بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : شنبه 29 مهر 1391      0:54
آیا سازمان برنامه را می توان احیا کرد

از نظر اقتصادی بی هویت شده ایم

محمد ستاری فر از دلایل اتهام «امریکایی بودن » سازمان برنامه می گوید

احیاء مجدد سازمان برنامه آنهم پس از متحمل شدن هزینه های بسیار مسئله ای است که هراز گاهی در میان اخبار خود نمایی میکند. اقدامی که دکتر ستاریفر پس از نگاهی تاریخی به این سازمان ان را بی فایده می داند و لازمه احیای مجدد را اصلاح نگاه حاکمیت به مسایل اقتصادی و البته در اولویت قرار گرفتن برقراری گفتمان توسعه برای رسیدن به توسعه پایدار اعلام می کند.مسئله ای که به باور وی در  طی چند سال اخیر نه تنها مورد توجه قرار نگرفت بلکه حاصل 60 سال فعالیت سازمان برنامه نیز از بین رفته است و امروز شاهد فرودست تر شدن اقتصاد و وارد شدن خدشه به کرامت انسانی مردم هستیم. بخشی از گفت و گوی هفته نامه آسمان با دکتر محمد ستاری فر را در پی می خوانید:

 

ایده ایجاد سازمان برنامه در ایران از چه زمانی و بر چه اساسی شکل گرفت؟

ما در این بحث کشورها را به دوگروه تقسیم می کنیم.کشورهایی متقدم توسعه مثل امریکا و انگلستان که مردم توسعه ای شدن را در پیش گرفتند.دنیای غرب نیز از قرن 15 تا 1980 به سمت توسعه گرایش پیدا کرد.در این کشورها با این تفکرات ارزشی بازار شکر گرفت و روز به روز بالنده تر شد و بعدها با ادبیات اسمیت بازار عمق بیشتری گرفت . بنابراین وسعت بازار شکل گرفت و برای برقراری امنیت و آرامش و حفظ ثبات کمک دولت ها احساس شد و بر همین اساس برای تدوین برنامه های مدون سازمان های برنامه ریزی شکل گرفت.پس از جنگ دوم جهانی نیز توسعه درکشورهایی همچون هندوستان ، ایران ،مصر و آمریکای لاتین مورد توجه قرار گرفت.در این کشورها بنا به نبود زیرساختها و البته نیروی انسانی کارامد وظیفه توسعه بعهده دولت ها گذاشته شد.در ایران نیز وظیفه برنامه ریزی به تیم آمریکایی گذاشته شد و برنامه ریزان با توجه به گرایشات کلاسیک ، حسب شرایط محیطی برنامه ای کاملا سوسیالیستی تدوین می کنند و نقش اول به عهده دولت واگذار می شود.

اما در سالهای آخر حکومت محمدرضا شاه ما شاهد آغاز مقدماتی برای محوریت قرار گرفتن بازار هستیم.

 

توجه داشته باشید برنامه نویسان اول که زیرساختی هم بود دولت مداخله گر را ترسیم کردند تا بسترسازی های شکل گیری بازار فراهم شود.پس برنامه اول و دوم پیش از انقلاب زیرساختی بوده تا زایش اولیه بازار شکل بگیرد. در برنامه سوم نیز با احساسی که از کم بودن زایش بازار وجود داشت برنامه شش گانه و تکامل بخش خصوصی مورد توجه قرار گرفت.در برنامه چهارم نیز صنعتی شدن و توسعه بخش خصوصی در اولویت بود و برای وسعت بازار کارخانه ها توسط دولت ایجاد و سپس به بخش خصوصی واگذار میشد برنامه بر این بود تا پس از سال 1360 به بعد تمام شرکت های دولتی به بخش خصوصی واگذار و نقش دولت در اقتصاد به حداقل برسد که با اتفاقات سال 57 روند برنامه های زمان شاه متوقف شد.

 

بعد از انقلاب اما شرکت های واگذار شده و خصوصی مصادره شدند. با توجه به توقف برنامه با اتفاقات سال 57 ، چه نمره ای می توان به توسعه پیش از انقلاب داد؟

 

من تنها به بخشی از این سوال جواب می دهم و آن هم اینکه قبل از انقلاب دولت توانست تا حد بسیار گسترده ای نسبت به زیرساختهای فیزیکی از جمله راه،سد،مخابرات و ...و البته در گام بعدی در حوزه زیرساختهای فکری از جمله آموزش پروش،دانشگاه،فنی و حرفه ای و ...موفق بود.اما مشکلی که در ایران وجود دارد، مانع پیشرفت می شود و صلاحیت لازم در این حوزه را منتفی می کند وجود درآمدهای نفتی است.

 

اما به نظر می رسید با تدوین سند چشم انداز 20 ساله به ایدوئولوژی ملی توسعه رسیده ایم و برهمین اساس انتظار برطرف شدن مشکلاتی از جمله نگاه مصرفی به درآمدهای نفتی می رفت. چه عاملی مانع محقق نشدن این مهم در کشور شد؟

 

من هم جزء تدوین کنندگان سند چشم انداز بودم ولی بی تعارف باید گفت ما تنها به گفتمان و ایدئولوژی توسعه را تنها در کتاب پیدا کردیم ولی در عمل به آن اعتقاد نداشتیم و اتفاقا افرادی که این سند را امضاء کردند بیشتر از هر کسی در انحراف آن نقش داشتند.مروری بر برنامه های قبل و بعد از انقلاب نشان می دهد که درآمدهای نفتی همواره مانع بزرگی بر سر راه اجرای دقیق برنامه ها بوده است . پس باید در ایران باید این نکته مورد توجه قرار گیرد که تا زمانی حاکمیت اصلاح نشده و خود را مقید به گفتمان ملی توسعه نداند وجود سازمان برنامه بی فایده است .

 

برداشت شما برخورد انقلابیون با سازمان برنامه در سال 1357 و بعد از آن چگونه بود؟

اول باید به این نکته اشاره کنم که گذشته قصه نیست و آینده را هم نباید به آن قبطه خورد. اگر تفکر انقلابیون بدین شکل بود سازمان برنامه را طور دیگری تحویل می گرفتیم.نه اینکه ان را پاتوق آمریکایی نامیده و منحل کنیم که موجب از بین رفتن سرمایه اجتماعی و انسانی ان شویم. در یک کلام می توان گفت سازمان برنامه وقتی به انقلاب رسید گنجینه باارزش و کارآمدی بود که با آن ظالمانه برخورد شد.

 

بعد از سال 57 چه سازوکارهایی در سازمان برنامه به وجود آمد؟ آن زمان واژه حصر اقتصادی را به کار بردند و برنامه ریزی ها برپایه توانایی داخل بود. آیا در آن مقطع توانستیم به نتیجه مطلوب برسیم؟

 

انقلاب اگر فرایندی تاریخی و مستمر باشد نهادهای لازم تفکرات لازم خود را شکل می دهند. انقلاب ما از مهر 57  شیب تندی پیدا کرد و در 22 بهمن فروپاشی حکومت شاه منجر شد. در چنین شرایطی کسانی که می خواستند حاکمیت را اداره کنند به خیلی از سازوکارها آشنایی نداشتند.بطور مثال آن زمان گزارش بسته شدن  جاده قدیم کرج توسط کارگران ایران خودرو رسید. رئیس کارخانه به آمریکا رفته بود و حقوق کارگران عقب افتاده بود. آقای عالی نسب مدیرعامل موقت ایران خودرو شدند و کارخانه را راه اندازی کردند. آن زمان روسای خیلی از کارخانه ها از کشور خارج شده بودند و خیلی ها هم از بانک مرکزی وام گرفته و رفته بودند. توجه داشته باشید این در شرایطی بود که قرار بود بر اساس برنامه پنجم و ششم پیش از انقلاب بخش قابل توجهی از اقتصاد به بخش خصوصی واگذار شود تا وسعت بازار بیشتر شوداما انقلاب پیش آمد. در این  زمان در کره جنوبی جابجایی از دولت به بازار انجام می شد اما در ایران برعکس بود.

 

اقتصاد تحت تاثیر انقلاب قرار گرفت و به نوعی به اقتصاد یورش آوردند. به نظر می رسد فعالان اقتصادی ما درک درستی از اقتصاد نداشتند.

 

اگر بگوییم ایده و فکری نبوده درست نیست. در هر کشوری ایده وجود داشته اما فرایند سوشال شدن آن ایده ها و تحویل نهاد برنامه انجام نشده است. مرحوم سحابی که در سازمان برنامه آمده بود خیلی تجربه خوبی داشت اما می بیند هر روز باید به سازمان برنامه شکل بدهد. و از بیرون مدام به سازمان برنامه حمله می کنند چون فکر می کنند آمریکایی است. می خواهم بگویم ایده بوده اما فرایند اجرایی مهم است. مهم است که در صندلی حاکمیت چقدر اعتقاد به کارشان داشته اند. نهاد حاکمیت منسجم نبود و شکل واقعی خود را پیدا نکرده بود. کشور نیازمند گروهی بودتا دارای استنباط واحد از امر توسعه باشد.بر همیت اساس رهبران انقلاب را دور هم جمع کردیم و شورای انقلاب را تشکیل دادند.  بواسطه اداره کشور به صورت روزمره از سوی نهاد حاکمیت از خیلی از گنجینه ها اطلاع در دست نبود ضمن اینکه احساسات کلی انقلابیون هم ک.جب می شد تا به سازمان برنامه بعنوان نهادی غربی نگاه کنند.

 

اگر نهاد حاکمیت و استنباط واحد در یک جهت حرکت می کردند فرض را بر این بگذاریم که چند سال بعد ایران به کشوری تبدیل شد که تحزب حکمفرما بود آیا ما به سازمان برنامه و مدیریت نیاز داشتیم. آیا شکل گرفتن دوباره سازمان برنامه و مدیریت محصول این نبود که نهاد حاکمیت به گونه ای که فکر کرد که یک مجری می خواست که به جای احزاب مختلف فعالیت کند؟

 

اگر اول انقلاب ما این را می فهمیدیم فهم و تدبیر و عقلانیت حاکمیت ایجاب می کرد که استفاده خوبی از ظرفیت ها بکنیم. اگر این ظرفیت بود استفاده می شد نه اینکه دشمنی شود. در توسعه ما ویران کردن نداریم بلکه اصلاح و بازسازی داریم. توسعه در تکامل و تسلسل پویایی که می خواهد پیدا کند دو نقطه شروع می تواند داشته باشد. یکی کشورهای متقدم توسعه مثل آمریکا که از بازار شروع کردند و رسیدند به این مرحله که دولت هم باید نقش داشته باشد. مهم ترین دفتر نخست وزیر انگلستان در خود برنامه و بودجه است. در کاخ سفید دفتر برنامه ریزی است. اگر دولت بخواهد ایفای نقش کند باید دارای افراد باصلاحیت باشد. این دفتر تعیین می کند که چه دولتی صلاحیت دارد. آنها هم برنامه و بودجه دارند و خیلی هم برایشان مهم است اما خود دولت آمریکا در اقتصاد کمتر از 20 درصد نقش دارد. ما اگر بخواهیم به توسعه بازارمحور و حزب محور برسیم نقطه شروع برای دستیابی به اهداف موردنظر این است که این دولت از نظم و انضباط برخوردار شود. در اقتصاد توسعه می گویند ما به یک دینامیزم پویایی نیازمندیم در بعضی از کشورها این پویایی از دولت و در بعضی از بازار بود. هرکس که این دایره تسلسل را پیدا کند در تکامل این تسلسل دائما نوین تر می شود. در بحث آرمان توسعه بین صاحبنظران اختلافی نیست توسعه باید مردم محور و بازارمحور باشدو اگر دولت کارآمد می خواهند امر هدایتگری و توسعه را نهاد برنامه بر دولت بازی می کند. برنامه بودجه متعلق به دولت است و وقتی در 1320 تاسیس شد متعلق به دولت بوده است و هیچگاه قرار نبود این سازمان جای حزب را بگیرد.در حال حاضر مردم بازارمحور و البته خودمحور هستند و به میزانی که مردم و بازار نقش خودشان را در توسعه ایفا می کنند نقش سازمان برنامه کمرنگ تر می شود.

 

یکسری از کارشناسان معتقدند که در دهه 60 سازمان مدیریت شکل گرفت چون در مرحله بعدی جای احزاب را به عهده بگیرد.

 

برنامه وقتی شکل گرفت پروژه ای بود و بسیاری از برنامه های توسعه پروژه ها عمرانی بودند. در برنامه پنجم و در سال 53 و 54 مهندسان راه و ساختمان خیلی از عوامل غیراقتصادی و غیرعمرانی را ندیدند. ورود به سازمان برنامه در کنار قالب مهندسان عمرانی و اندکی اقتصادی ها موجب شد تا نقد برنامه پنجم انجام گیرد. آن زمان  تفکر بر این بود که اگر سد و راه آهن ساخته شود توسعه انجام می شود. در برنامه ششم قرار بود نفت پایه برنامه قرار بگیرد تا  با ارتقای فرهنگ مردم توانمند شده و وارد عرصه شوند.

 

یک دوره هایی هم بوده که طرفداران این حزب بر بخش های مختلف سازمان مدیریت داشته اند.

 

سازمان برنامه نظام تصمیم ساز است. نکته ای که وجود دارد این است که در سازمان برنامه طبقه حاکمیت یک اعتقاداتی فراتر از برنامه ها دارد. مثلا برنامه سوم تنظیم شده ولی شاه که از سفر امریکا برمی گردد برنامه شش گانه را مطرح کرد. اگر حاکمیت به این اعتقاد برسد که نیازمند سازمان برنامه ای است که برایش فکر کند وقتی این سازمان را شکل می دهد به آن قدرت علم و تفکر می دهد. نهاد حاکمیت نیازمند گفتمان و توسعه ملی است تا بتواند نقش مثبتی داشته باشد.

طرفداران بازار در مقابل سازمان مدیریت و برنامه ریزی بحث هایی را مطرح می کنند این بازار در ایران کجاست؟

نگاه کنیددر قرن 15، 16 در دولت های دنیا هیچکس کاره ای نیست. انگلیسی ها می گویند ما انقلاب شکوهمند داشته ایم که به اینجا رسیده ایم. همین دستاورد را فرانسه با هزینه زیادی به دست آورد. در مشروطیت هم قرار بود همین اتفاق بیفتد که محقق نشد. ما به ادبیات ریشه ای و علمی به کل رفتار و کردار اقتصاد بازار می گوییم. این مارکت در تکامل و تکوین خودش نیازمند یک شریک به نام دولت است.

 

در ایران از یک بازاری صحبت می شود که نماد دانه درشت های قدیمی است. بازار مورد بحث اقتصاددانان کجاست؟

 

در ادبیات اقتصاددانان به مجموعه رفتار و کردار مردم بازار می گوییم. همه ما هم عرضه کننده و تقاضاکننده هستیم. چگونگی تمایلات ما نظام عرضه و تقاضا را به وجود می آورد. بازار برای بلوغ خودش نیازمند بستر و ثبات و قضاوت و دفاع است و دولت را شکل می دهد. در آنجا بازار محور است و دولت نقش پایین دست را دارد. در 200 سال گذشته دولت تغییر و تحول خودش را داشته است. بازار برای تکامل خودش دولت را شکل داد و دولت هم در کنار بازار ایفای نقش کرد در دنیای عقب افتاده گفتند کارشناسان نئو کلاسیک هستند که به بازارمحوری اعتقاد دارند. در ایران  آنهایی که تفکر ناب کلاسیک داشتند برنامه ای برای هفت سال اول هدایت نوشتند تا در فاز اول که زیرساخت ها شکل نگرفته بود دولت شکل گرفته تا زیرساخت ها را انجام دهد و از این رهگذر به بازار برسیم.

در گذشته برنامه پنجم داشتیم و ششم هم تدوین شد بود که محوریتش حضور زنان و جوان بود. بعد از انقلاب عملا این دیدگاه ها کمرنگ شد. چرا؟

 

وقتی انقلاب پیروز شد ناگهان نظام فرو ریخت و نهادهای ارتش، صداوسیما، بانک مرکزی، سازمان برنامه همگی به هم خورد. روی میز طبقه شورای انقلاب موقت اسنادی نبود که بودجه در سال 57 و 58 چه بوده است. بحث آن زمان بحث روز و ثبات و آرامش و پیروزی نهادها بود. به نظر من مهم ترین وضعی که یک کشور دارد بحث آرامش است. کل کشور به هم ریخته بود. بنابراین نمی توانیم توقع داشته باشیم که شورای انقلاب در دولت موقت برنامه های توسعه و بودجه سالانه را در دستور کار داشته باشد. از نظر تئوریک اگر می خواستند به این مسائل فکر کنند درست نبود. بعد هم می خواستند بحث بودجه داشته باشند و نمی دانستند به کجا رجوع کنند. خاطرک هست من تازه از آمریکا برگشته بودم و یک خانمی از بانک مرکزی آمده بودکه جلوی در او را به داخل راه نمی دادند. به من گفت مقداری از ذخایر ارزی ما در آمریکاست و از انجا که رابطه ما با آمریکا به سمت خوبی پیش نمی رود  باید به این شرایط فکری کرد. امور اقتصادی آن زمان در دست بنی صدر بود و رئیس شورای انقلاب آقای دکتر بهشتی بود. با آقای بنی صدر صحبت کردم وبنی صدر به شورای انقلاب رفت و فردا روزنامه انقلاب اسلامی تیتر زده بود که ایران می خواهد ذخایرش را از آمریکا خارج کند. هفته بعد که روزنامه تایمز را خواندم نوشته بود آقای کارتر را از خواب بیدار می کنند و این مطلب را به او اطلاع می دهند. از خودم می پرسیدم کجا شنود گذاشته اند که اینها از تصمیمی که گرفته ایم خبردار شده اند. یک عده ارتشی آمدند که این شنود را پیدا کنند. دیدیم که خودمان با درج در روزنامه خودمان را لو داده ایم. اگر این کار را محترمانه تر انجام می دادیم می توانستیم به مقصود برسیم. می خواهم بگویم سندهایی روی میز نبود که طبق آن رفتار کنیم. در اوایل انقلاب به خاطر شرایط بی ثباتی که بود تفکر توسعه و بودجه سالانه مدنظر نبود بلکه آرامش بخشیدن به کشور بود. آن زمان اسلحه در دست مردم بود و تعدادی زندانی خطرناک در جامعه رها شده بودند و پایتخت اوضاع خوبی نداشت و تهران مسلح ترین شهر دنیا بود. هرکس هم که به خیزش انقلاب کمک کرده بود در هر جا خودش را عضو کمیته اعلام کرده بود. از خیلی از گروه ها شناخت نداشتیم و یک نوع ملوک الطوایفی وجود داشت. آن عده هم که بودند نماینده کل نبودند. آقایانی مثل رجایی و هاشمی نمایندگان سیاسی و واقعی بودند. بنابراین این حاکمیت هم به نهاد سازمان برنامه که نگاه می کرد به آن بی اعتماد بود و آن را آمریکایی می دانست. در آن نقطه انقلاب یک نگاه به سازمان برنامه از روی بی اعتمادی داشت و زیاد این نگاه را نمی توان نقد کرد. دولت سعی می کرد در آن سال ها حرف خودش را در بودجه بزند. یک اشتباه که نهاد حاکمیت داشت جنگ مالی بود که دائم از سازمان برنامه توقع رفع نیاز مالی را داشت. سازمان برنامه در دوران هشت سال دولت آقای موسوی در دو بردار قرار داشت. یکی بردار پیش برنده که در حال شکل گرفتن بود که به دوران قبل از خودش برمی گشت و یکی عقب برنده بود که توقعات مالی داشتند. در این دوران سازمان برنامه تا پایان جنگ تحمیلی کارش را انجام می داد.

 

در پایان جنگ صنایعی را داشتیم که از نظر مواد اولیه و دانش فنی وابسته بود و در نهایت به یک تورم منجر شد.

 

وقتی نهاد دولت آقای موسوی شکل گرفت و بعد هم جنگ ، در سال 60 اعلام کردند که سال برنامه است. برنامه ای را تنظیم کردند و در سازمان برنامه کارشناسان مورد توجه قرار گرفتند و در واقع اولین تمرینی که در سازمان برنامه اعاده حیثیت می شد سال 60-61 بود که برنامه اول تنظیم شد. خیلی از کسانی که در سازمان برنامه سال 62 را تنظیم می کردند از نظر فکری بازارمحور بودند. برنامه 62-66 متعلق به میرحسین موسوی و کارشناسان سازمان برنامه بود. آیا اینها چپ زده بودند؟ خیر. سازمان برنامه نمی تواند خودش را از مردم دور کند. در هر جا که انقلاب بشود مردم مطالبات و انتظاراتی دارند و وضع موجود را قبول ندارند. اگر جنگ را کنار بگذاریم به خاطر مسائل انقلاب ،انتظارات و مطالبات انقلاب در اولین برنامه دولت مداخله گراست. بعد جنگ این شرایط را غلیظ تر می کند. این برنامه تقدیم مجلس می شود. اعضای کمیسیون درباره برنامه نظر می دهند و یک بحث جدی را مطرح می کنند که مورد خشم سازمان برنامه بوده است. اعضای کمیسیون برنامه مجلس قانون اساسی را نمی دانند که اصلا دولت و تعاونی کیست و به نوعی قانون اساسی را زیر سوال بردند و خواستند قانون اساسی را شفاف تر کنند. به هر حال برنامه 62-66 به دلیل این تفکر که در مجلس بود مورد تصویب قرار نگرفت و چون جریان عمیق تر شد دولت برنامه توسعه را کنار گذاشت و پروژه های عمرانی را در قالب بودجه پیگیری می کردند. اما سازمان برنامه در هر دو هفته یک بار با اینکه جنگ بود بحث می کردند. در سال 65 آنچنان قافیه بر کشور تنگ شد که مملکت یک برنامه شرایط نوین اقتصادی تدوین کرد و قرار شد یک مقدار از وسایل ضروری مردم را سهمیه بندی کنند. ناگهان آتش بس پذیرفته شد و دولت به سمت برنامه توسعه رفت. و برنامه پنجساله اول به وجود آمد. برنامه 62-66 که در مجلس تصویب نشد ادیت شد و قرار شد یک مقدار بازسازی در کشور انجام شود و کشور برای توسعه در برنامه بعدی آماده شود. این برنامه توسط آقای موسوی تقدیم مجلس شد و رئیس جمهور آن وقت آقای خامنه ای نظربر حرکت به سمت بازار داشتند. آن هم بازاری که اعتقاد داشت دولت نباید در امور صادرات و واردات باشد. بحث پشت پرده این بود که اگر رانت نفت وجود دارد باید ساختار نوینی شکل بگیرد. بحث استقراض را مطرح کردند که خیلی مورد استقبال قرار نگرفت. خدمت امام نامه نوشتند و ایشان جواب دادند این شورا فکر کند و دولت اندیشه و فکر این شورا را مورد توجه قرار دهد و در واقع هر دو طرف را به نوعی راضی کردند. آن شورا، شورای عالی بازسازی و نوسازی بود که رئیس جمهور وقت هم رئیس آن شورا بود. برنامه 67-72 همان برنامه قبلی با اصلاحات به روز شده بود و به مجلس رفت که آقای هاشمی رئیس جمهور شد و این برنامه را از مجلس پس گرفتند. آقای هاشمی گفتند ما برای جبران خرابی ها به منابع ارزی نیاز داریم و بخشی از این منابع از طریق قرض گرفتن و بخشی از طریق آزادسازی منابع در آمریکا شکل گرفت. برنامه ای که در زمان موسوی شکل گرفته بود و در زمان آقای هاشمی رفسنجانی امضا و تقدیم مجلس شد  احکام و ویرایش یکجور و منابع ارزشی متفاوت داشتند.

 

با در نظر گرفتن تثبیت جایگاه سازمان مدیریت تا سال 84، چرا نگاه به این سازمان عوض شد و این سازمان پس از کش و قوس های زیاد بالاخره منحل شد؟

 

دولت نهم در شرایط خاصی شکل گرفت و کشور از نظر توسعه زیرساختهای انسانی، فیزیکی، اجتماعی و اقتصادی بسیار خوبی داشت و البته به گفتمان توسعه رسیده بودیم. در سال 82 یادم هست که در جلسه کارگزاران نظام آقای خاتمی در صحبت های خود به رشد اقتصادی مطلوب اشاره کرد  و صحبت از توسعه پایدار کرد که پس از آن آقای خامنه ای با اشاره به آماده بودن همه مقدمات خواستار حرکت برای رسیدن به شاخص های چشم انداز شد. اما ما با دو مصیبت فکری و درآمدهای نفتی روبرو شدیم. مصیبت فکری این بود که آقای احمدی نژاد به عنوان رئیس دولت انتخاب شد و وی گفتمان اقتصادی ، نظری، توسعه ای و  اداره کشور نداشت.از نظر من خارج از تفکر اقای احمدی نژاد دو عامل موجب برخورد وی با سازمان برنامه ریزی شد. یک اینکه وی در زمان آقای هاشمی وقتی استاندار اردبیل بود برای کارنامه تبلیغاتی خود برنامه هایی داشتند که سازمان برنامه و تخصیص منابع از تهران مانع رسیدن به خواسته های وی بود و این تلقی که سازمان برنامه مانع بزرگی در کار است شکل گرفته بود. نکته دوم زمانی که شهردار تهران بود با بنیاد مستضعفان و سپاه تفاهم کردند و پروژه هایی برای قوی نشان دادن مدیریت اجرا شد و خصلت خود رایی و دست به خزانه بودن برای پرداخت های سلیقه ای و دستوری در احمدی نژاد تقویت شد.این تفکر برای صندلی رئیس قوه مجریه خیلی بد است و برای رسیدن به خودرایی انحلال اتفاق افتاد. دولت احمدی نژاد برای اینکه نیت کارکردن غیر شفاف در اقتصاد و تزریق در محافل رانتی و مافیایی داشت تمام درآمدهای نفتی را که از سال 84 تا 90 به 650 میلیارد دلار رسیده بود را از بین برد و با انحلال سازمان برنامه  در کل عرصه ها ازجمله خدمات و کشاورزی از سایر کشورهای دنیا فرودست تر شدیم و اقتصاد جهانی با از بین رفتن مزیت ها بازار ایران را در اختیار گرفت. از طرفی سرمایه انسانی متخصص نیز از بین رفت و سرمایه و دانش 60 ساله سازمان مدیریت خدشه دار شد.پس سازمان برنامه تا پایان اقای دولت خاتمی تقریبا عملکرد قابل قبولی داشت که می توان به آن نمره 10 از 20 داد ولی قرار بود این نمره با توسعه گرایی و رسیدن به توسعه پایدار به نمره 20 برسد که با از بین رفتن ان الان شاهد هستیم که دولت در بی ثباتی اقتصادی ، توسعه ای  و بی هویتی به سر می برد چراکه نظام تصمیم ساز و تخصیص بودجه در استادیوم ها و روستاها صورت گرفت و  رشد و چشم انداز را تحت الشعاع قرار داد.نتیجه این انحلال در کنار اداره ملوک الطوایفی کشور به خطر افتادن معیشت و کرامت مردم است که در حال حاضر شاهد ان هستیم.

و در نهایت زمزمه های احیای سازمان مدیریت به گوش می رسد نظر شما در این زمینه چیست؟

در حال حاضر با ارایه طرح و احیای مجدد سازمان موافق نیستم و حاکمیت باید با توجه به هزینه های پرداخت شده که بسیار زیان آور و علیه منافع ملی بوده به یک جمع بندی مشخص برسد و اگر خروجی آن برنامه توسعه گرا بود به دنبال احیای سازمان برود.


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir