بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : سه شنبه 9 آبان 1391      13:10
آیا سبک زندگی ایرانیان در هزینه های زندگیشان اثر دارد؟

اساس سبک زندگی وارداتی است

تاریخ جنبش سبک زندگی در گفت و گو با دکتر سعید معید‌فر

    دکتر سعید معیدفر عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و رئیس سابق انجمن جامعه شناسی ایران، معتقد است که سبک زندگی یک جنبش است که بر مصرف بنا شده و به تدریج به جامعه ایران نیز نفوذ کرده است. به اعتقاد او، اگر ما برابر سبک زندگی مقاومت کنیم، تنها خود را خلع سلاح کرده ایم و نمی توانیم جنبه های متعارض آن با سنت ها و فرهنگ ایرانی را تعدیل کنیم. گفت وگوی او با هفته نامه آسمان را می خوانید:

برای شناخت سبک زندگی، چه شاخصه هایی را باید بررسی کنیم و آنها را بشناسیم؟ آیا در این باره، باید مصرف فرهنگی، نوع خرید، چگونگی تفریحات، ارتباط آدم ها با هم را بررسی کنیم یا این که موارد بنیادین تری وجود دارد؟

ریشه سبک زندگی به دهه ۳۰ قرن بیستم بازمی گردد. تا قبل این دهه اصل بر این بود که ملاک و معیار تمایز آدم ها در حوزه های طبقاتی، ثروت و دارایی های افراد بود. برای طبقات پایین تر، رقابت در عرصه پس انداز کردن بیشتر و دارایی بیشتر بود. اما بحران اقتصادی دهه ۳۰ باعث شد که عملا تئوری های اقتصادی که مبنایش پس انداز بود، تغییر کند و اندیشه کینز در حوزه اقتصاد مطرح شد که بنا بر آن، بنای اقتصاد بر مصرف گذاشته شد. تا قبل از آن، شعار این بود که «هر چه پس انداز بیشتر، اقتصاد شکوفاتر» اما بعد از آن، شعار این شد که «هر چه مصرف بیشتر، اقتصاد شکوفاتر». پس استراتژی اقتصادی دنیا عوض شد و برنامه ریزی های فرهنگی بر مبنای آن شکل گرفت و مجموعه عوامل، باعث شدند که جامعه به مصرف خیلی اهمیت بدهد. در این جا، تمایزهای افراد بر این مبنا بود که هر چه بیشتر مصرف کنند، پایگاه و به لحاظ طبقاتی جایگاه بالاتری دارند. به تدریج، نظریه پردازانی نیز مثل تورستن وبلن، این مساله را مطرح کردند که آن چه انسان ها را بیشتر بازمی نمایاند، در حوزه فراغت آنها وجود دارد و خودنمایی ها و فرهنگ تظاهری و نمایشی را مبنای تازه ای برای جنبش های اجتماعی عنوان کرد. در مفهوم سبک زندگی، فرد خیلی نگران مشکلات جامعه نیست و مسوولیت های اجتماعی سنگینی برای خود تعریف نمی کند. این مفهوم می گوید که اگر فرد به فکر خودش باشد، بیشتر به جامعه خدمت می کند؛ اگر به فکر قیافه خود، رفاه خود، بدن خود یا اوقات فراغت خود باشد، به بهتر مصرف کردن منجر می شود که باعث شکوفایی اقتصاد و جامعه می شود. جنبش سبک زندگی از این لحاظ، به معنی بازگشت از مسوولیت های اجتماعی بزرگ و کارهای عظیمی که نیاکان ما برای تحول بنیادین جامعه مطرح می کردند، به سوی به فکر خودبودن، خود را نشان دادن، به اوقات فراغت توجه بیشتری داشتن، سفر کردن، اطلاعات بیشتر از محیط کسب کردن و نظایر آن است. پس از این ماجراست که می بینیم مبنای بسیاری از تغییرات اجتماعی، همین سبک زندگی می شود. مثلا انواع مدها، انواع موسیقی ها، تفریحات و بسیاری از تغییرات فرهنگی و اجتماعی به سبک زندگی وابسته می شوند. پایگاه سبک زندگی در شهرهاست، پس می بینیم که شهرها اهمیت بیشتری پیدا می کنند. یا این که می بینیم خانواده ها دیگر مثل گذشته به تولید مثل و داشتن مسوولیت نسبت به نسل های آتی فکر نمی کنند و به این سمت حرکت می کنند که از نظر جنسی یا از لحاظ با هم بودن، لذت ببرند. بنابراین بچه به امری ثانوی تبدیل می شود و به همین دلیل است که رشد جمعیت پایین می آید. از سوی دیگر، می بینیم که مسائل هنری در جوامع بیشتری اهمیت پیدا می کند. می بینیم که جنبه های تجملاتی در جامعه بیشتر می شود. از جهتی دیگر، حتی می توان دید که سبک زندگی در ساختارهای سیاسی هم اثر می گذارد و دولت ها از یک کشور تولیدکننده به سوی نظام های رفاهی حرکت می کنند.

می توانیم بگوییم در ایران سبک های زندگی متفاوت و متنوعی وجود دارد که هرکدام، راه خود را می روند؟

سبک زندگی با این که هر گروهی با شیوه ای خاص زندگی می کند، متفاوت است. این که هر گروهی با فرهنگ ویژه ای زندگی می کند، به این معنی نیست که سبک زندگی خاصی دارند. وقتی از سبک زندگی صحبت می کنیم از یک جریان عمومی جهانی حرف می زنیم که اتفاقا از جهات بسیاری در همه جا مشابه است. مثلا شما این روزها رژه اتومبیل ها را در خیابان ها می بینید، تغییر لباس یا مدل مو را در همه جوان ها می بینید. اینها را هم در جوان های پولدار و هم در جوان های فقیر می بینید. حتی در طبقات پایین، کسانی تبدیل به مرجع می شوند که زودتر به نمادهای سبک زندگی تاسی می کنند. سبک زندگی یک مد است که وارداتی است و در همه حوزه های فرهنگی و اجتماعی هم ظاهر می شود و می بینیم هر روز انواع تازه آن ظهور می کند. سبک زندگی یک پدیده عمومی است که طبقه، قوم، طایفه مذهبی و غیرمذهبی نمی شناسد. این یک جنبش جهانی است که برخلاف تفاوت ها در جاهای دیگر، مبانی اصلی آن یکسان است.

شما به منشا وارداتی سبک زندگی اشاره کردید. برخی می گویند که این سبک زندگی یک پدیده غربی است و ریشه های فرهنگی کشور را از بین می برد و باید با آن مقابله شود. می شود با جنبش سبک زندگی مقابله کرد؟ یا این که می شود آن را ایرانی کرد؟

امروز خیلی چیزها منشا غربی دارد. دانشگاه، فن آوری های مختلف و حتی شکل های زندگی ما در آپارتمان ها، وارداتی است. اینها اتفاقاتی است که رخ داده و آن قدر در زندگی های ما غلبه دارد که ساختار و محتوای زندگی را تحت تاثیر قرار داده است. سبک زندگی هم همین طور است؛ درست است که منشاء خارجی دارد و از یک استراتژی اقتصادی شروع شده ولی ما نمی توانیم آن را حذف کنیم. ما نمی توانیم مصرف را کنار بگذاریم. در شبانه روز، بسیاری از کالاها در صدا و سیما تبلیغ می شوند و عملا مصرف را تشویق می کنند. این مصرف برای این که اقتصاد کشور سر پا بماند، لازم است. اگر کسی مصرف نکند، کالایی هم به فروش نمی رود، بنابراین کارخانه ها تعطیل می شوند و به تبع آن، مردم بیکار می شوند و بحران اقتصادی ایجاد می شود. ما که نمی توانیم با نمادها که سبک زندگی است مبارزه کنیم اما با بنیادها که مصرف است کاری نداشته باشیم. حالا در این میان، ممکن است شکل های مرضی نیز در سبک زندگی پیدا شود و جلوه هایی را در جامعه ایجاد کند که با فرهنگ سنتی و آیین های ما همخوان نباشد. اما در این جاها نیز چاره این نیست که چون سبک زندگی پدیده ای غربی است، با اصل آن مخالفت کنیم. مثلا امروز لباس مهم است، به بدن رسیدن خیلی مهم است. ما می توانیم با استفاده از تجربیات فرهنگی خود، در این حوزه کار کنیم. حتی ممکن است که یک پدیده در سبک زندگی، غربی هم نباشد. چون ماجرای جهانی شدن یک نوع تعامل و تبادل است، ممکن است که یک کشور غیرغربی یک سبک پوشش یا موسیقی یا زمینه ای دیگر را عرضه کند و بنگاه های اقتصادی نیز آن را همخوان با ذائقه مردم بیابند و به سمت تولید آن بروند. در ایران ما امکان مولد بودن در سبک زندگی را می توانیم داشته باشیم و پدیده هایی تولید کنیم که ذائقه های مردم ما در سبک زندگی، آن را بپسندند. یک لباس خاص، یک معماری خاص یا یک موسیقی خاص، می تواند در ایران تولید شود و مورد استفاده جنبش سبک زندگی قرار بگیرد و حتی جهانی شود و بنگاه های اقتصادی برای بقیه دنیا آن را تولید کنند. مشکلی که ما در این زمینه داریم، این است که متاسفانه ابتریم. اگر نسبت به سبک زندگی فقط مقاومت نشان بدهیم، این جنبش ها سرانجام سیطره پیدا می کنند بدون این که هیچ کمکی به اصلاح ضعف های آن کرده باشیم. اگر ما جریان های غالب جهانی را شناختیم و سعی کردیم در آنها بازیگر باشیم، می توانیم در عرصه جهانی سبک زندگی نقش ایفا کنیم و جنبه هایی را تقویت کنیم که با ذائقه مردم نیز سازگارتر است. با این کار، ضمن این که به آن جریان پاسخ داده ایم، توانسته ایم بخشی از هویت پیشین ایرانی را نیز به آن انتقال دهیم. مشکل این نیست که سبک زندگی، خارجی است. مشکل این است که ما در مقابل سبک زندگی منفعل هستیم و آن را نمی پذیریم.

این روزها در جامعه می بینیم که همه منافذ سبک زندگی در حال بسته شدن است. مثلا ماهواره ها جمع می شوند، اینترنت با محتوای سبک زندگی فیلتر می شود، لباس ها و پوشش ها محدود می شوند ولی در لایه زیرین جامعه می بینیم که به هر حال و به طریقی، این سبک زندگی گسترش می یابد. چرا بستن منافذ نتیجه بخش نبوده است؟

ورود پدیده های نو در جامعه مثل دانشگاه، فن آوری ها و تغییرات ساختار اجتماعی و همین طور سبک زندگی، اجتناب ناپذیرند و هیچ چیزی نمی تواند مانع اینها شود. اگر خوب این پدیده ها را بشناسیم، شاید بتوانیم به تعدیل آن کمک کنیم، اما اگر در مقابلش قرار گرفتیم، یا زیرزمینی می شود یا این که به اشکال دیگر تاثیرات خودش را می گذارد بدون این که هیچ وجهی از ابعاد هویتی و نگرانی های سیاستگذاران فرهنگی در آن لحاظ شود. اگر این پدیده های جدید به صورت فرهنگ مقاومت دربیایند، حتی ممکن است ابعاد بسیار افراطی نیز پیدا کند. وقتی سیاستگذاران با یک مساله برخورد نفی ای می کنند، آن پدیده به نوعی مقاومت برای جامعه تبدیل می شود و جامعه را از حالت تعادل خارج می کند. گاهی اوقات هم حتی ممکن است نیازهای کاذب ایجاد کند. این نیازها نه تنها به لایه های زیرین جامعه می رود که گاهی حتی خطرناک است و ممکن است اشکالی افراطی تر در خود جوامع توسعه یافته ایجاد کند.

گاهی می بینیم که پدیده ها در سبک زندگی خیلی به سرعت تغییر می کنند و اشکال جدیدتری وارد بازار مصرف می شوند. به طوری که با گذشت چند سال، فضاها، دنیاها و دغدغه های افراد کاملا تغییر می کند. آیا این ماجرا باعث نوعی بیگانگی بین آدم ها و نسل های مختلف جامعه نمی شود؟

یکی از اصول سبک زندگی تغییر است و باید مدام تغییر ایجاد شود تا نوآوری، باعث مصرف بیشتر و شکوفایی اقتصادی شود. حالا ممکن است که یک روز بگوییم این اقتصاد مانند اقتصاد دهه ۳۰ قرن بیستم ممکن است به بن بست برسد و ناچار به تغییر آن شویم، اما فعلا آثار خود را دارد و همه اقتصاد جهانی نیز بر همین روند می چرخد. اما این که تغییرات باعث بر هم خوردن نظم و تعامل میان انسان ها شود، باید برایش برنامه ریزی کرد. ما می بینیم در همان کشورهای توسعه یافته منشا سبک زندگی، با این که سرعت تغییرات بیشتر از کشور ما هست اما نظم جامعه برقرار است. البته ممکن است تعامل میان آدم ها تغییراتی پیدا کرده باشد که چاره ای هم در آن نیست چون وقتی شکل زندگی آدم ها عوض می شود، قاعدتا محتوای زندگی آدم ها نیز تغییر می کند. اما این که ما مدام احساس نگرانی بکنیم، چاره کار نیست. بخشی از این نگرانی ها ناشی از این است که ما همیشه می خواهیم مسوولیت های اجتماعی بزرگی را بر عهده بگیریم و مدام نگران ملت، نگران نسبت به آینده و نگران دیگر مسائل هستیم. این نگرانی ها بیشتر به یک نسل قبل تر مربوط است که در یک دوران خاصی بودند و افراد در آن، احساس مسوولیت های بزرگ اجتماعی می کردند و عملا با این نگرانی ها نه تنها کاری نکردند که مشکلی بر مشکلات جامعه نیز اضافه کردند؛ مثل یک بختک روی جامعه خود و تغییراتش افتادند و با مقاومت و احساس نگرانی کردن نسبت به همه چیز، نگذاشتند روندهای عادی هم مسیر خودش را طی کند و جامعه را به مقاومت کشاندند و عملا باعث یک انحراف اجتماعی شدند. نگرانی ها نسبت به مسائل باید به این تبدیل شود که در تغییرات، چه کارهایی باید بکنیم تا بتوانیم از مقداری از ابعاد و پیامدهای شدید مشکلات آن تغییر جلوگیری کنیم. مسوولیت اجتماعی در همین حد کافیست. مثلا نگرانی این بود که اگر ویدئو بیاید، چه می شود؛ آمد و مدتی استفاده شد و اتفاقی هم نیفتاد. نگرانی این بود که اگر اینترنت بیاید، چه می شود؛ آمد و مردم مدتی با آن مشغول بودند و دیدند که زندگی که فقط آن نیست و زندگی عرصه های دیگری هم دارد و به تدریج به امری عادی تبدیل شد. همین نگاه درباره ماهواره هم وجود دارد. این نگاه تا کنون راهگشا نبوده و باید اصل را بر این گذاشت که تغییرات بخواهیم یا نخواهیم می آیند و انسان همیشه علاقه مند به تغییرات است و میل به سکون و جمود ندارد؛ به جز اصحاب قدرت که برای بقای خودشان می خواهند تغییرات را به کمترین میزان برسانند. بنابراین، متناسب با تغییرات و ظهور پدیده های نو، باید فکر کنیم که چه کارهایی برای کم کردن آثار منفی آن می شود کرد. این کار نیز مستلزم شناخت علمی پدیده هاست و این که چه مداخله های نرمی می توانیم داشته باشیم تا از جنبه های افراطی آن جلوگیری بکنیم تا جنبه های معمولی آن در جامعه رواج پیدا کند. این چیزی است که عملا در خود کشورهای توسعه یافته نیز اتفاق افتاده است.

آیا می توانیم بگوییم که در مرکز سبک زندگی، لذت بردن وجود دارد و این لذت بردن، در سیاست های رسمی کشور چون با فرهنگ ریاضت کشیدن و پرهیز کردن منافات دارد، با ممنوعیت روبه رو می شود؟

اتفاقا در ادبیات اسلامی و دینی، لذت بردن نکوهیده نشده است. بارها گفته شده است که از این دنیا استفاده کن و بپذیر این دنیا را و از آن غافل نشو؛ بر خلاف ادبیات مسیحی که نسبت به لذت بردن یک نگاه منفی وجود داشته است. آن چیزی که امروز ناخواسته در زمینه های سیاستگذاری اعمال می کنند، شباهت های زیادی با ادبیات مسیحی یا مارکسیستی دارد. حرف مارکسیست ها در دهه های گذشته این بود که اساسا اصل سرمایه داری بر لذت است و باید با لذت مبارزه کنید و هر چه را که خوشتان می آید، کنار بگذارید. این که آدم به خودش رنج بدهد و لذت نبرد، ارزش تلقی می شد. اینها با ادبیات دینی ما سازگار نیست. البته در ادبیات دینی ما، اسراف کردن منع شده ولی آن هم شرایط خاص خود را دارد و می توان در لذت بردن، به نوع دیگری برایش برنامه ریزی کرد. در واقع، آن چه امروز مبنای خیلی از سیاست گذاری های اجتماعی و فرهنگی در کشور ما شده، اسلامی نیست بلکه مبتنی یک نوع ادبیات مسیحی یا مارکسیستی است که لذت بردن در آنها بد تلقی می شده است. متاسفانه سیاست گذاری های ما از اساس با لذت بردن مساله دارد و کاری هم نمی تواند برایش بکند؛ بنابراین این لذت بردن اشکال افراطی در جامعه پیدا می کند. در صورتی که اگر ما می پذیرفتیم که مردم باید تفریح کنند، باید لذت ببرند، باید به فکر خودشان باشند یا باید خوش پوش باشند، می توانستیم خیلی راحت تر برایش برنامه ریزی کنیم و جنبه های منفی آن را نیز تعدیل کنیم.


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir