بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : سه شنبه 21 خرداد 1392      13:10

آل اسحاق: اقتصاد ایران اعتدال می‌خواهد نه رویکردهای افراطی

«گروهی معتدل، واقعیت نگر، آرمان گرا باید شکل گیرد و وارد صحنه شود». شاید این جملات چکیده سخنان رییس اتاق بازرگانی، صنایع و معادن و کشاورزی تهران باشد که با تاکید بر آنها معتقد است مدیریت اجرایی کشور عمدتا با افراط و تفریط مواجه بوده است.

یحیی آل اسحاق با بیان اینکه در گذشته رویکردهایی که کشور را اداره کرده عمدتا افراطی بوده است، تاکید دارد تنها راه کمک به برون رفت از شرایط کنونی بر سر کار آمدن دولتی معتدل و واقعیت نگر است چرا که رادیکال ها دیگر نمی توانند به اداره مناسب امور کشور بپردازند.

رییس اتاق بازرگانی تهران سه رویکرد افراطی، غرب گرایانه و معتدل را در کاندیداهای ریاست جمهوری بارز می داند و معتقد است رویکردهایی که طی 30 سال گذشته در مباحث اقتصادی و تعاملات جهانی تجربه شده نه عدالت ایجاد کرده و نه اشتغال، حتی فاصله طبقاتی را نیز برطرف نکرده است.

به اعتقاد وی راه مذاکره با کشورهای غربی همواره باز است و تنها ایران باید در این راه ادبیات خود را اقتضایی تر کند.

او در عین حال یکی از مهم ترین موضوعاتی را که دولت آینده باید به آن پایبند باشد، علاوه بر احیای سازمان مدیریت، داشتن برنامه مشخص اقتصادی و بهبود شرایط تعامل با دنیا می داند.

مشروح گفت وگوی ایسنا با یحیی آل آسحاق رییس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن تهران به شرح زیر است:

یکی از مهم ترین موضوعاتی که این روزها حتی در بین اظهار نظر کاندیداهای ریاست جمهوری هم زیاد مشاهده می شود بحث بر سر احیای سازمان مدیریت و برنامه ریزی است. سوال این است که در نبود این سازمان چه اتفاقی افتاده و اگر احیا شود چه اتفاقی قرار است بیافتد؟

ما در نحوه اداره امور اجرایی کشور دو نوع رویکرد داریم یک نوع «فرماندهی» و یک نوع «مدیریتی». فرق این دو در این است که فرماندهی بیشتر در حوزه نظامی است و مشخصه آن دستوری بودن است، زیرمجموعه در این ساختار باید اطاعت کند و اگر اشکالی باشد بعد از اجرا مشکلات خود را نشان می دهد ولی همه باید گوش به فرمان فرمانده باشند. اما نوع دیگر اداره امور بر اساس نظام «مدیریتی» است. در این نظام بر اساس یک ساختار سلسله مراتبی برای هر یک از افراد وظایفی و اختیاراتی تعریف می شود و مقام بالاسری که معمولا مدیرعامل است بر اساس نظر اکثریت تصمیم گیری می کند و اعتراض و چرا هم وجود دارد. آنچه مربوط به اقتصاد است از جنس مدیریتی است نه فرماندهی. چرا که تخصص لازم دارد و تصمیم گیری در زمان است. جنس اقتصاد با جنس نظامی و جنس سیاسی فرق دارد. سیاست حوزه قدرت است اما اقتصاد حوزه سود و زیان، منافع و مواردی از این دست.

البته در کشور ما انگار این دو در هم تنیده شده اند.

بالاخره حوزه های مختلف به هم نزدیکند اما باید و نبایدهای حوزه اقتصادی و سیاسی با هم متفاوت است یکی از مشکلات حوزه اقتصادی ما این است که سیاست زده است و از ابتدای انقلاب تاکنون مسائل سیاسی سیطره خود را در حوزه اقتصاد مسلط کرده اند. یک مدیر اقتصادی باید با جریان های سیاسی آشنا باشد اما در اداره امور نباید سیاسی باشد. فرض کنید شرکتی با 10 هزار نفر کارگر یک مدیر سیاسی داشته باشد این مدیر با شاخص های سیاسی می گوید 10 هزار کارگر با خانواده هایشان می شوند 50 هزار رای پس چه کنم که این رای ها متعلق به حزب من شود ولی یک مدیر اقتصادی به خود می گوید که چه کنم که محصول و بهره وری را بیشتر کنم یا چه کنم تا قیمت تمام شده کاهش یابد.

یعنی اگر این گونه باشد برنامه ریزی های اقتصادی بر اساس اصول سیاسی انجام می شوند؟

دقیقا همین طور است. مثلا در کشور ما هم اغلب این اتفاق افتاده است؛ مثلا مقام مسئول وقتی در تخصیص منابع کشور دید سیاسی داشته باشد می گوید با این میزان سرمایه گذاری می خواهم در این منطقه کارخانه فولاد ایجاد کنم و حرفش این است که می خواهد عدالت جغرافیایی و توسعه ای را رعایت کند اما یک مدیر اقتصادی می گوید یک واحد اقتصادی تولید کننده فولاد با ظرفیت کمتر از یک میلیون تن اقتصادی نیست؛ لذا اگر یک مدیر اقتصادی بخواهد صنعت فولاد راه اندازی کند همه جوانب اقتصادی را در نظر می گیرد. در حالی که مدیر سیاسی برای حداکثر کردن منافع سیاسی خود، یک واحد یک میلیون تنی را به چهار واحد 250 هزار تنی تبدیل می کند تا توجیه سیاسی داشته باشد.

برگردیم به سوال مان درباره احیای سازمان مدیریت؛ آیا معتقدید تصمیم گیری های اقتصادی در کشور ما متاثر از نبود یک سازمان برنامه ریز است؟

بله.

این درست اما همه به یاد دارند که دلیل انحلال یا تغییر در ساختار سازمان مدیریت این بود که دولت معتقد بود آن سازمان کارایی لازم را ندارد، حتی یکی از روسای سازمان مدیریت در نشستی گفته بود که اقتصاد کشور مثل ماشینی(پیکانی) است که فرمان آن دست ما نیست.

البته اعتقاد به تفکر برنامه ریزی مهم تر از سازمانی است که وظیفه دارد برنامه ریزی کند. دراین صورت اگر برنامه ای هم تدوین شود، دولت به آن پایبندی نشان می دهد اما اگر سازمان برنامه هم باشد و برنامه ای هم تدوین شود اما اعتقاد به آن برنامه وجود نداشته باشد، هم برنامه پایمال می شود و هم سازمان برنامه به عنوان یک نهاد مزاحم تلقی می شود.

دلیل تعارض سازمان برنامه و دولت آقای احمدی نژاد هم همین بود. رویکردی که در تفکر دولت فعلی ودولت قبل وجود دارد، با تفکر موجود در سازمان مدیریت متفاوت بود. به عنوان مثال مبانی ذهنی کارشناسان سازمان مدیریت هر چیزی را در مدل ذهنی خود قرار می داد اما هرد دو دولت آقای احمدی نژاد قائل به این ساختار و بافتار نبودند. مجموعه تیم اقتصادی دولت در خیلی از مسائل چنین رویکردی داشتند و معمولا این رویکردها مبتنی بر آموزه های علم اقتصاد نبود. مثلا در حالی که آموزه علم اقتصاد می گوید بین افزایش میزان نقدینگی و تورم رابطه مستقیم وجود دارد، مدیران دولت فعلی این رابطه را قبول نداشتند. با این وجود سوال من این است که آیا راه حل این تعارض پاک کردن صورت مسئله بود؟ شما اگر راه حل را قبول ندارید چرا ظرف را می شکنید؟ باید مدل را عوض می کردید نه اینکه صورت مسئله پاک شود. مگر می شود برای اداره یک کشور بدون مدیر برنامه ریز حرکت کرد؟ به هرحال در دولت آقای احمدی نژاد در یک حرکت تند سازمان برنامه از میان برداشته شد.

پس شما هم به احیای ساختار گذشته (پیش از دولت نهم) سازمان مدیریت معتقدید.

ممکن است در خیلی از کشورها ساختار سازمان مدیریت و برنامه ریزی به این شکل منسوخ شده باشد اما دراقتصاد ایران وجود چنین سازمانی جزو ضروریات است. به نظر من رییس جمهور بعدی که با این شرایط فعلی اقتصادی بر سر کار می آید باید سازمان برنامه را احیا کند، البته سازمان برنامه ای که مدل آن را قبول داشته باشد. مدل کنونی این است که دولت فعلی مبنای اقتصاد را بر اساس تئوری اقتصادی توزیعی قرار داده یعنی هر چه درآمد دارد را به صورت عادلانه تقسیم و توزیع مجدد کند. این مدل با دوران سازندگی متفاوت است. در آن زمان دولت دنبال سازندگی و سرمایه گذاری بود. البته هر کدام از این ها با وجود اینکه درست هستند اما به تنهایی ناقص اند. باید دید دولت جدید که بر سر کار می آید چه مدلی را در دولت خود ایجاد می کند؟ اگر کاندیدایی می گوید توسعه خوب است باید بگوید بر اساس چه مدلی؟ گروهی می گویند آرمان های ما باید در مدلی خاص عملیاتی شود که دراین مدل هم آرمان ها وهم واقعیت های اقتصادی مورد توجه قرار گیرد.

دولت نهم هم معتقد بود چون در اهداف و عملکرد سازمان برنامه آرمان وجود ندارد آن را منحل کرد.

بله آن ها معتقد بودند در سازمان برنامه آرمان و در اقتصاد اخلاق وجود ندارد. اما آیا این موضوع به این معنی بود که اصلا سازمان مدیریت وجود نداشته باشد؟ آیا اکنون اقتصاد اسلامی - ایرانی برای سازماندهی خود به سازمانی برای مدیریت نیاز ندارد؟ ما در حوزه اقتصاد نیاز به تدبیر داریم. ما نیاز به یک سازمان با تدبیر داشتیم که در حوزه اقتصادی متکی بر علم و تجربه باشد. آدم های صفر کیلومتر از پس از این قضیه بر نمی آیند. افرادی باید باشند که بدانند چطور مدیریت بحران کنند.

البته در همین زمینه چند سالی است که برای تعریف الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت دبیرخانه ای تشکیل شده است اما ظاهرا به نتیجه خاصی نرسیده اند.

 بله هنوز به نتیجه عملیاتی نرسیده اند.

این به نتیجه نرسیدن آیا به این دلیل نیست که افراد حاضر در این دبیر خانه با تجربه نیستند؟

مشکل کار آنان این است که می خواهند الگوسازی کنند می خواهند مدل بدهند.

مدلی که تاکنون جایی تجربه نشده است.

بله مدل بدون تجربه و مدلی که بومی نشده است. کار سخت است.فراموش نکنیم که روی تمام مدل های فعلی 300 تا 400 سال کار شده است با این وجود حتما به نهادی که همه این ها را ساماندهی کند نیاز داریم.

و البته از نظر شما بدون یک سازمان برنامه ریز این ساماندهی ممکن نیست؟

فقط با داشتن سازمانی که برنامه می دهد کار تمام نمی شود. قطعا به تفکر و همچنین به تیمی که برنامه ها را اجرایی کند نیاز خواهد بود. ما نیاز به رییس جمهوری داریم که بتواند در این شرایط متلاطم برنامه هایش را با داشتن یک تیم اجرایی قوی که لازمه کار است، اجرایی کند.

آیا این رویکرد در بین هشت کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری وجود دارد؟

سه رویکرد بارز در بین این هشت نفر وجود دارد؛ یک رویکرد درباره حوزه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و روابط خارجی است که با چاشنی غلیظ آرمانی عرضه می شود، به طور مثال در این رویکرد در مورد روابط سیاسی خارجی مبنا را بینش فلسفی قرار می دهد. رویکرد دیگر مدل غرب گرایانه ارائه می کند که اداره بخش های مختلف در این مدل مبتنی بر مدل های غرب گرایانه است. یک مدل دیگر هم وجود دارد که میانه است و می گوید ضمن این که آرمان ها را قبول دارم ولی واقعگرا هم هستم.این رویکردها ناشی از 30 سال تجربه بعد از انقلاب است؛ دولت آقای هاشمی رفسنجانی بیشتر بر روی مبانی تولید در همه زمینه ها تاکید داشت.دولتی بود که تلاش می کرد توسعه اقتصادی را بسط دهد نتیجه آن این بود که خسارت های جنگ برطرف شد و زیرساخت ها هم ساخته شد ولی دراین مدل به مسائل معیشتی مردم کم تر توجه شد که البته از روی اجبار این مدل بود. در دولت آقای خاتمی توسعه سیاسی در اولویت قرار گرفت و به توسعه اقتصادی کم توجهی شد. این رویکرد معتقد بود راه حل های سیاسی بر توصیه های اقتصادی اصالت دارد. هرچند کارهای خوبی هم در زمینه اقتصاد صورت گرفت اما شکاف درآمدی و وضعیت معیشت مردم نیز تغییر نکرد. در نتیجه بخش مهمی از جامعه احساس کردند که دولت ها نسبت به وضعیت اقتصادی آنها بی توجه هستند. به این ترتیب فضایی به وجود آمد که آقای احمدی نژاد از آن بهره برداری کرد و روی موج آن سوار شد و به شاخه مردمی پرداخت لذا اقتصاد توزیعی را انتخاب کرد.

حال کدامیک موفق تر بود؟

 باید دید معیار ما برای سنجش عملکرد این دولت ها چیست. فردی که توسعه سیاسی را بر توسعه اقتصادی مقدم می داند، دولت آقای خاتمی را قبول دارد و برعکس، طرفدار تقدم توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی، دولت آقای هاشمی را موفق می داند. با این حال از منظر بهبود وضع مردم من معتقدم نه آن عدالت ایجاد شد و نه اشتغال، حتی فاصله طبقاتی هم برطرف نشد. بنابراین می توانیم بگوییم هیچ کدام از رویکردهای تجربه شده پیشین عملکرد جامعی از خود نشان نداده اند. رویکرد اداره حاکمیت و امور در همه حوزه ها باید بر اساس واقعیت ها باشد. باید واقعیت های علم اقتصاد را قبول کنیم و بپذیریم که با علمی سروکار داریم که قواعد مشخصی دارد که بارها آزمون شده اند. واقعیت این است که مردم به دنبال زندگی بهتر ورفاه بیشتر هستند و این موضوع با حرف و دستور ایجاد نمی شود. ولی در این واقعیت ها باید آرمان هم وجود داشته باشد ما پیشرفت بدون عدالت را نمی خواهیم از طرف دیگر عدالت بدون پیشرفت هم امکان پذیر نیست.

آیا در حال حاضر شرایط تلفیق واقعیت ها و آرمان ها وجود دارد؟

بله و به نظر من تجربه گذشته می تواند به کمک ما بیاید.

آیا افرادی هستند که بتوانند این مدل میانه را اجرایی کنند؟

امور اجرایی عمدتا به دست رادیکال ها اداره می شده است حال وقت آن رسیده که یک گروه معتدل واقعیت نگر آرمان گرا شکل بگیرد و وارد صحنه شود. این رویکرد در حوزه سیاست و اقتصاد به آزادی های فردی احترام می گذارد. مالکیت را محترم می شمارد و هرگز به دنبال دولتی کردن بیشتر اقتصاد نیست. سیاست های رادیکال را بر نمی تابد و سعی می کند در روابط خارجی، مبتنی بر منافع ملی عمل کند.

اما این خطر وجود ندارد که دوباره و برای هشت سال مدل میانه ای را تجربه کنیم و بعد باز هم بگوییم اشتباه کرده ایم؟

این سوال پیش می آید که آیا ما از تجربیات گذشته استفاده کرده ایم یا نه. به طور مثال در سیاست خارجی آنچه وجود دارد این است که یک گروه صرفا به دنبال مسائل آرمانی هستند و گروه دیگر می خواهند صرفا واقع نگر باشند. اما گروهی هستند که می گویند در چارچوب خطوط قرمز و اولویت های نظام امکان تعامل با دنیا وجود دارد. یک گروه می گوید جنس ما با جنس آمریکا متفاوت است یک گروه می گوید نظامات ما با جهان به گونه ای است که اگر با دنیا تعامل نکنیم خسارت میبینم یک گروه هم هست که می گوید با حفظ این آرمان هامی توانیم ادبیات و سیاستی را انتخاب کنیم که به تفاهم برسیم.

تکرار می کنم، آیا این مدل موفق می شود؟

احتمال موفقیت این رویکرد زیاد است هرچند معتقدم شرایط و اقتضای فعلی حکم می کند تن به این رویکرد بدهیم. یعنی چاره ای نیست و باید این مدل را در پیش گرفت. ما در حوزه روابط بین الملل سه گزینه بیشتر نداریم یا باید از نظام بین الملل حذف شویم، یا در آن هضم شویم یا باید وارد یک تعامل منطقی با دنیا بشویم.

به نظر می رسد الان به سمت حذف از نظام بین الملل حرکت می کنیم؟

حذف ممکن نیست. وضعیت ارتباطات بین المللی به نحوی نیست که یک کشور بگوید من با دنیا کاری ندارم. آیا می شود رشد هشت درصد داشت ولی روابط بانکی با دنیا نداشته باشیم؟ آیا می توان رشد فن آوری و تکنولوژی را بدون روابط بین المللی داشت؟ پس چاره ایی نداریم جز این که تعامل منطقی با دنیا داشته باشیم و این البته مصوبه سند چشم انداز نیز است.

این منطق را در تعامل با دنیا چگونه تعریف می کنید؟

باید از موضع منافع ملی وعزت و حکمت وارد مذاکره شد یعنی ایران می تواند با همه دنیا تعامل، دوستی و رابطه داشته باشد ولی در مذاکرات باید گفت که ایران یکی، شما هم یکی. نه زور می گوییم و نه زور می شنویم. این قسمت تعامل با دنیا سخت است و باید از تمام انرژی بهینه استفاده کرد.

آیا مجموعه کاندیداهای فعلی انتخابات ریاست جمهوری توان برقراری چنین تعاملی را دارند؟

این افراد هر کدام در حوزه های مختلف یک تجربه و تبحری دارند. ولی متاسفانه به صورت کارشناسی در برخی حوزه ها ضعیف هستند این موضوع از برنامه ها و بیان آن ها مشخص است و هیچ کدام تیم خود را هنوز معرفی نکرده اند. شرح بحث این است که هر کدام از این افراد که انتخاب شدند در اولین فرصت تیم خود را معرفی کنند.

به یاد داریم که معمولا طی دولت های گذشته همواره بین مدیران و به خصوص وزیران اقتصادی اختلاف نظر وجود داشته است.

در زمان آقای خاتمی به کسی پیشنهاد دادند که وزیر بازرگانی شود آن فرد سوال کرد که رییس بانک مرکزی وزیر اقتصاد و وزیر صنعت و نفت شما کیستند؟ زیرا وزارت بازرگانی بدون وزارت اقتصاد قوی و بانک مرکزی قوی نمی تواند، فعالیت مثبت داشته باشد. وقتی می توان کار را در وزارت بازرگانی پیش برد که این مجموعه با هم در تعامل باشند.

آیا آن فرد احیانا خود شما نبودید...؟

(با لبخند) رییس جمهور دیگری هم از همان فرد دوباره خواست که وزیر بازرگانی شود آن فرد هم دوباره سوال کرد که وزیر اقتصاد و رییس بانک مرکزی چه کسی است و رییس جمهور از او پرسید "این چه حرفی است که شما می زنید برای شما چه فرقی می کند که چه کسی باشد؟ ما دستورات را می دهیم و بقیه باید اجرا کنند". در حقیقت این رییس جمهور محترم دنبال سرباز و گروهبان بود و نمی خواست ژنرال داشته باشد. نتیجه آن وضع همان شد که همه می دانیم. به هر حال اقتصاد ما اکنون در شرایط ویژه و بحران قرار دارد و نیازمند جسارت و تحول زیاد است و تنها ژنرال ها می توانند اقتصاد را از این وضع نجات دهند.

اما این شرایط فقط به خودمان برنمی گردد، مثلا در بحث روابط خارجی وقتی آن ها نخواهد و حتی سنگ اندای کنند چگونه می شود تعامل ایحاد کرد؟

اگر با من باشد می گویم با حفظ همه شئون امکان پذیر است کی مقام معظم رهبری فرموده اند که با دنیا تعامل نکنیم، آخرین حرف ایشان در مشهد این بود که با مذاکره مخالف نیستم ولی نسبت به آن خوش بین نیستم، حتی فرمودند من راه حل را نشان می دهم به شرطی که آن ها دست از دشمنی بردارند. کسی که مسئول قوه مجریه است باید در چارچوب های ترسیم شده کار را انجام دهد و باید زمینه را فراهم کند تا تخاصم از بین برود و مذاکره منتج به نتیجه شود.

آیا مذاکره در شرایط کنونی منتج به نتیجه می شود؟

اقتدار جمهوری اسلامی ایران در منطقه و جامعه به گونه ای است که عمل و عکس العملی در منطقه به وجود نمی آید مگر این که عمل و عکس العمل جمهوری اسلامی ایران را در پی داشته باشد بله مذاکره قطعا شدنی است. ما باید بدانیم چالش هایمان با دنیا چیست. در بحث های مشترک به کجا می رسیم و به کجا نمی رسیم. امنیت هسته ای، امنیت منطقه ای و امنیت انرژی بسیار اهمیت دارد ولی به اعتقاد آن ها مهم ترین موضوع هسته ای است. انرژی هسته ای بهانه است و به دلیل دیگری آن را زنده نگه داشته اند. آن ها می گویند ما به هیچ قیمتی اجازه نمی دهیم جمهوری اسلامی ایران صاحب بمب اتمی شود.ما هم از اول گفته ایم که نمی خواهیم بمب اتم داشته باشیم زیرا معتقد به آن نیستیم. اگر ما بتوانیم دنیا را به این قطعیت برسانیم این که ما بمب هسته ای نمی خواهیم بسیاری از مسائل حل شده است. موضوع انرژی هسته ای ما از نظر محتوایی تمام است و آن ها هم این را می دانند. ما نه فقط به یک ادبیات قابل فهم برای ایجاد تفاهم نیاز داریم بلکه باید در ادبیات خود مدل و الگویی را نیز ایجاد کنیم. ما در منطقه ای زندگی می کنیم که قلب کره زمین است. ایران در مرکز خاورمیانه قرار دارد و به این لحاظ از اهمیت بالایی برخوردار است. ایران با هر کسی همراه باشد یک قسمتی از قلب زمین را در اختیار دارند. ما نه به دنبال کشورگشایی هستیم و نه به دنبال استعمار کشورهای همسایه. ما به دنبال این هم نیستیم که اجبارا همه مردم دنیا مثل ما فکر کنند و ما به آن ها سلطه داشته باشیم. ما فقط از آن ها می خواهیم صحبت و تعامل کنند.

آیا آن ها حاضر به مذاکره می شوند؟

مذاکره می کنند. ما باید کشوری ایجاد کنیم که از نظر اقتصادی، اخلاقی و اجتماعی بهترین باشد و این امکان پذیر است. همان طور که در طول تاریخ نام ایران از هفت هزار سال پیش تاکنون همواره مطرح بوده است. اما با چنین سوابق و توان، ما را مشغول امور جزئی و روزمره کرده اند. مشغولیات ما نباید قیمت ارز و تورم و کمبود دارو و قیمت کالاها باشد. نگرانی ما نباید این باشد که کره نداریم. 22 هزار تن کره در گمرک است ولی اجازه ترخیص نمی دهند. یک نظام مدیریتی برای هماهنگی این موضوع نداریم.

البته می گویند ارز نداریم که کره وارد کنیم؟

ارز داریم نظام تدبیر نداریم. کشور را مداد رنگی کرده ایم. یک رنگ را انتخاب کرده ایم و بقیه رنگ ها را می خواهیم از بین ببریم. ایران هراسی باید در دنیا از بین برود، زیرا ما کشوری نیستیم که بخواهیم زور بگوییم و ظلم کنیم.

شاید چنین برداشتی از ایران ناشی از رفتارهای خودمان بوده است.

این تصویری که از ما وجود دارد غلط است و مبنای دینی و اخلاقی ما نیست. دشمنان ما می خواهند کاری کنند که تصویر ما در دنیا خراب شود. کار دولت آینده این است که این معضل را اصلاح کند. باید به نحوی مدیریت کند که بازرگان ما بازارهای هدف را از بین نبرد. آنچه مهم است این است که ما بدانیم از کجا آمده ایم در کجا هستیم، به کجا می رویم و چه ابزار و امکاناتی در اختیار داریم. رویکردی که می تواند کشور را نجات دهد، رویکردی که تمام منافع ملی را قوت ببخشد، رویکردی که آینده نگری ما را شکل دهد، رویکردی که تمام استعدادها ما را به عرصه ظهور برساند، رویکردی که تمام مشکلات ما را حل می کند، رویکرد واقعیت نگر و آرمان گراست. زیرا در طول 30 سال گذشته رویکردهایی که کشور را اداره کرده عمدتا افراطی بوده است. امیدوارم کار دست میانه روها و اعتدال گرایان بیفتد.


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir