به لحاظ نرخ تورم‏ عملکرد اقتصادی اکثر کشورها مثبت ارزیابی می‏شود.از 18 کشور تنه 8 کشور دارای نرخ‏ تورم بیش از 20 درصد بوده‏اند.هرچند ارزیابی هریک از این کشورها نیازمند مطالعه‏ مستقلی است اما همین شاخص‏ها و عملکرد کلی نشان می‏دهد انتخاب سیاست اقتصادی‏ این کشورها برای گذار به اقتصاد بازار چندان موجه نخواهد بود.

در مورد تجربه دو کشور چک و روسیه که کابلی زاده آن را مثبت ارزیابی کرده است در گزارشی مستقل که در اختیار دفتر بودجه مرکز پژوهش‏ها قرار گرفته است شکست این دو کشور به تفصیل آمده است،گزارش بانک جهانی به تفصیل دلایل شکست خصوصی‏سازی‏ مردمی در روسیه را نشان می‏دهد.در اینجا تنها به تجربه چک که موفق‏تر از روسیه بوده‏ پرداخته می‏شود.مطالب زیر برگرفته از گزارش سال 2003 واحدارزیابی بانک جهانی‏ است؛1این گزارش به خوبی تولد و مرگ این سیاست را در چک نشان می‏دهد.

خصوصی‏سازی مردمی در چک

خصوصی‏سازی سریع در این کشور بیش از آن‏که خواست بانک جهانی و سایر نهادهای‏ بین‏المللی باشد برخاسته از اراده حاکمان سیاسی این کشور بود.واکلاو کلوس‏2وزیر اقتصاد چک از سال 1990 تا 1992 و نخست‏وزیر این کشور از سال 1992 تا 1997 و دوسان تریسکا3، مدیر صندوق اموال دولت معماران‏اقتصادی چکسلواکی پس از اصلاحات محسوب شدند.آن‏ها هردو بارها اعلام کردند خصوصی‏سازی یک ابزار نیست بلکه فی‏نفسه هدف است.از نظر این‏ دو معمار اقتصادی،خصوصی‏سازی حقوق مالکیت را تعریف می‏کند و با روشن شدن حقوق‏ مالکیت،نظام سیاسی و اقتصادی متحول می‏شود.نقل‏قول زیر به خوبی می‏تواند اندیشه‏ سیاستگذاران اقتصادی چک را روشن سازد:

«خصوصی‏سازی تنها جزئی از برنامه‏های اقتصادی نیست.خصوصی‏سازی فی‏نفسه‏ تحول است.بدون یک استراتژی تعریف شده و آسان برای خصوصی‏سازی، برنامه‏های اقتصادی تلاشی بیهوده برای اصلاح امور اصلاح‏ناپذیر است. خصوصی‏سازی حد فاصل میان تحول و اصلاحات است.لذا خصوصی‏سازی را باید فی‏نفسه هدف دانست.».

تریسکا و کلوس اعلام کردند حتی اگر خصوصی‏سازی به فرض محال به کاهش کارایی‏ و تولید در کوتاه مدت بیانجامد باید خصوصی‏سازی ادامه یابد.شعار این دو یک کلمه: «خصوصی‏سازی هرقدر بیشتر،سریعتر و بهتر»بود.

در اولین نشست تریسکا با بانک جهانی او برنامهء کاری خود را این‏گونه اعلام کرد:همه‏ شرکتهای دولتی به شرکت‏های سهامی عام تبدیل شود.این اقدام شرکتهای دولتی را تجاری و آن‏ها را بازسازی مالی می‏کند.این اقدام آخرین مرحله حیات این شرکت در دولت‏ خواهد بود و سپس آن‏ها به بخش خصوصی واگذار می‏شوند.

تریسکا معتقد بود تغییر نهادهای اقتصادی و سیاستهای کلان برای بهبود عملکرد شرکتهای‏دولتی ناکافی‏بوده و تا زمانی که دولت مالک این شرکتهاست،بهبود عملکرد آن‏ها غیرممکن است.او اقدام عاجل در تغییر مالکیت را اجتناب‏ناپذیر می‏دانست.کلوس‏ می‏گفت راه سومی وجود ندارد باید از سوسیالیسم به سرمایه‏داری جهش کرد،«راه‏سوم»راه‏ فقر و راه کشورهای در حال توسعه است.تنها شیوه خصوصی‏سازی که می‏توانست این‏ جهش از سوسیالیسم به سرمایه‏داری را ممکن سازد خصوصی‏سازی کوپنی بود.مزیتهای‏ فراوان برای این شیوه برشمرده می‏شد.

مردم منتفع می‏شوند؛

بازارها بویژه بازار مالی رونق می‏یابد؛

کمبود پس‏انداز و سرمایه جبران می‏شود.

سیاستگذاران چک معتقد بودند،حتی اگر شرکتهای دولتی به مالکان ناآگاه انتقال یابد یا آن‏که اگر ارزان به آن‏ها فروخته شود مدیران و مالکانی که دانش و منابع مالی کافی برای‏ اداره شرکت خواهند داشت،سهام شرکت را خریداری خواهند کرد،تنها مسئله انتقال‏ مالکیت از دولت به بخش خصوصی است.سازوکار بازار سهام،شرکت‏های دولتی را به‏ بهترین مالک مبدل می‏کند.

در این میان کارشناسان بانک جهانی تنها نقش ناظر و منتقد را داشتند و معدودی از کارشناسان بانک مخالف این برنامه بودند و گزارشاتی در نقد آن نوشتند.اما نتایج اولیه‏ خیره‏کننده بود.در سال 1996 سهم بخش خصوصی در چک به 74 درصد رسید.صادرات‏ به کشورهای غربی آغازشد،تورم یک‏رقمی و بیکاری بسیار پایین بود.عملکرد چک در مقایسه با مجارستان و لهستان مطلوب‏تر به نظر می‏رسید بود.در1996 نخست‏وزیر کلوس‏ اعلام کرد:«فرآیند گذر کم‏وبیش به پایان رسید و چک مانند سایر کشورهای اروپایی است. او برنامه خصوصی‏سازی کوپنی را در یک عبارت«سریع و کارا»خلاصه کرد.

موفقیت چک غیرقابل انکار به نظر می‏رسید.از 26 کشور در حال گذر 9 کشور خصوصی‏سازی کوپنی را شیوه اصلی واگذاری و 10 کشور به‏عنوان شیوه دوم آن را برگزیدند.کارشناسان بانک جهانی تحت تأثیر اراده سیاستگذاران چک قرار گرفته بودند. طراحان خصوصی‏سازی کوپنی در چک به دعوت بانک جهانی در نشست‏های مختلف‏ بین‏المللی تجربه خود را برای سیاستگذاران سایر کشورها نقل کردند و آن‏ها را به پیروی از این شیوه تشویق نمودند.تنه بانک جهانی مبلّغ و مروج این شیوه نبود،بانک ترمیم و توسعه،آژانس کمک‏های بین‏المللی آمریکا USAID 1و اتحادیه اروپا چک را به عنوان‏ الگوی خصوصی‏سازی موفق به کشورهای دیگر معرفی کردند.در گزارش سال 1996 بانک‏ جهانی که تحت عنوان«از برنامه تا بازار»منتشر شد تجربه چک این‏گونه جمع‏بندی گردید: «برنامه خصوصی‏سازی کوپنی چک تا این تاریخ موفق‏ترین تجربه بوده است». از سال 1997 مشکلات اجرای این طرح آشکار شد.در سال 1997 نرخ رشد اقتصادی‏ چک به 3/0 درصد کاهش یافت،در سال 1998 منفی شد و تا سال 2000 نیز تغییر چندانی نکرد.بهره‏وری نیروی‏کار در سال 1998 تنها 6 درصد بیشتر از سال 1989 بود.در لهستان این رقم 29 درصد و در مجارستان 36 درصد بود.تحقیقات مختلف نشان داد که‏ کارایی شرکت‏های کوپنی کاهش یافته است و در بسیاری موارد از شرکت‏های دولتی هم‏ کمتر شده است.ب‏ در سال 1998 خصوصی‏سازی کوپنی چک دیگر نماد خصوصی‏سازی موفق نبود.فساد به سرعت در شرکت‏های خصوصی شده و صندوق‏های سرمایه‏گذاری رشد کرده بود،مدیران‏ به طرق گوناگون اموال شرکت را به یغما می‏بردند،صندوق‏های سرمایه‏گذاری حاضر به‏ (1) United States Agency for International Development

بازسازی شرکت‏ها نبودند،و سهامداران عمده صندوق‏ها با قیمت سهام بازی می‏کردند و ثروت اندک سهامداران خرد را به جیب خود سرازیر می‏ساختند.فساد آن‏چنان فراگیر شده‏ بود که غیرقابل کتمان بود.سرمایه‏گذاری خارجی که در ابتدا مشتاق حضور در بازار چک‏ بودند سرمایه‏های خود را منتقل ساختند.در نشست وزیر اقتصاد چک ایوان فیلیپ با سرمایه‏گذاران وال استریت در سال 1997،سرمایه‏گذاران از مقررات ضعیف و رفتارهای‏ مجرمانه در بازار مالی چک شکایت کرده و دولت چک را متهم ساختند.فیلیپ انتقادها را پذیرفت و اعلام کرد شیوه‏های جدید به کار گرفته شده است.

در گزارش سال 1998 سازمان همکاری‏های اقتصادی OECD 1در مورد چک صراحتا اعلام کرد:«خصوصی‏سازی‏کوپنی مانع بازسازی و مدیریت کارآمد شرکت‏هاست».از آن‏ تاریخ تاکنون دوتل به دنبال رفع کاستی‏های قانونی و نهادی بازارهای سرمایه است و سعی‏ دارد با تهیه و تصویب مقررات لازم بازارهای مالی را شفاف و کارآمد سازد.

چند دلیل عمده برای شکست تجربه خصوصی‏سازی کوپنی در چک می‏توان برشمرد: (الف)مصادره‏2یا نقب‏3اموال شرکت و سهامداران‏کوچک توسط مدیران شرکت‏ها و صندوق‏های سرمایه‏گذاری که به نارضایتی گسترده مردم از خصوصی‏سازی منجر شد،(ب) فساد،شرکت‏ها را با مشکلات عدیده همچون کمبود سرمایه و سوءمدیریت مواجه نمود و کارایی آن‏ها را کاهش داد و(ج)زیان وارد به سرمایه‏گذاری خارجی،از یک سو اعتبار این‏ کشور را کاملا مخدوش ساخت و از سوی دیگر به فرار سرمایه‏ها منجر شد.

از تجربه چک چند درس را باید بخاطر سپرد:اولا باید این آموزه را از گوش خود بیرون‏کنیم که مالکیت خصوصی شرط کافی است.اقتصاد بازار به چیزی بیشتر نیاز دارد ثانیا نهادهای لازم برای کارکرد مناسب بازار،بخودی‏خود بوجود نمی‏آیند و مالکان خرد انگیزه و توان کافی برای خلق این نهادها ندارند.

علاوه بر این گزارش،شکست سیاست خصوصی‏سازی مردمی در چک در مقالات و گزارش‏های دیگری آمده است.


دلایل نظری رد خصوصی ‏سازی مردمی

منتقدین خصوصی‏سازی مردمی دلایل نظری مختلفی در رد این سیاست از ابتدا تاکنون‏ ارائه داده‏اند.بررسی علل شکست این سیاست و دلایل نظری رد این طرح به‏طور مستقل و گسترش ارائه شده است(رجوع‏شود به گزارش دفتر بودجه مرکز پژوهش‏ها).به‏طور خیلی‏ مجمل در رد این طرح دلایل ذیل را می‏توان اقامه نمود:

.یکی از اهداف اجرای این طرح بهبود توزیع درآمد و کمک به اقشار آسیب‏پذیر است.دولت قصد دارد با واگذاری سهام شرکت‏های دولتی توزیع ثروت و درآمد را در کشور به‏ نفع گروه کم درآمد تغییر دهد.اما واقعیت این است که شرکتهای دولتی بسیار کم بازده‏ هستند و اساسی یک دارایی سودآور محسوب نمی‏شوند.بنابر آمار وزارت امور اقتصادی و دارایی بازده کل دارایی شرکتهای دولتی در چهار سال اول برنامه سوم توسعه به ترتیب زیر بوده است:

جدول 3.بازدهی شرکتها،بانکها و بیمه‏های دولتی‏ (به تصویر صفحه مراجعه شود) منبع:وزارت امور اقتصادی و دارایی،«ارزشیابی عملکرد و رتبه‏بندی شرکتهای‏ دولتی،بانک‏ها،بیمه‏ها در سالهای 1379-1380

1381»،معاونت امور بانکی، بیمه و شرکتهای دولتی،آبان 1383.

اعداد این جدول بازدهی نازل این شرکتها،بانکها و بیمه‏های دولتی را به خوبی نشان‏ می‏دهد.به‏طور متوسط بازدهی این دارایی کمتر از یک‏هشتم اوراق مشارکت است.بنابراین‏ تملک این دارایی‏ها به‏معنای در اختیار داشتن دارایی پرسود نخواهد بود.تنها در صورتی که‏ دولت دارایی‏های خود با به یک‏هشتم قیمت به مردم واگذار کند نرخ بازدهی این شرکتها با نرخ سود بانکها یا اوراق مشارکت برابری خواهد کرد.البته سود سهام هر شرکتی دارای‏ نوسان است و در خصوص این شرکتها در جدول فوق نیز مشاهده می‏شود که دامنه تغییرات‏ آن از بیش از 3 درصد تا کمتر از 1 درصد در تغییر است.به این ترتیب افراد تنها در صورتی‏ حاضر خواهند بود که سهام این شرکتها را نگهداری کنند که قیمت آن بسیار کمتر از قیمت

واقعی باشد.واگذاری سهام این شرکتها به ارزش بسیار نازل می‏تواند خرید آن را جذاب‏ سازد اما نگهداری این دارایی نکته دیگری است.واگذاری شرکتهای دولتی به قیمت نازل‏ می‏تواند به فروش و تبدیل دارایی شرکتهای دولتی به سایر دارایی‏ها مانند زمین منجر شود که برای مالک سودآور اما برای جامعه زیان‏بخش است.

.واگذاری سهام به عموم مردم موجب می‏شود که عوامل و انگیزه‏های جدیدی برای‏ جلوگیری از رقابت در اقتصاد ایران ظاهر شود.برای درک این مسئله فرض کنید صنعت‏ خودروسازی یا صنعت فولاد کشور به عموم مردم واگذار شود.این صنایع که در حال حاضر در وضعیت شبه انحصاری به سر می‏برند و به انحاء مختلف از تشدید رقابت جلوگیری‏ می‏کنند.پس از واگذاری سهام با تمسک به بهانه جدید و عامه‏پسند مانند کاهش سود و قیمت سهام چند میلیون ایرانی مانع از رقابت می‏شوند.اگر تا دیروز به بهانه بیکار شدن‏ کارکنان از رقابت می‏گریختیم از فردا به بهانه حفظ قیمت سهام خانواده شهدا و جانبازان و کارکنان محروم دولت در برابر رقابت بیشتر ایستادگی می‏شود.کلید بهبود وضعیت‏ اقتصادی،رقابت است و خصوصی‏سازی به شرطی می‏تواند گامی مثبت تلقی شود که رقابت‏ اقتصادی را تقویت کند.در غیراینصورت تبدیل انحصار دولتی به انحصار خصوصی در دولتهای ضعیف به مراتب زیانبارتر از مالکیت دولتی است.اروپای‏شرقی و شوروی سابق‏ به‏ویژه کشورهایی که خصوصی‏سازی کوپنی را انتخاب کردند به غلط کلید بهبود وضعیت‏ اقتصادی را تغییر مالکیت می‏دانستند و چینی‏ها به درستی کلید را در رقابت بیشتر جستجو کردند.گروه نخست با فاجعه روبه‏رو شدند و چینی‏ها معجزه کردند.رمز آن فاجعه و سرّ این‏ معجزه در ترتیب سیکوئنسی‏1سیاستگذاری بود.گروه نخست خصوصی‏سازی و گروه دوم‏ رقابت را مقدم دانست.برای دستیابی به رقابت چینی‏ها موانع حضور بخش خصوصی را تقلیل دادند و با بهبود محیط کسب و کار بستر رشد بخش خصوصی را فراهم ساختند و بدین‏ترتیب سهم دولت را در اقتصاد کاهش دادند و شکل تازه‏ای از اقتصاد غیردولتی به‏ نمایش گذاشته شد.در مقابل روسیه و اقمار آن ابتدا به خصوصی‏سازی روی آوردند،کیک‏ دارایی‏ها را ظاهرا میان مردم تقسیم کردند،اما همان نومن کلاتورهای سابق،این‏بار در پوشش مدیران بخش خصوصی اموال مردم را ربودند و با استفاده از شبکه قدرت سیاسی‏ خود که پس از خصوصی‏سازی با ثروت هم عجین شده بود انحصارات را تشدید و رقابت را محدود ساختند.خصوصی‏سازی کوپنی این تجربه تلخ را در ایران تکرار خواهد کرد.

.رابطه مالک و مدیر از عوامل مؤثر بر کارایی هر واحد اقتصادی است.مالک واقعی‏ شرکتهای دولتی مردم هستند که اختیارات خود را با زنجیره‏ای از وکالت به مدیران واگذار می‏کنند.از عوامل اصلی ناکارآمدی شرکتهای دولتی همین زنجیره به اصطلاح کارگزاری یا وکالت است.مردم و وکلای آن‏ها(نمایندگان یا مجامع شرکتهی دولتی)فاقدانگیزه کافی، دانش و ابزارهای لازم برای نظارت بر مدیران دولتی هستند.از این‏رو مدیران دست به‏ اقداماتی می‏زنند که با منافع مالکان شرکت ناسازگار است.هرگاه این مشکل یعنی عدم‏ نظارت مالک بر مدیر رخ دهد هر شرکتی جدا از نام آن(خصوصی یا دولتی)با افت کارایی‏ روبه‏رو می‏گردد.اگر در شرکتی خصوصی با هر دلیلی از جمله کوچک بودن سهم مالک‏ از دارایی شرکت،سهامداران انگیزه یا توانایی نظارت بر مدیران را نداشته باشند مدیران از طرق گوناگون منابع مالک را به نفع خود مصادره می‏کنند.

خصوصی‏سازی کوپنی سهامداران خرد و کوچک را جایگزین دولت می‏سازد.اگر سازمان‏های دولتی به هر دلیل پایین بودن حقوق یا دستمزد یا دلایل دیگر انگیزه نظارت بر مدیران شرکتهای دولتی را نداشتند سهامداران کوپنی که ارزش سهام آن‏ها در عموم‏ کشورها کمتر از 100 دلار و در ایران کمتر از 20 میلیون ریال است؛دانش،انگیزه و توانایی‏ نظارت بر مدیران را نخواهند داشت و مدیران از این ضعف سوءاستفاده‏ها خواهند کرد چنانکه در تجربه همه کشورهایی که خصوصی‏سازی کوپنی را انتخاب کردند این مشکل به‏ وفور مشاهده شد.

مشکلات سهامداران کوپنی از پیش مشخص بود و همه می‏دانستند که سهامداران‏ کوپنی در بازارهای مالی توسعه نیافته کشوهای بلوک‏شرق نمی‏توانند همچون سهامداران‏ خرد آمریکایی و انگلیسی که نهادهای مختلف مالی آن‏ها را در تصمیمات اقتصادی یاری‏ می‏دهد،عمل کنند.اما فرض می‏شد که سهامداران فوق به سرعت سهام خود را به‏ سرمایه‏گذاران آگاه‏تر و قدرتمند خواهند فروخت و در یک دوره زمانی(یک یا چندساله) سهامداران کوچک جای خود را به سهامداران‏بزرگ می‏دهند و آن‏ها یا خود مدیریت شرکت‏ را به دست می‏گیرند و یا آنکه مدیران را در جهت منافع خود کنترل و هدایت می‏کنند. همچنین فرض می‏شد که در معامله کوپن سهام،سهامداران‏کوچک نیز سود خواهند برد زیرا سهام را با قیمت‏های بسیار پایین خریداری و در واقع به آن‏ها هدیه شده است و آن‏ها می‏توانند با فروش سهام‏های تقریبا مجانی خود سودی،هرچند اندک،به دست آورند.

اما در عمل داستان دیگری رخ داد.مدیران سریع‏تر از سهامداران‏کوچک تصمیم‏ گرفتند و به سرعت از فرصت و به عبارت بهتر خلأ نهادی بوجود آمده سوءاستفاده کردند.از بین‏رفتن نظارتهای پیشین و عدم تأسیس نهادهای نظارتی در بازار سهام به آن‏ها اجازه داد که به سرعت به طرق گوناگون درآمدهای شرکت را به شرکتهای فرعی و بیرون از شرکت‏ انتقال دهند و انواع هزینه‏های کاذب را به شرکت تحمیل کردند.افق سیاه شرکت، سرمایه‏گذاران خارجی و بیرون از شرکت را از خرید سهام منصرف می‏ساخت و فرآیند تبدیل سهامداری خرد و کوچک به سهامداران‏بزرگ به کندی و بسیار آرام صورت‏ می‏گرفت.

این فرایند در روسیه با چک متفاوت بود.در روسیه مدیران شرکتها که همان اعضای‏ حزب کمونیست و نومن کلاتورها بودند و از ابتدا خصوصی‏سازی کوپنی را به نفع خود طراحی‏ کرده بودند کوپن‏های سهام را جمع‏آوری کردند و تبدیل به سهامداران‏بزرگ شدند. بدین‏ترتیب مشکل سهامداری‏کوچک و تفکیک مالکیت از مدیریت حل شد اما شرایط سیاسی‏ و اقتصادی،سهامداران‏بزرک روسی را به انتقال سرمایه‏ها از کشور خود به خارج سوق داد. ثروت باد آورده به کشورهای خارجی که آینده آن‏ها بسیار روشن‏تر از روسیه بود انتقال یافت، آزادی نقل و انتقال سرمایه که از اصول سیاستهای آزادسازی بود به مدیران بلشویک‏ سرمایه‏دار شده اجازه داد به سرعت سرمایه‏ها را به خارج انتقال دهند و کمبود سرمایه و کاهش سریع نرخ ارز را برای مردم فقیر به جای گذارند.

در جمهوری‏چک مردم به تدریج کوپن سهام خود را به صندوق‏های سرمایه‏گذاری‏ فروختند اما به دلیل تقلید نادرست از نهادهای غربی صندوق‏های سرمایه‏گذاری نتوانستند نقش سرمایه‏داران‏بزرگ را بازی کنند.سقف سهم مجاز از هر شرکت نزد هر صندوق‏ توسط دولت تعیین شده بود و این سقف(ده درصد)انگیزه لازم برای بازسازی را فراهم‏ نمی‏کرد.البته اگر این سقف از ابتدا هم تعیین نشده بود صندوق‏های سرمایه‏گذاری فعال در بازار سهام انگیزه بازسازی و نظارت نداشتند.صندوق‏های سرمایه‏گذاری مدیریت پرتفوی‏1و کسب سود برای سهامداران خود در پایان سال مالی را هدف خود قرار می‏دهد و این هدف‏ در کوتاه مدت با بازسازی شرکتها ناسازگار است.

مشکل سوءاستفاده مدیران در صندوق‏های سرمایه‏گذاری نیز رخ می‏دهد.این مشکل‏ تنها توسط دولت و نهادهای نظارتی بیرون از دولت قابل تقلیل است و نمی‏توان با ایجاد (1) Portfolio Management

شرکتهای واسط آنگونه که در آئین‏نامه مصوب دولت و یا صندوق‏های سرمایه‏گذاری در کشورهای دیگر پیش‏بینی شده بود از سوءاستفاده مدیران جلوگیری کرد.

معمولا پیشنهاد می‏شود قرار دادن سهامداران‏بزرگ در کنار سهامداران‏کوچک‏ می‏تواند این مشکل را برطرف سازد.سهامداران‏بزرگ اساسا با منطق بازار سهام ناسازگار است.سهامداربزرگ به طرق گوناگون و متعدد می‏تواند علیه سهامداران‏کوچک توطئه کند، قیمت سهام را به صورت تصنعی افزایش یا کاهش دهد و به جمع‏آوری یا فروش سهام اقدام‏ کند.از این‏رو در بازارسهام از شروط پذیرش شرکتها نداشتن سهامداربزرگ است.مثلا در بند 6 ضوابط پذیرش سهم شرکتها در بازار اوراق بهادر تهران قید شده است: «در زمان پذیرش نباید بیش از 80 درصد سهام شرکت در اختیار کمتر از 10 سهامدار باشد».

در بازار مالی توسعه یافته‏تر این قید سخت‏تر خواهد بود.تفکیک مالکیت از مدیریت در بازار سهام اصل پذیرفته شده است و نهادهای مختلف دولتی مانند کمیسیون نظارت SEC 1 در آمریکا و یا نهادهای مختلف خصوصی مانند شرکتهای‏رتبه‏بندی شرایطی را بوجود می‏آورند که امکان فرصت‏طلبی مدیران را محدود می‏سازد.تفکیک مالکیت از مدیریت در فقدان این نهادها نمی‏تواند ثمرات مثبت تخصیص و تقسیم کار را به ارمغان آورد.

نتیجه‏ گیری

به نظر می‏رسد باتوجه به تجربه کشورهای بلوک‏شرق و گذشت بیش از یک دهه از خصوصی‏سازی مردمی در این کشورها و مباحث نظری که علیه این سیاست مطرح شده‏ است باید قبل از اجرای این سیاست در ایران به نکات زیر توجه نمود و طرفداران آن به این‏ سوالات پاسخ دهند:

1.باتوجه به سودآوری اندک شرکتی‏های دولتی ایران که به‏طور متوسط کمتر از 3 درصد در سال است چگونه سهام این شرکته می‏تواند به عنوان یک دارایی مولد و مؤثر بر توزیع درآمد محسوب گردد؟

2.چرا کشورهایی که در ابتدا و اواسط دههء 1990 این سیاست را انتخاب کردند به‏ سایر شیوه‏های خصوصی‏سازی روی آوردند و چرا پس از سال 2000 تقریبا این سیاست کنار (1) US Securities and Exchange Commission

گذاشته شده است؟آیا تجدید نظر این کشورها نشان شکست سیاست خصوصی‏سازی مردمی‏ محسوب نمی‏شود؟

3.این سیاست تنها در صورتی به خصوصی‏سازی منجر می‏شود که امکان مبادله سهام‏ عدالت در بازار سهام وجود داشته باشد در غیراین‏صورت مدیریت همچنان دولتی باقی‏ خواهدمان.گسترش بازار سهام در اقتصاد ایران خطرات جدی به دنبال خواهد داشت.بازار سهام شوک‏های سیاسی را به نوسانات شدید اقتصادی تبدیل خواهد کرد.چگونه می‏توان‏ مالکیت شرکتها را به سهامداران‏کوچک واگذار نمود و از آسیب‏های گسترش زودرس بازار سهام مصون ماند؟

4.خصوصی‏سازی مردمی مشکل حکمرانی شرکتی را بوجود خواهد آورد.کنترل‏ مدیران و نظارت بر آن‏ها در یک شرکت سهامی‏بزرگ سخت‏تر از شرکت دولتی است، بنابرانی فساد در شرکتهای واگذار شده در بلوک‏شرق افزایش یافت.برای کنترل این مسئله‏ که می‏تواند ضربه جدی بر اخلاقیات در شرکتها و عموم جامعه وارد سازد چه راهکاری‏ اندیشیده شده است؟

5.مالکیت خصوصی در اقتصاد رقابتی نتایج مثبت دارد اما در کشوری که دولت قدرت‏ تنظیم‏گری اندکی دارد انحصارخصوصی به مراتب از انحصار دولتی برتر است. خصوصی‏سازی مردمی انحصارات دولتی یا شبه انحصارها را تبدیل به انحصار خصوصی‏ می‏سازد.آیا شکل‏گیری این ساخت از مالکیت برای اقتصاد ایران خطرناکتر نمی‏باشد؟

پیوست

در جدول 4 شیوه‏های مختلف خصوصی‏سازی مردمی در کشورهای مختلف آمده است. معیار نخست تقسیم‏بندی کشورها نحوه مزایده سهام شرکتهای دولتی است.برخی از کشورها یک دوره زمانی مشخص معمولا سه تا شش ماه را اعلام و شهروندان تنها در آن‏ دوره قادر به مبادله کوپن سهام خود با سهام شرکت‏ها بودند به این شیوه،دوره‏ای گفته‏ می‏شود.در خصوصی‏سازی کوپنی پیوسته،سهام یک شرکت برای عرضه اعلام می‏شود و افراد پس از آن می‏توانستند برای خرید آن سهام اقدام کنند.در این روش مقطع زمانی‏ مشخصی برای پایان مبادله اعلام نمی‏گردد.از 18 کشور جدول(4)،11 کشور به صورت‏ پیوسته و هفت کشور به صورت دوره‏ای این شیوه را اجرا نمودند.معیار دوم امکان مبادله و

بی‏نام یا بانام‏بون کوپن سهام است.در پنج کشور کوپن سهام بی‏نام و در سیزده کشور با نام بوده که از میان آن‏ها ده کشور انتقال کوپن سهام را ممنوع کرده بودند.ب‏ در تمام این کشورها،واسطه‏ای به نام صندوق‏های سرمایه‏گذاری بوجود آمد.هدف از تشکیل این صندوق‏ها کمک به سهامداران کوچک و تسریع در فرآیند خصوصی‏سازی بود. در رومانی و لهستان مردم اجبارا سهام صندوق‏های سرمایه‏گذاری را خریداری کرده و نمی‏توانستند بطور مستقیم سهام شرکت‏های در حال واگذاری را با کوپن سهام معاوضع‏ کنند.در هفت کشور خرید سهام از طریق صندوق‏های سرمایه‏گذاری اختیاری بوده اما دولت با سیاست‏های مختلف خرید سهام از طریق صندوق‏های سرمایه‏گذاری را تشویق می‏کرد.

در ستون آخر کشورها بر حسب شیوه خصوصی‏سازی تقسیم شده‏اند.کشورهایی که‏ کوپن سهام اصلی‏ترین شیوه خصوصی‏سازی آن‏ها بوده‏است اول نام این شیوه نوشته شده‏ است و در صورتی که سایر شیوه‏ها،ابزار اصلی خصوصی‏سازی بوده‏اند نام آن شیوه اول‏ نوشته شده است.به‏طور مثال در آلبانی اصلی‏ترین شیوه خصوصی‏سازی واگذاری شرکت به‏ کارکنان بوده است و کوپن سهام شیوه فرعی محسوب می‏گردد.اما در ارمنستان بالعکس‏ کوپن سهام شیوه اصلی و فروش به کارکنان شیوه دوم بوده است.

خصوصی‏سازی با روش توزیع کوپن‏سهام:کارایی و بازدهی بنگاه‏ها1

در مقاله آقای دکتر احمد میدری فقط به برخی نکات منفی از تجربه کشورهای ناموفق در این زمینه اشاره شده است.مواردی مانند«از اجرای برنامه توزیع کوپن سهام سودی عاید دارندگان کوپن سهام نگردیده است»،«مدیران،سیاسیّون و وابستگان آن‏ها به طرق گوناگون‏ دارایی‏های ناچیز مردم فقیر را به جیب خود سرازیر کرده‏اند»،«مردم کشور چک از خرید کوپن سهام ضرر کرده‏اند»و«تولید ناخالص داخلی جمهوری‏چک از سال 1998 تا 1999، 3 درصد کاهش یافته است».در صورتی که یافته‏های مطالعات انجام شده در زمینه برنامه‏ توزیع کوپن سهام در کشورهای مختلف خلاف مطالب فوق‏الذکر را ثابت می‏نماید.

برخی از یافته‏های مذکور به شرح زیر می‏باشد: در تحقیقی که توسط جان ارل و اسکات گلباچ‏2در سال 1997 بر روی شرکت‏های‏ مشمول برنامه توزیع کوپن سهام کشور چک انجام شده است،آن‏ها از دو شاخص سودآوری‏ و بهره‏وری نیروی‏کار برای دوره زمانی 1993-1996 استفاده کرده‏اند.بر اساس برآورد مدل‏های طراحی شده در این تحقیق مشخص شد که تغییر در مالکیت بنگاه‏ها طی دوره‏ مزبور تأثیر قابل توجه و معناداری بر سودآوری و بهره‏وری نیروی کار نداشته است.به عبارت‏ دیگر برخلاف آنچه ادعا می‏شود،خصوصی‏سازی با روش توزیع کوپن سهام باعث کاهش‏ کارایی و عملکرد شرکت‏ها نگردیده است.

کوتاه مدت،رشد فروش و نسبت سرمایه در گردش به کل‏دارایی‏ها.نتایج این تحقیق نیز نشان می‏دهد تغییرات به وجود آمده در نوع مالکیت بنگاه‏های خصوصی شده تأثیر منفی بر کارایی و بازدهی بنگاه‏های مزبور نداشته است.

در مطالعه دیگری که در سال 1997 توسط جان ارل و ساول استرن‏1آزمون این‏ فرضیه که آیا در روسیه اجرای برنامه توزیع کوپن سهام به دلیل پراکندگی بیش از حد سهامداران باعث کاهش نظارت بر عملکرد مدیریت شرکت‏ها و در نهایت کاهش کارایی‏ آن‏ها شده است یا خیر،انجام گردید.در این مطالعه عملکرد شرکت‏ها تابع متغیرهایی‏ همچون مالکیت شرکت،شاخص ساختار بازار داخلی،شاخص رقابت بین‏المللی و شدت‏ محدودیت بودجه در نظر گرفته شد.

مدل مزبور با استفاده از اطلاعات مربوط به حدود 200 شرکت خصوصی شده با استفاده از کوپن سهام برای سال‏های 1990-1994 برآورد گردیده که برخی از نتایج آن به‏ شرح زیر می‏باشد:

ضریب مثبت،ولی کوچک مالکیت نشان می‏دهد که تغییر در مالکیت بر کارایی‏ بنگاه‏ها تأثیر مستقیم داشته است.به عبارت دیگر وقتی که ساختار مالکیت شرکت‏های‏ دولتی تغییر می‏کند،کارایی آن‏ها نیز افزایش می‏یابد.این موضوع به‏طور تفضیلی‏تر نیز آزمون شده است.بدین‏منظور شرکت‏های خصوصی شده با سه گروه شرکت‏های تحت‏ مالکیت کارگران،شرکت‏های تحت مالکیت مدیران و شرکت‏های تحت مالکیت افراد خارج از شرکت تقسیم شدند و سپس ضرایب مربوطه در مدل برآورد شده است.نتایج نشان می‏دهد که در شرکت‏های با مالکیت کارگری،تغییرات ساختاری حداقل بوده است،لذا تأثیر تغییر در مالکیت بر کارایی آن‏ها پایین می‏باشد.ولی در شرکت‏های با مالکیت بیرونی(سهامداران‏ خارج از شرکت)و شرکت‏های با مالکیت مدیریتی(که عمده سهامداران را مدیران شرکت‏ تشکیل می‏دهند)تغییرات ساختاری بسیار مشهود است و بنابراین تأثیر تغییر در مالکیت بر کارایی آن‏ها قابل ملاحظه می‏باشد.

هریک درصد از خصوصی‏سازی 3/0 تا 5/0 درصد بهره‏وری نیروی کار افزایش خواهد یافت. سایر متغیرهای بیان شده در مرل همچون رقابت بین‏المللی،محدودیت بودجه و ساختار بازار،دارای ضرایب بااهمیتی از لحاظ آماری نبوده‏اند و این موضوع در اشکال‏ مختلف مدل آزمون شده است.بنابراین معادلات برآورد شده،مؤید تأثیر مثبت‏ خصوصی‏سازی بر بهره‏وری هستند.

در بررسی دیگری که در خصوص نتایج برنامه توزیع کوپن سهام در کشور رومانی صورت‏ گرفته،تأثیر تغییر مالکیت شرکت‏های دولتی در نتیجه اجرای این برنامه،بر بهره‏وری نیروی‏ کار و همچنین تقاضای نیروی کار مورد بررسی قرار گرفته است.1

نتایج بررسی فوق نشان داده است که طی دوره 1992-1999 به‏طور متوسط بهره‏وری‏ نیروی کار در شرکت‏های دولتی 4/2 درصد کاهش داشته است،در صورتی که در همین مدت‏ بهره‏وری در شرکت‏های کاملا خصوصی شده 2/1 درصد رشد داشته و در شرکت‏هایی که‏ بخشی از سهامشان واگذار شده نیز بهره‏وری رشد منفی داشته است،لیکن شدت کاهش آن‏ نسبت به شرکت‏های دولتی تقریبا نصف می‏باشد.

از این روی هرچندگاهی این شبهه مطرح می‏شود که خصوصی‏سازی با استفاده از کوپن سهام نمی‏تواند بر بهره‏وری مؤثرباشد،اما بررسی فوق در کشور رومانی نشان می‏دهد که‏ کاهش بهره‏وری از 3/3 درصد قبل از خصوصی‏سازی به روش کوپن سهام به 4/1 درصد بعد از خصوصی‏سازی کاهش یافته است.بنابراین حتی فروش شرکت‏های ضعیف به روش کوپن‏ سهام نیز به بهبود بهره‏وری منجر شده است.

در مطالعه مزبور فرضیه تأثیر خصوصی‏سازی با استفاده از کوپن سهام بر بهبود بهره‏وری‏ با استفاده از روش آماری استنباطی آزمون شده و از روش رگرسیون نیز استفاده شده است.در این مدل،رشد بهره‏وری نیروی‏کار تابعی از درصد سهام متعلق به بخش خصوصی فرض شده‏ است و معادله مزبور را به روش OLS 2(حداقل مربعات معمولی)با استفاده از داده‏های‏ 14532 شرکت برآورد کرده ‏اند.

از آن‏جایی که تفکیک نوع مالکان خصوصی سهام شرکت‏ها در تجزیه و تحلیل تأثیر خصوصی‏سازی بر بهره‏وری شرکت‏های مزبور اهمیت دارد،لذا در مرحله بعد تأثیر هرکدام از انواع مالکیت بر بهره‏وری به‏طرو مجزا برآورد شده است.نتایج معادله جدید نیز حاکی از آن‏ است که فروش سهام با استفاده از کوپن سهام بر بهره‏وری تأثیر مثبت گذاشته است،به‏طوری‏ که با 10 درصد افزایش در سهام سهامداران شرکت‏ها،بهره‏وری نیروی کار در شرکت‏های‏ مزبور 72/1 درصد رشد یافته است.تأثیر این روش نسبت به تأثیر روش فروش سهام به‏ کارکنان شرکت تا حدودی بالاتر می‏باشد.

یکی دیگر از متغیرهای اقتصادی که تغییرات آن در طول اجرای برنامه خصوصی‏سازی‏ مبتنی بر فروش کوپن‏سهام حائزاهمیت است،تقاضا برای نیروی کار می‏باشد.زیرا همواره‏ این نگرانی وجود دارد که ممکن است واگذاری شرکت‏ها به بخش خصوصی باعث کاهش‏ تقاضا برای نیروی کار شده و نرخ بیکاری،افزایش یابد.بدین سبب در مطالعه مزبور تأثیر خصوصی‏سازی بر تقاضای نیروی کار در رومانی نیز بررسی گردیده است.

به این منظور با استفاده از اطلاعات سال‏های 1989-1999 برای 11555 شرکت،اعم‏ از دولتی و خصوصی،تابع تقاضای نیروی کار برآورد شده است.نتایج این مطالعه نشان‏ می‏دهد که میزان اشتغال در شرکت‏های دولتی بیش از شرکت‏های خصوصی است،لیکن‏ تفاوت اشتغال در شرکت‏های دولتی نمی‏باشد.همچنین مشخص گردید که تغییر در ساختار مالکیت شرکت‏ها تأثیر محسوسی بر رفتار آن‏ها در بازار نیروی کار نگذاشته است.

تمامی مطالعات فوق این نکته را بیان می‏کنند که اجرای برنامه توزیع کوپن سهام در کشورهای مورد بررسی تأثیر منفی بر کارایی و بهره‏وری و همچنین تقاضا برای نیروی کار شرکت‏های مشمول واگذاری نداشته است.

تا معادل 9 ماه درآمد خود در سال سود دریافت کرده‏اند.البته میزان سوددریافتی خانوارها تابع متغیرهایی همچون ارزش دفتری به قیمت بازاری سهام( BMT )1شرکت،تاریخ‏ واگذاری شرکت،درصد سهام تحت تملک دولت در شرکت و...می‏باشد.

همچنین بررسی که در خصوص تأثیر واگذاری سهام شرکت‏های دولتی با استفاده از روش توزیع کوپن‏سهام بر خانوارهای چک صورت گرفته است؛2نشان می‏دهد که توزیع‏ کوپن سهام در این کشور باعث افزایش ثروت واقعی و در نتیجه افزایش مصرف خانورها گردیده است،همزمان میزان پس‏انداز و سرمایه‏گذاری آن‏ها نیز رشد یافته است.

در پژوهش دیگری که با استفاده از داده‏های دروه زمانی 1991-1996 توسط ژان‏ هانوسیک و ژنیک توما3در جمهوری‏چک انجام شده،این فرضیه که آیا عواید حاصل از کوپن سهام درآمد دائمی تلقی می‏گردد یا خیر،آزمون شده است.

با استفاده از اطلاعات سال‏های 1991-1996 مشخص گردید عموم مردم تغییر در ثروت خود را به دلیل توزیع کوپن سهام یک افزایش دائمی و ماندگار تلقی کرده‏اند و لذا درآمد دائمی آن‏ها افزایش داشته است که این به نوبه‏خود باعث رشد مصرف کالاها و خدمات مصرفی آن‏ها گردیده است.

بنابراین همان‏گونه که پیش‏از این گفته شد،اجرای برنامه توزیع کوپن سهام هم باعث‏ افزایش مجموع دارایی خانوارها و هم افزایش درآمد دائمی آن‏ها گردیده است.لذا به استناد نظری درآمد دائمی،اجرای این برنامه باعث افزایش مصرف و در نتیجه افزایش تقاضای کل‏ شده است.بنابراین بخشی از رشد سطح عمومی قیمت‏ها و سایر آثار اقتصادی متناظر با آن‏ در طول دوره خصوصی‏سازی به اجرای برنامه توزیع کوپن سهام باز می‏گردد.

البته اجرای برنامه توزیع کوپن سهام در برخی کشورها با نقایصی روبه‏رو بوده که باعث‏ پیامدهای منفی در اجرای این برنامه شده است.نکته مهم آن است که این پیامدهای منفی‏ عمدتا به دلیل اجرای ناقص و ضعیف برنامه در این کشورها بوده است و نه ایرادات ساختاری‏ و اساسی برنامه توزیع کوپن سهام،برخی از این نواقص و مشکلات اجرایی شامل موارد زیر

برنامه توزیع کوپن سهام به علل زیر در رومانی باعث پراکندگی مالکیت شرکت‏های‏ واگذارشده گردید.

.کوپن‏ها قابل خرید و فروش نبودند.به همین دلیل هیچ فردی نمی‏توانست تعداد زیادی از این کوپن‏ها را جمع‏آوری نماید.بنابراین امکان ایجاد سهامداران‏بزرگ در شرکت‏های مشمول این برنامه وجود نداشت.

2.در این برنامه صراحتا تشکیل واسطه‏های مالی ممنوع بود.

در نتیجه ساختار مالکیت شرکت‏هایی که خصوصی می‏شدند کاملا پراکنده باقی می‏ماند و دولت نیز که درصدی از سهام را در اختیار داشت قادر به کنترل دقیق شرکت‏ها نبود.

در روسیه مشکل دیگری ایجاد گردید.در این کشور مدیران بنگاه‏های دولتی مشمول‏ واگذاری قادر نبودند به واسطه یک فرایند پذیره‏نویسی درصد عمده‏ای از سهام بنگاه را قبل از آن‏که سهام آن در معرض حراج قرار گیرد مالک شوند.بنابراین برخلاف برنامه توزیع کوپن‏ سهام در چک،مدیران‏دولتی بنگاه‏های مشمول واگذاری در روسیه می‏توانستند کنترل‏ بنگاه خود را با خرید سهام‏مدیریتی آن در دست داشته باشند و در عمل صندوق‏های‏ سرمایه‏گذاری در طول اجرای برنامه توزیع کوپن سهام به سهامدارانی تبدیل شدند که نقش‏ قابل توجه‏ای در بین مالکان شرکت‏های خصوصی شده نداشتند.

این موضوع یکی از مهم‏ترین نقاط ضعف برنامه خصوصی‏سازی روسیه می‏باشد که آقای‏ میدری به آن اشاره نموده است.بدیهی است که این مشکل نیز به دلیل ساختار سیاسی،اقتصادی‏ خاص کشور روسیه ایجاد گردیده است و ایراد اساسی به برنامه توزیع کوپن سهام نمی‏باشد.

برنامه توزیع کوپن سهام در کشورهایی همچون آذربایجان و گرجستان نیز با شکست‏ مواجه گردید که دلایل متعددی را می‏توان برای آن برشمرد از جمله عدم‏تشکیل صندوق‏های‏ سرمایه‏گذاری جهت متشکل کردن کوپن‏های‏سهامی که در اختیار مردم بود.از سوی دیگر این کشورها فاقد بازار سرمایه منسجم و کارا می‏باشند.همچنین نبود سرمایه‏گذاران عمده، نبود اطلاع‏رسانی دقیق و به موقع به شهروندان و شفاف نبودن نحوه اجرای این برنامه از دیگر دلایل شکست برنامه توزیع کوپن سهام در کشورهای مذکور است.به دلایل فوق اکثریت‏ شهروندان به جای آن‏که کوپن‏های سهام خود را در شرکت‏های مشمول واگذاری‏ سرمایه‏گذاری‏کنند،ترجیح دادند که کوپن‏های سهام را خودشان به فروش برسانند.

در کل می‏توان عنوان نمود که برنامه خصوصی‏سازی در کشورهای آذربایجان و گرجستان با موانع و مشکلات بی‏شمار سیاسی،اقتصادی و اجتماعی مواجه بوده‏است که

دلایل زیادی برای آن می‏توان برشمرد.از جمله این دلایل می‏توان به موارد ذیل اشاره نمود: -مشکلات موجود در نظام سیاسی این کشورها که باعث شده دارایی‏ها و اموال دولت‏ به یک طبقه و گروه خاصی از افراد ذی‏نفوذ واگذار شود،

-عدم اعتماد مردم به مسئولان دولتی،ب‏ -فساد اداری،

-نبود چارچوب حقوقی لازم برای تشکیل شرکت‏های سهامی،

-کمبود نقدینگی مردم برای خرید سهام شرکت‏های دولتی و همچنین عدم‏دسترسی‏ به بازار بین‏المللی سرمایه برای جذب سرمایه‏های خارجی،

-تشکیل نشدن صندوق‏های سرمایه‏گذاری،

-ضعف در اطلاع‏رسانی و ارائه آموزش‏های لازم به مردم در خصوص فرهنگ سهام‏داری،

نظارت نکردن پارلمان و تشکل‏های غیردولتی بر فرایند واگذاری سهام شرکت‏های دولتی.

باتوجه به مطالب فوق مشخص می‏شود که برنامه توزیع کوپن سهام در درون خود دچار مشکلات ساختاری نبوده و نتایج و پیامدهای آن همچون هر سیاست اقتصادی دیگر متأثر از نحوه اجرای آن است که متأسفانه در مطالعه آقای مدیری به این موضوع توجه نشده است و ایشان صرفا به بررسی تجربیات برخی از کشورهای اروپای‏شرقی و روسیه که برنامه توزیع‏ کوپن سهام را اجرا نموده‏اند پرداخته است و هیچگونه توجهی به ساختار و ویژگی‏های بخش‏ شرکت‏های دولتی و بازار سرمایه ایران و همچنین آسیب‏شناسی برنامه خصوصی‏سازی ایران و سایر موضوعات مرتبط با بحث شرکت‏های دولتی و خصوصی‏سازی و بعضا برنامه توزیع کوپن‏ سهام برخی از کشورهای سوسیالیستی در حال گذار به اقتصاد بازار استفاده نمود.در صورتیکه‏ در کتاب«خصوصی‏سازی‏مردمی:کارایی همراه با عدالت»سعی گردیده است با شناخت کامل‏ نسبت به بخش شرکت‏های‏دولتی ایران،نحوه تجدید ساختار شرکت‏های دولتی طی برنامه‏ سوم توسعه و همچنین فرایند و عملکرد برنامه خصوصی‏سازی در ایران طرحی جهت اجرای‏ برنامه توزیع کوپن سهام در کشور تدوین شود.لذا توصیه می‏شود کارشناسان محترم به جای‏ نفی یا تأیید ک


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir