بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : پنجشنبه 25 مرداد 1397      10:58

اقتصاد سیاسی طغیان تورم

اقتصاد ایرانی: چرا چین، ویتنام و برزیل در مهار تورم موفق بودند اما پرو، نیکاراگوئه، آرژانتین، ونزوئلا، ترکیه و زیمبابوه نه؟ روزنامه نیویورک تایمز با بررسی تجارب این کشورها به منشأ سیاسی طغیان تورم پرداخت.

به گزارش دنیای اقتصاد بر نوشته این روزنامه، اقتدارگرایی فردی و پوپولیستی باعث تضعیف و از میان رفتن نهادها، رقیبان سیاسی و سرانجام سیستم حقوقی می شود. این رویه استقلال بانک مرکزی را به عنوان مهم ترین نهاد مهارکننده تورم به دلیل مداخله های دائمی از بین می برد. به همین دلیل است که در برخی از برهه ها و اخیرا در ترکیه و ونزوئلا مهار تورم سرکش به ماموریتی غیرممکن تبدیل می شود. آمارها نشان می دهد که ترکیه در ماه جولای پس از سال ها در حال تجربه کردن تورم دو رقمی یعنی در حدود ۱۶ درصد است و ونزوئلا نیز طبق آخرین برآورد صندوق بین المللی پول تا پایان سال ۲۰۱۸ تورم یک میلیون درصدی را میزبانی می کند. روزنامه نیویورک تایمز به مدل های سیاسی چین، ویتنام و برزیل اشاره می کند و این دسته از کشورها را ذیل نظام های دموکراتیک و دیکتاتوری بوروکراتیک، تقسیم بندی می کندکه در آن به دلیل تداوم نهادها و حاکمیت قانون تورم مدیریت شده است. درواقع اگرچه در مقاطعی در نظام های دموکراتیک نیز تورم طغیان کرده، اما طراحی قواعد به گونه ای است که با تغییر سیاستمداران و برنامه ها اقتصاد دوباره به ریل بازمی گردد.

بحران های تورمی مانند آنچه در ترکیه رخ داده و سراسر کشور را در بر گرفته برای هر حکومتی می تواند خبر بدی باشد، اما این وضعیت می تواند برای اقتدارگرایان و پوپولیست های قدرتمند خطرناک باشد. به نوشته روزنامه نیویورک تایمز، این نوع بحران ها به طور غیرمعمولی برای این افراد ناخوشایند است، به طور غیرمعمولی آنها را از سر و سامان دادن یا کند کردن رویه تورم عاجز می سازد. آنها، معمولا به طور متوسط نرخ تورم بالاتری دارند و ارزش پول رایج خود را به طور مصنوعی پایین نگه می دارند. در این کشورها بانک های مرکزی از استقلال کمتری برخوردارند و کمتر اجازه مداخله به آنها داده می شود؛ فاجعه ای بالقوه که به خودی خود نشانه هایی از تضعیف و پذیرش مسوولیت هایی فراتر از سیاست های پولی است اما این رویه، هسته مرکزی قاعده حکومتداری مردان قدرتمند را تشکیل می دهد.

پیش از ترکیه، نیکولاس مادورو و سلف او هوگو چاوز در ونزوئلا چنین رویه ای داشتند و کشور را از سوی رونق به سمت ویرانه ای سوق دادند و این به خاطر غیرقابل کنترل شدن تورم رخ داد. وقتی این بحران ها در کشورهای دموکراتیک رخ می دهد، رهبران منتخب به طور معمول جای خود را به افراد دیگر می دهند که تورم را مهار کنند.

تورم های اینچنینی بارها در کشورهای آمریکای لاتین مانند پرو، نیکاراگوئه و آرژانتین رخ داده است. اما اینها نوع دیگری از اقتدارگرایی به حساب می آیند؛ کشورهایی که به وسیله احزاب، پادشاهان یا نظامی هایی اداره می شوند که ممکن است به فروپاشی برسند، چنانکه در برزیل این امر اتفاق افتاد اما آنها اراده و انعطاف این مساله را دارند که برخی اصلاحات را اعمال کنند. پوپولیست های قدرتمند، به دلیل روابط خاص شان با شهروندان، نخبگان و دستگاه های سیاست گذاری، تمایل دارند متفاوت باشند. مادورو مدام پول چاپ کرد و دراماتیک ترین بحران را به وجود آورد. یک دهه پیش از آن، رابرت موگابه در زیمبابوه، دست به اقدامی مشابه زد و به همان نتیجه رسید.

اینکه رجب طیب اردوغان، رئیس جمهوری ترکیه در همین مسیر قرار گرفته یا نه، مشخص نیست اما وی از مدت ها پیش دست به رفتارهای مشابه زده و به منافع بلندمدت کشور خود فکر نمی کند و محصور در سیستم خودساخته خویش شده است و از الگوهای مشابه پیروی می کند. از هم پاشیدن ترکیه، بیش از آنکه ناشی از چنگ زدن های اردوغان به قدرت باشد، یک کلاس کوچک از آسیب شناسی چنین حکومت هایی است، چنانکه دیگر پوپولیست های قدرتمند نیز پیش تر به همین سرنوشت دچار شدند. این آسیب شناسی به یادمان می آورد اگرچه در ظاهر نظام شان در حال برخاستن است، اما ریسک هایی نیز به همراه دارد که احتمالا به فروپاشی منجر خواهد شد.

چه نوع تورمی تهدیدکننده است؟

هر دیکتاتوری می داند که تورم می تواند خطرات اساسی ایجاد کند و موجب از بین رفتن مشروعیت در سطح عمومی شود و خشم نخبگان را برانگیزد. رهبران منتخب در دموکراسی ها (در اغلب اوقات) فقط کرسی خود را از دست می دهند، اما دولت اقتدارگرا می تواند به آسانی سقوط کند. در سال ۱۹۸۹، کارگران عصبانی از تورم در چین به دانشجویان آرمان گرا در تظاهرات ضدحکومتی پیوستند که البته حکومت در عصر مدرن پاسخی خونین به این اعتراضات داد. تورم می تواند برای اقتدارگرایان بسیار خطرناک باشد، در غیر این صورت باید اصلاحات غیرقابل پیش بینی را متصور شد. رهبران ویتنام، در دهه ۱۹۸۰ نگران این بودند که تورم منجر به سقوط سیستم کمونیستی شود، از این رو به سمت اقتصاد بازار محور چرخش پیدا کردند. اقتدارگرایی دارای چندین شکل است: دولت تک حزبی (مانند کوبا یا چین)، پادشاهی (مانند عربستان سعودی) یا دیکتاتوری نظامی (مانند تایلند امروزی یا حکومت های نظامی در چند دهه اخیر. مردان مستبدی که پایه های قدرت خود را مستحکم و نهادهای چالشگر را نابود می کنند، می توانند به دست خود و به آسانی بحران هایی را ایجاد کنند که در ادامه کنترل این بحران ها سخت شود.

وقتی رشد به خطر تبدیل می شود

عامل عمده به وجود آمدن این گونه مسائل معمولا در نحوه به قدرت رسیدن مردان قدرتمند است: آنها در یک دموکراسی نصفه و نیمه یا در بعضی مواقع از دل رژیم های نظامی یا تک حزبی قدرت می گیرند. این موجب می شود آنها سیستم قدیمی را از بین ببرند، چراکه آن را تهدیدی برای خود می بینند. این دقیقا نقطه شروع مشکلات است. اریکا فرانتز، یک محقق حوزه مطالعاتی اقتدارگرایی که در دانشگاه میشیگان تدریس می کند، می گوید: نااطمینانی از آینده آنها را به سمت انتخاب هایی که در درازمدت بد است، سوق می دهد.

همان طور که آنها نهادها و رقبایشان را می کوبند، مشروعیت خود را تضعیف می کنند و برای رسیدن به رشد پیوسته عاجزتر و ناامیدتر می شوند. این رویه موجب ولخرجی می شود و در مورد اردوغان مصداق بارز مقروض شدن فراوان است. دولت او شرکت ها را تشویق کرد تا روی وام های خارجی حساب ویژه باز کنند و همین سیاست موجب رشد شگرف اقتصاد شد و همان گونه که در این عرصه اردوغان محبوب می شد، او درهای سیاست را به روی رقبای خود می بست. اما حالا بحران بدهی های ارزی درحال انفجار است. چین هم در ظاهر این سهم درخشانش را از پروژه های زیربنایی و سرمایه گذاری های افراطی به دست آورده است. اما دیکتاتوری هایی که توسط یک دیوان سالاری سلطنتی، نظامی یا حزبی اداره می شوند، چیزی دارند که مردان اقتدارگرا و قدرتمند به دنبال نابودی آن هستند: نهادها.

حتی اگر نهادها به ندرت کارکرد منصفانه یا درست داشته باشند، دست کم این نقطه مثبت را دارند که قابل پیش بینی هستند یا می توانند مستقل بمانند. این باعث می شود آنها بهتر بتوانند مشکلات را اداره یا از بروز مشکلات پیشگیری کنند، به خصوص در مورد بانک مرکزی. اگر بانک مرکزی یک دیکتاتوری به عنوان یک نهاد معتبر و مستقل دیده شود، راحت تر می تواند تورم را مهار کند. اما اگر بانک مرکزی به عنوان یک نقطه حساس دیده شود که مردان قدرتمند خود را مجاز به دخالت در امور آن بدانند، تورم می تواند به نقطه غیرقابل مهاری برسد. مردان قدرتمندی همانند چاوز یا اردوغان که داماد خود را در راس امور مالی قرار داده است، تمایل داشته و دارند که در امور بانک مرکزی دخالت کنند. هر چند هر دوی این افراد در کوتاه مدت شیرینی رشد خود را چشیده اند، اما به نهادها به عنوان یک دشمن یا رقیب نگریسته اند.

در این شرایط تورم رشد می کند اما آنها دیگر قادر به مهار تورم نیستند، چراکه مهم ترین نهاد مهار تورم را تضعیف کرده اند.

مردان قدرتمند چگونه بحران ساز می شوند؟

مردان قدرتمند اقتصاد کشورهایشان را به طرق مختلف تضعیف می کنند. بنابه گفته یک مطالعه تحقیقاتی که در سال ۲۰۰۸ صورت گرفته است، وقتی یک کشور سیستم حقوقی اش از بین می رود، تورم در آن سر به فلک می کشد. حتی اگر حاکمیت قانون تنها در چند بخش ضعیف باشد، در نهایت با آن نوع روسای بانک  مرکزی روبه رو می شود که دیگر استقلال خود را ندارند و در نهایت خود تبدیل به یک عامل پیرو و وفادار به سیستم در آمده اند. دیکتاتوری های بوروکراتیک مانند چین، اغلب سعی در تقویت سیستم های حقوقی خود دارند تا راه حکومت خود را هموار کنند، حتی اگر سیستم های قانونی شان ناقص باشد باز هم می تواند منجر به دوام آنها شود. اما یک رهبر مانند اردوغان که دست به پاکسازی سیستم قضایی خود زده است، دستگاه قضایی را به عنوان یک دشمن تلقی می کند.

تحت مدیریت مردان قدرتمند، اقتصاد کمتر به سمت شایسته سالاری می رود و به این ترتیب احتمالا به تقویت یک حباب یا افزایش بدهی منجر می شود تا رشد. مقامات رده میانی و سطح پایین می دانند که اولین وظیفه آنها این است که کاری انجام دهند که خوشایند مردان قدرتمند باشد تا مورد ستایش و تشویق آنها قرار گیرند، بنابراین آنها بیشتر وعده های پوچ می دهند. در اینجا خوش خدمتی جای شایسته سالاری را می گیرد. در یک سیستم بوروکراتیک تر، دست کم در تئوری، شایسته سالاری به خوش خدمتی می چربد. در این سیستم مقامات به چشم اندازهای بلند مدت نظر دارند و از داده های اقتصادی ناخوشایند درس می گیرند. این گونه نیست که چنین مدیرانی روشن فکرتر هستند، بلکه آنها به حاکمیت دراز مدت و با ثبات خود فکر می کنند. اما در سیستم حاکمیتی مردان قدرتمند، حتی در میان خود مدیران، رشد کمتر از پیوستگی برخوردار است.

در تحقیقات فرانتز اشاره ای به این شده است که دیکتاتورها در جنگ چگونه رفتار می کنند و به گفته وی شخصیت های دیکتاتور همیشه به اطلاعات دقیق یا توصیه های روشنگر دسترسی ندارند. آنها با ایزوله کردن خودشان در میان حلقه های وفادار و چاپلوس خود قرار گرفته اند و در مسیر خطاهای فاجعه بار قرار می گیرند. اریکا فرانتز می گوید: این سیاست تا حدی کورکورانه در تصمیم گیری های اقتصادی هم تاثیر می گذارد. او می افزاید: نوسانات نرخ تورمی در حکومت مردان قدرتمند بیشتر از هر نوع دیکتاتوری دیگر دیده می شود. نتیجه این است که مردان قدرتمند صرفا کشور را دچار بدهی فراوان نمی کنند، آنها با کارهای غیرهوشمندانه و غیرقانونی سیاست های غلط خود را به بانک مرکزی تحمیل می کنند. آنها می توانند در دام بحران هایی بیفتند که دیگر کشورها فاصله بسیاری با این نوع بحران ها دارند.


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

کلمات کلیدی : اقتصاد سیاسی - تورم - ترکیه
نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir