بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : دوشنبه 17 آبان 1395      13:22

فروپاشی اقتصاد ونزوئلا از زمان چاوز شروع شد

اقتصاد ایرانی: مصاحبه زیر را مجله «نیولفت ریویو» با جولیا باکستون انجام داده است. جولیا باکستون استاد دانشکده اقتصادی لندن بود که تخصص او در امریکای لاتین و به ویژه ونزوئلا است. او در این دانشکده و اکنون در دانشگاه برادفورد «سیاست عمومی» تدریس می کند.

به گزارش تعادل، متن زیر بخشی از گفت و گوی مطول مجله با باکستون است.

دوران چاوز را چه گونه از نظر زمانی تقسیم بندی می کنید؟

زمانی که چاوز برای نخستین بار در سال ۱۹۹۹ به قدرت رسید، خود را به بیشتر به عنوان رهبر «راه سوم» می دید: گرایشی به سوی شخصیت هایی مانند تونی بلر و آنتونی گیدنزوجود داشت. او همچنین به شدت تحت تاثیر میراث ملی گرایانه بولیواری که برای ونزوئلا جایگاه ویژهای دارد و تجربهها و محدودیت های سیستم پانتو فیجو بود که از سال ۱۹۵۸ کشور براساس آن اداره می شد. آنچه چاوز طی دوران اولیه، بین سال های انتخابات ۱۹۹۸ و کودتای نافرجامِ چهار سال بعد، به دنبال دستیابی به آن بود، به طرز چشم گیری متواضعانه بود. من مطلقاً با دیدگاهی که این روزها در ادبیات ونزوئلا رواج یافته موافق نیستم که چاوز همواره یک هوادار متعهد به نظرات کاسترو و مجری انقلاب مارکسیستی بوده است. من فکر می کنم که او خود را یک سوسیالیست دموکرات می دید که قصد دارد یک دموکراسی مشارکتی بنا کند، نظام رفاه عمومی را برقرار سازد و به معضلات مزمن اجتماعی ونزوئلا بپردازد. همچنین او در ابتدا بر تنوع بخشی به اقتصاد و دورشدن از وابستگی به نفت، با تحریک بخش های کشاورزی و تولیدی تاکید داشت. این بلندپروازیها با استانداردهای اروپایی، میانه روانه و پذیرفتنی بود اما بلافاصله زنگ های خطر را در واشنگتن به صدا در آورد.
در واقع همه چیز پس از کودتای ۲۰۰۲ به طرز قابل توجهی دگرگون شد. دولت دریافت که خطر خصومت اپوزیسیون را دست کم گرفته بوده است و شروع به تلاش و صرف زمان و پول بیشتر برای تحکیم پایه های خود در میان طبقات خلق کرد. این به نوبه خود با افزایش بهای نفت پس از ۲۰۰۴ همزمان بود، به طوری که چاویستاها را به راحتی در جایگاهی قرار داد که منافع واقعی را به اردوگاه اصلی هواداران شان ارائه دهند. هم زمان بافتار بین المللی شروع به تغییر کرد. دولت بوش درگیر عراق و خاورمیانه شد؛ چین و روسیه به شرکای تجاری بین المللی جدیدی دست یافتند؛ و روسای جمهور چپ گرا قدرت را در دیگر نقاط امریکای لاتین به دست گرفتند ـ لولا در برزیل، کریشنر در آرژانتین، مورالس در بولیوی، کورئادر اکوادور. چاوز که دریافته بود ونزوئلا نیاز دارد خود را از فشار امریکا رها سازد و ائتلاف های منطقه یی تشکیل دهد، بیش از پیش در صحنه بین المللی فعال شد. به لطف بهای نفت، آنان توانستند سازمان های جدیدی مانند پتروکاراییب و آلبا ایجاد و از طرح های منطقه یی مانند «تله سور» و «بانکودسو» پشتیبانی مالی کنند. در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۶، چاوز برای نخستین بار از بنا نهادن«سوسیالیسم قرن بیست ویکم» سخن گفت که آشکارا نشان از رادیکال شدن داشت. چهار سالِ ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۶ حیاتی بودند: در این بازه زمانی بود که پیشروترین جنبه های دولت چاوز مانند دستور کار سیاست اجتماعی بلندپروازانه میسیونز و ساخت «هندسه جدید قدرت» پیرامون شوراهای مشارکتی و تعاونی ها نمایان شدند. اما این اقدامات نهادینه نشدند؛ در عوض، آنها به شکل یک دولت موازی عمل می کردند که از طریق توزیع دلارهای نفتی کنترل نشده تامین مالی می شد ـ که به نوبه خود آنها را ناپایدار می کرد و نسبت به کاهش هزینه آسیب پذیر می ساخت.
چاوز در سال ۲۰۰۶ با اکثریت قاطع و با کسب ۶۳ درصد آرا، از مشارکت کل ۷۵ درصدی، برند ه انتخابات شد- آیا این رادیکال شدن از پشتوانه مردمی برخوردار بود؟
تا اندازه ای. استدلال من این است که پس از انتخابات ۲۰۰۶، دولت به فاز سوم حرکت کرد که مشخصه آن رشد دخالت دولت در اقتصاد و عدم تحمل تکثرگرایی ایدئولوژیک در داخل بود. پروژه چاویستا، بیش از پیش بر ملی کردن تمرکز کرد و هرچه بیشتر به درآمد حاصل از صادرات نفت وابسته شد. حتا تظاهر به ساخت بخش غیرنفتی در اقتصاد به فراموشی سپرده شد. روند ملی شدن که در آغاز بر بخش های کلیدی اقتصاد، نظیر برق و مخابرات تمرکز یافته بود، به تدریج پراکنده، گاه و بی گاه و موردی و فاقد عمومیت شد. دولت هرگز واقعاً استراتژی ای برای صنایعِ تازه ملی شده و زنجیره های توزیع یا بدهی های عظیمی که متعهد می شد، نداشت. این مساله، همچنین، باعث بروز اشتقاق در میان چپ ها شد: گروهایی مانند سوسیالست های مارئا به نفع مدیریت کارگران در صنایع جدید بحث می کردند، اتفاقی که هرگز به وقوع نپیوست. در عوض حکومت به دنبال مدیریت متمرکز واحدهای ملی شده بود و وزارت کار در خصومت با اتحادیه های کارگری کنترل این بخش های ملی شده را در دست گرفت. انواع اختلاف ها در جنبش چاویستا ظهور کرد. بسیاری از روشنفکران که از چاوز حمایت می کردند ناراضی شدند، چرا که معتقد بودند دولت در حال تکرار اشتباهات گذشته است و به معضلات مربوط فساد و ناامنی نمی پردازد. سازمان های اجتماعی، از چرخش دموکراسی مشارکتی به سطح بالاتری از تمرکزگرایی و کنترل محلی شده حزب سوسیالیست متحد ونزوئلا ناراضی بودند؛ به این ترتیب چپ ها، برسر مساله مدیریت دولتی در مقابل مدیریت کارگری در دو قطب قرار گرفتند. در سال ۲۰۰۷ چاوز برنامه بلندپروازانه و پیچیده اصلاح قانون اساسی را پیش کشید که به وضوح شکست خورد که نخستین شکستی بود که او از سال ۱۹۹۸ در صندوق های رأی متحمل شده بود. به نظر می رسید بسیاری از افراد پایگاه اجتماعی چاویستا، از مسیر سیاسی که حکومت در پیش گرفته بود نامطمئن و گیج بودند. بحث در داخل حزب سوسیالیست متحد ونزوئلا به واسطهی ممیزی ایدئولوژیک، و نه به واسطه خط مشی سیاسی رهبری چاوز، محدود می شد.
چاوز همواره یک روشنفکر وراج بوده است که عقاید جدیدی را اتخاذ می کرد و به اجرا درمی آورد. در آن زمان به نظر می رسید که او با توجه به قیمت نفت، روابط روبه رشد با چین و کاهش قدرت امریکا، جهان را سرشار از امکاناتی بی انتها می پنداشت. اما به نظر من این دیدگاه بر نوعی نگرش استراتژیک که برای پیشبرد مدل سوسیالیسم قرن بیست و یکم در ونزوئلا ضروری است مبتنی نبود. به نظر می آ مد که بیشتر مجموعه یی از ایده های التقاطی و ناقص وجود داشت که هرگز در یک چارچوب مستحکم نهادی جای نگرفته بودند. در آن زمان، بسیاری از بقایا و فرهنگ های رژیم سابقِ پونتو فیجو مورد بی توجهی قرار گرفت. در طول عمر دولت چاوز، حجم بالایی از ورود و خروج پرسنل را شاهد هستیم. وقتی وزیری برکنار می شد، امری که به طور مداوم اتفاق می افتاد، این تنها به معنای خروج یک فرد نبود، او تمام کادر را با خود می برد. در نتیجه، با این چرخه پیوسته طرح های جدید و دیدگاه های استراتژیکی که هر چند سال یک بار رونمایی می شد، هیچ تداوم خط مشی ای وجود نداشت، در عوض از منظر ظرفیت فنی و اداری برای پیاده سازی آنها، کمبود وجود داشت.
یکی از بارزترین ضعف های «سوسیالیسم قرن بیست و یکم» این بود که به نظر می رسید تحلیل قدرتمندی از کاپیتالیسم قرن بیست و یکم وجود نداشت، اینکه کاپیتالیسم ونزوئلا واقعاً چگونه عمل می کند، کدام سرمایه داران مالک چه چیزهایی هستند و غیره.
هیچ نقد جدی ای از اقتصاد ونزوئلا، که اساساً یک اقتصاد رانتی بر پایه نفت بود، وجود نداشت. گروه کوچکی از خانواده های بسیار ثروتمند در طول یک قرن بر ونزوئلا تسلط داشته اند و به خوبی توانسته اند خود را از تاثیر انقلاب بولیواری مصون نگه دارند. گرچه برخی از دارایی های این افراد ملی شده است، اما بیشتر، دارایی مربوط به سرمایه گذاران خارجی مورد هدف قرار گرفته است. این لایه اجتماعی چنان مسلط است که شما ناچارید یا با آنان به سازش برسید یا دارایی ها را ملی کنید، کاری که چاوز و بعدها مادورو عملاً انجام دادند، نمی توانید مسیر میانه یی را دنبال کنید.
افول اقتصاد ونزوئلا هنگامی آغاز شد که هنوز چاوز رییس جمهور بود. انقباضی در سال ۲۰۰۹ اتفاق افتاد که در پی آن یک رکود اقتصادی در سال بعد رخ داد. اقدامات اصلاحی اتخاذ شده در آن زمان را، در واقع می توان تعمیق اقداماتی دانست که پیش از آن انجام شده بود: گسترش کنترل بر قیمت ها، اجرای سخت گیرانه تر نرخ ارز، استقراض خارجی و بالا نگه داشتن ارزش بولیوار بالاتر از قیمت دلار هنگامی که باید دچار کاهش ارزش می شد.
آنان همچنین، بسیاری از یارانه های عمومی بازدارنده را حفظ کردند، از جمله ۱۵ میلیارد دلار برای پایین نگه داشتن بهای بنزین داخلی ـ فقط یک صدم دلار هر لیتر ـ اختصاص داده شد که به سود طبقه متوسط صاحب اتومبیل بود. تلاشی برای مهار هزینه ها در کار نبود و هنگامی که دوره انتخابات ۲۰۱۲-۲۰۱۳ نزدیک می شد، دولت افزایش شدید هزینه ها را اعلام کرد که به شکل مناسبی پیش بینی شده و پایدار نبودند. این نخستین بار نبود که با محدودسازی قابلیت افزایش تولید، درآمد سرمایه گذاری شرکت ملی نفت و گاز طبیعی ونزوئلا برداشت می شد.

این پول برداشت شده کجا رفت؟

بخشی از آن صرف برنامه های اجتماعی و ملی سازی شد. آنان همچنین ناچار بودند با برخی عواقب پرهزینه موارد مربوط به داوری قضایی در رابطه با ملی شدن شرکت ها مواجه شوند. اما پاسخ به این سوال دشوار است، چرا که روش های حسابداری در ونزوئلا خیلی غیرشفاف است. مشکلات جدی در زمینه هدررفت ها و ولخرجی ها وجود داشت و هیچ نوع نظارت و ارزیابی واقعی از میسیونز و خط مشی های اجتماعی ابتکاری در کار نبود. مخالفان ادعا می کردند که بسیاری از پول ها مستقیماً به جیب مقامات دولتی رفته است. در صورت کنار رفتن چاویستاها از دولت، ممکن است شاهد افشاگری های تکان دهنده یی باشیم. چاوز و مادورو هر دو وعده داده بودند که طرح های ضد فساد را راه اندازی می کنند، اما در عمل اتفاقی نیفتاد. شایعات زیادی درباره قراردادهای پیمانکاری با شرکت های خارجی چینی، روسی و ایرانی بر سر زبان هاست: نقشه های زیادی کشیده شد و پول هایی برای خانه ها، هتل ها و کارخانه هایی پرداخت شد که هرگز تحویل داده نشدند. از همه منفذهای دولت ونزوئلا، هدررفتِ گسترده منابع جریان داشت، چرا که هیچ حسابرسی و نظارتی در کار نبود.

پس از آن که، نخستین نشانه های بیماری سرطان در چاوز بروز کرد، پرسش این بود که چه کسی جانشین او خواهد شد. کاندیداهای اصلی چه کسانی بودند؟ و چگونه نیکلاس مادورو توانست بر دیگران پیروز شود؟

به نظر می رسید که مادورو از ناکجا آمده است. او پیش از این رهبر موثر و پویایی در حزب سوسیالیست متحد ونزوئلا یا وزارت امور خارجه نبود. به غیر از مادورو، شاخص ترین کاندیدا، دیوسدادو کابلو رییس مجلس نمایندگان بود که پلی حیاتی بین چاوز و ارتش به شمار می آمد. هنگامی که چاوز بیمار بود بحث های زیادی پیرامون جانشینی کابلو در جریان بود. اما این احساس نیز وجود داشت که این نامزد مجبور است اعتماد همه بخش های ائتلاف چاویستا را جلب کند: طبقات خلق، اتحادیه های کارگری، سازمان های اجتماعی، روشنفکران، و نیز ارتش. مادورو سابقه اتحادیه یی داشت. او همچنین بسیار بیش از کابلو به کوبایی ها نزدیک بود.

تثبیت مادورو در قدرت چه تفاوتی با چاوز دارد؟

مهم ترین تفاوت این است که مادورو در بافت اقتصادی آشکارا متفاوتی حکومت می کند، دوران افول پرشتاب اقتصادی. با از دست دادن درآمد نفت، دیگر پولی برای پرداخت به طرح هایی مانند آلبا و پتروکاراییب وجود ندارد. مادورو همچنین مشکلات بسیاری را از دوران حکومت چاوز به ارث برده است که به آسانی نمی تواند با آنها مقابله کند. نرخ ارز و کنترل قیمت ها، همچنان به قوت خود باقی است و مشکلات عظیمی ایجاد می کند. آنان می توانند پیچیدگی های سیستم نرخ ارز سه گانه را اصلاح کنند. هنگامی که مادورو دولت را به دست گرفت انتظارات زیادی وجود داشت که تغییرات عمده یی در خط مشی اقتصادی رخ دهد، اما هرگز روی نداد. شگفت آور است که برای مقابله با این عدم کارآمدی چه کارهای ناچیزی صورت گرفته است. ونزوئلا به طرز عجیبی برای سال ها، ایستاترین دولت امریکای لاتین بوده است. همه گروه های مردم مسوول مدیریت اقتصاد هستند، اما هیچ کس کنترل همه جانبه یی ندارد.
همین مساله یکی از نقاط اصلی مورد انتقاد جورج جیوردانی بود، زمانی که در سال ۲۰۱۴ برای دومین بار از مقام وزارت برنامه ریزی کنار گذاشته شد: هیچ جهت گیری و انسجامی در خط مشی اقتصادی وجود ندارد و افراد خاصی در جنبه های گوناگون در ادامه یافتن سیاست ها در همان مسیر سابق، منافعی دارند. همچنان به امید حفظ دسترسی همگان به موادغذایی، کنترل قیمت ها به قوت خود باقی است. اما این مساله به سادگی بر بازار سیاه سوخت غول پیکری تاثیرگذاشت که در حال حاضر در سراسر جامعه ونزوئلا فراگیر است. اگر شما در یکی از مناطق مرزی کلمبیا زندگی می کنید، می توانید کامیونی را با برنج یا آرد یارانه یی پر کنید و با عبور از مرز، سود چندین هزار درصدی کسب کنید. چاویستاها یک نظام اقتصادی خلق کرده اند که در آن مشارکت در اقتصاد بازار سیاه برای بقا ضروری است.

کنترل قیمت ها در فروشگاه های دولتی اعمال می شود؟

بله، اما آنها همچنین تلاش می کنند این کنترل ها را بر فروشگاه های محلی و بازارهای روستایی کشاورزان نیز اعمال کنند. به همین دلیل است که مردم کالاها را به بازار نمی برند چرا که آنان ارزش جوجه یا تخم مرغ هایشان را دریافت نمی کنند. این امر منجر به کمبود مواد غذایی می شود. بخش دارویی ملی شده است اما این بار هم، در پی ملی شدن استراتژی ای برای تامین و توزیع وجود نداشته است. نتیجه این است که به سادگی کنترل قیمت ها بر این کمیت کاهش یافته کالاهای موجود ادامه می یابد. تخمین زده می شود که شاخص کمبود، به مرز ۸۰ درصد رسیده است، به گونه یی که همه خدمات و کالاهای اساسی با کمبود موجودی مواجه اند. مردم از نظر مالی در حال مبارزه اند تا به دشواری وام بگیرند و هزینه های اولیه خود را پوشش دهند و بیشتر زمان شان صرف تلاش برای دستیابی به کالاهای کمیاب می شود. تورم سر به فلک کشیده است: صندوق بین المللی پول پیش بینی کرده است که نرخ تورم امسال به بیش از ۷۰۰ درصد خواهد رسید. مقامات ونزوئلا سابقاً ادعا می کردند که کمبود دلار برای آنها مشکل محسوب نمی شود، چرا که این تنها طبقه ثروتمند است که به دلار نیاز دارد. اما کمبود دلار، به اندازه یی مزمن شده است که باعث تضعیف تمام ظرفیت های اقتصادی، به ویژه ظرفیت های واردات، شده است. شمای کلی، ناامنی اقتصادی عمیقی است که به طبقات خلق شدیدترین آسیب ها را وارد می کند. درست همانند آفت فساد این مساله هم به گذشته های دور باز می گردد. ونزوئلا دومین کشور از نظر نرخ بالای جنایت در امریکای است و تنها هندوراس است که از این نظر از ونزوئلا پیشی گرفته است. قربانیان و عاملان این جنایت ها بسیار جوان هستند. در بسیاری جوامع، هویت اجتماعی، قدرت و نفوذ، پیرامون مشارکت در فعالیت های مجرمانه پیکربندی شده است. اشتباه بزرگی بود که در دهه ۱۹۹۰ بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، کشورهای امریکای لاتین را تحت فشار قرار دادند که از نیروهای پلیس تمرکز زدایی کنند. اصلاحات در نیروی پلیس کشور ونزوئلا نیروهای محلی را تحت کنترل فرمانداران ایالتی درآورد و آنان را به ارتش محلی برای قدرتمندان منطقه یی تبدیل کرد. دستمزدهای نیروی پلیس بسیار پایین بود، سلاح های سبک به طور گسترده یی رواج داشتند و طبقات ثروتمند شروع به استخدام نیروی امنیتی ویژه خود کردند ـ امکان لوکسی که فقرا قادر به تامین آن نبودند. هنگامی که چاوز برای نخستین بار رییس جمهور شد، اوضاع به این منوال بود و در آن زمان او گفت که پرداختن به مساله جنایت های خشونت بار، یکی از اولویت های دولت اوست؛ چیزی که هرگز اتفاق نیفتاد.

آیا شرکت ملی نفت و گاز طبیعی ونزوئلا PDVSA قادر به حفظ سطح تولید بوده است؟

آخرین گزارش ها حاکی از آن است که تولید به پایین ترین سطح در ۱۵ سال اخیر رسیده است. بخش نفت به آشفتگی وحشتناکی دچار است. بخشی از مشکل به علت خشکسالی جاری ایجاد شده است که به این معناست که ظرفیت های کامل برق آبی در اختیار نیست و باید با استخراج نفت جبران شوند. حتا پس از آنکه که نفت از دل زمین بیرون می آید، فرآیند پالایش همچنان چالش برانگیز است، چرا که نفت ونزوئلا بسیار سنگین است، نفت خام سنگینی که باید با نفت سبکی که از امریکا وارد می شود، مخلوط شود. شرکت ملی نفت و گاز طبیعی ونزوئلا دو بازپرداخت بدهی عظیم در پیش رو دارد، علاوه بر بدهی های دولتی که نزدیک ۲۰ میلیارد می شود و تا ۱۸ ماه آتی باید بازپرداخت شود، تا پاییز بازپرداخت اوراق قرضه دیگری را هم در پیش رو دارد که بالغ بر 5 میلیارد دلار است.
به نظر می رسد مادورو، به شیوه چائوشسکو، همچنان باید بودجه را کوچک تر کند تا قادر به پرداخت به وام دهندگان خارجی باشد، در حالی که شرایط کشور ناامیدکننده است و مردم از چهار صبح برای خرید کالاهای اساسی ای که هرگز به دستشان نمی رسد، در صف های طولانی می ایستند.
نه اپوزیسیون و نه دولت هیچ یک مایل به در نظرگرفتن امکان نکول پرداخت بدهی کشور نیستند. ونزوئلا به شدت به چین مقروض است و چینی ها نمی خواهند شاهد نکول آنان در پرداخت بدهی باشند. این مساله می تواند بازارهای بین المللی وام را برای سال های آینده روی کشور ببندد. ماهیت بدهی تلفیقی ونزوئلا بسیار پیچیده است، به گونه یی که یکی از نگرانی های عمده این است که در صورت عدم پرداخت بدهی، صاحبان دیون اقدام به انسداد دارایی های ونزوئلا در خارج از کشور کنند که مشکل بزرگی به ویژه برای بخش نفتی اقتصاد خواهد بود. به دلیل عدم وجود آمارهای درست ملی، ما هیچ آمار و ارقام روشنی نداریم که چه میزان پرداخت بهره در حال انجام است، اما ذخایر بین المللی بالغ بر ۱۳ میلیارد دلار است و در آینده، علاوه بر ۵ میلیارد دلاری که مربوط به خود شرکت ملی نفت و گاز طبیعی ونزوئلا است، ۲۰ میلیارد دلار بازپرداخت بدهی در پیش رو دارند. آنها تلاش می کنند که تا آن جا که می توانند همین وضعیت خود را حفظ کنند و بیشتر غرق نشوند، اما شرایط چندان خوب به نظر نمی رسد.

مخالفان برای فراخوانی همه پرسی علیه مادورو چه گام هایی برداشته اند؟

در استراتژی آنان برای برکناری مادورو سه بخش وجود دارد: اعتراضات عمومی، اصلاح قانون اساسی و فراخوان برای همه پرسی. تظاهرات در جریان است اما میزان پشتیبانی از آن نوسان دارد، دادگاه عالی، امکان اصلاح قانون اساسی را رد کرده است، از این رو تمرکز اصلی هیات ائتلاف دموکراتیک بر گزینه فراخوان بوده است. در حرف، آنان تنها به کم تر از ۲۰۰ هزار امضا نیاز دارند، اما به سبب ارزش نمادینش، خواستار تعداد بیشتری هستند و مدعی هستند که دست کم ۲ میلیون امضا جمع آوری کرده اند. تاحدودی نتیجه معکوس بوده است و کمیسیون انتخابات ۶۰۰ هزار امضا را تقلبی تشخیص داده است. مادورو هم به نوبه خود، بیانیه یی صادر و ادعا کرده است که هیچ همه پرسی ای در کار نخواهد بود، که اقتدار شورای ملی انتخابات CNE را تضعیف می کند. مخالفان ادعا می کنند که CNE فقط سخنگوی دولت است، اما واقعیت این است که این شورا یکی از بقایای مستقل حکومت ونزوئلاست که سابقه خوبی در نظارت بر انتخابات دارد و از سطح توانایی تکنیکی بالایی برخوردار است. این اشتباه مادورو است که اختیارات شورای ملی انتخابات را زیرسوال ببرد، چرا که این نهاد است که باید پس از آزمودن امضاها تعیین کند که آیا همه پرسی انجام می شود یا خیر. این ممکن است یک تاکتیک مذاکره عمداً تحریک آمیز از سوی مادورو باشد، تا بتواند بعداً با تصدیق نظر شورا، خود را نمونه یک دموکرات واقعی نشان دهد. شورای ملی انتخابات، اکنون امضاها را برای تایید ارسال کرده است و قصد دارد فرآیند را تا پایان ژوییه به اتمام برساند. مادورو هم تلاش می کند تا ادعا کند که اپوزیسیون فرصت فراخوان همه پرسی را از دست داده است چرا که دوره آنان در ژانویه ۲۰۱۳ زمانی که چاوز بیمار شد، آغاز شده و بنابراین مهلت آن منقضی شده است. اگر دادگاه عالی در برابر تصمیم شورای ملی انتخابات از این نظر پشتیبانی کند، با بحران قانون اساسی مواجه خواهیم شد.
اگر همه پرسی با هدف عزل مادورو اعلام شود، افراد بسیاری که در آوریل ۲۰۱۳ از او حمایت کرده بودند باید علیه او رای بدهند. او در آن زمان 3.7میلیون رأی به دست آورده بود، بنابراین دست کم باید ۳.۷ میلیون نفر به برکناری او رأی بدهند.

در این صورت، باید انتخابات ریاست جمهوری مجدد انجام شود. اما اگر همه پرسی قبل از ژانویه ۲۰۱۷ برگزار نشود، در صورت شکست مادورو، باقی دوره دولت او باید با معاون رییس جمهور، آریستوبالو ایستوریز به پایان برسد. ایستوریز در چپ ونزوئلا ریشه دارد و شهردار کاراکاس بوده است. برخی از ناظران بر این باورند که ارتش این نتیجه را ترجیح می دهد. چون که ایستوریز نسبت به مادورو قابلیت های بیشتری دارد و اجماع گراتر است. اگر به سمت همه پرسی برویم، بسیاری از افراد درون حزب سوسیالیست متحد ونزوئلا و ارتش، تمایل خواهند داشت که در جبهه مادورو بایستند چرا که این را نوعی تعهد تلقی می کنند. اما با وجود تهدید اپوزیسیون به تحت پیگرد قراردادن مقامات دولتی، در این مقطع هیچ یک از آنان هیچ گونه انگیزه واقعی برای قطع علنی ارتباط با مادورو ندارند.

اگر اپوزیسیون نتواند آرای لازم برای برکناری مادورو را به دست آورد چه خواهد شد؟

در این صورت او به کارش، همچون رییس جمهوری شکست خورده و بی آینده ادامه خواهد داد. از هم اکنون نیز می توانید کم شدن قدرت مادورو را مشاهده کنید. پرسشی که برای حزب سوسیالیست متحد ونزوئلا مطرح است، یافتن نامزد بالقوه بعدی است که به احتمال زیاد مسائل دشواری را به همراه خواهد داشت. چاوز یک جنبش بسیار التقاطی را گرد هم آورده بود، که در حال حاضر از بین رفته و چندپاره شده است. اگر مادورو در رأی گیری فراخوان یا انتخابات ریاست جهموری بعدی شکست بخورد، ممکن است برای یک دوره زمانی طولانی شاهد عدم اقتدار چاویسمو باشیم. تصور یک نامزد قدرتمند از حزب سوسیالیست متحد ونزوئلا دشوار است، اما از سوی دیگر، هیات ائتلاف دموکراتیک هم با این کشمکش دست و پنجه نرم می کند که قهرمان بعدی آنان چه کسی باید باشد: اگر کاپریلس نامزد آنان در انتخابات جدید باشد، لوپز علیه او عمل خواهد کرد، و بالعکس. بنابراین ما با چشم اندازی از یک چندپارگی سیاسی کامل مواجه هستیم. این یکی از دلایل اصلی برای رشد پدیده «نه این و نه آن» است: ونزوئلایی های که نه از دولت حمایت می کنند و نه از اپوزیسیون. ما می توانیم ریشه های این پدیده را از سال ۲۰۰۷ ردیابی کنیم، زمانی که نرخ بالای آرای ممتنع در همه پرسی قانون اساسی به شکست آن انجامید. پوشش بسیاری از رسانه های غربی از ونزوئلا، با توهین آمیزترین کلمات، مردمی را نشان می داد که از روی نادانی و وفاداری کورکورانه به رهبرشان، به چاوز رای دادند. در واقع رای دهندگان ونزوئلایی، همواره درباره کسی که مورد حمایت قرار می دهند، بسیار پیچیده و محتاط بوده اند. در این مقطع تخمین زده می شود که ۵۰ درصد از جمعیت در جبهه «نه این و نه آن» قرار دارند.
اگر براساس مطالبی که شما به ما گفتید قضاوت کنیم، در برخی موارد مستحق آن هستند.
احتمالا همینطور است، اما به هرحال باید گفت که من امیدوار نیستم که اپوزیسیون به ویژه برای تمکین در برابر حاکمیت قانون مشتاق باشد.

آیا فکر می کنید ارتش در این انتقال قدرت نقش ایفا کند؟

خطاست که ارتش را یک بازیگر واحد و یکپارچه بپنداریم، اما من می گویم گرایش اکثریت آنان همچنان به سمت دولت است. اگر چهره های برجسته گمان کنند که مادورو به میراث چاوز خیانت کرده است هر چیزی ممکن است پیش آید. تشکیلات نظامی سهم بزرگی در اقتصاد دارد، شبکه تلویزیونی خود و نیز تولیدات خود و شبکه توزیع خودش را دارد. مادورو امتیاز استخراج معادن جدید را به آنها اعطا کرده است و ارتش تامین امنیت در برخی مناطق معدنی کلیدی را، که در آنها خشونت گسترده است، برعهده دارد. هنگامی که کاپریلس ارتش را ترغیب کرد که پا پیش بگذارد و مادورو را کنار بزند، متعجب می شوید که او واقعاً به چه می اندیشید، چرا که آخرین چیزی که آنان خواستارش هستند، دستیابی کاپریلس یا لوپز به قدرت است. آنان بیشتر تمایل دارند که تلاش کنند تا مسیر بولیواری را به شکل اولیه خود بازگردانند، مسیری که مادورو در تقویت و حمایت آن شکست خورده است. برای اپوزیسیون، فراخواندن ارتش به دخالت، کاملاً بی پروا و حتا خودکشی بوده است، اگرچه بار دیگر باید گفت که آنان به ندرت به دلیل استدلال های سیاسی خردمندانه شان شناخته می شوند.

چگونه تصویر منطقه یی بر وضعیت در ونزوئلا تاثیر می گذارد؟

دبیرکل سازمان کشورهای امریکایی (OAS)، لوئیس آلماگروی اروگوئه یی، اخیراً خواست تا عضویت ونزوئلا در منشور دموکراتیک این سازمان به حال تعلیق درآید، اما او به درستی با کشورهای عضو مشورت نکرده بود و این حرکتش نتیجه عکس داد. آلماگرو از نزدیک با لیلیان تینتوری و دیگر حامیان لوپز همکاری می کند که کار بهره برداری از روسای جمهور سابق امریکای لاتین، مانند ویسنت فاکس، [را به خوبی انجام می دهند ـ به نظر می رسد همه رهبران سابق با گذشته یی هولناک در زمینه حقوق بشر، می توانند با کمپین لوپز متحد شوند. دولت پس از کودتا در پاراگوئه به اپوزیسیون ونزوئلا بسیار نزدیک است: آنها در سال گذشته کرسی خود را در سازمان کشورهای امریکایی به ماریا کورینا ماچادو دادند به طوری که او می تواند مادورو را محکوم کند. با پیروزی ماسری در آرژانتین و وقایع برزیل یک گردش به سمت راست در این قاره وجود دارد. دینامیک منطقه در حال تغییر است، و این به نفع مادورو نیست. اما با کمال شگفتی، برزیل و آرژانتین برای مذاکره و گفت وگو در ونزوئلا پیش قدم شده اند و از تعلیق ونزوئلا در سازمان کشورهای امریکایی حمایت نمی کنند. جاه طلبی های سوزانا مالکورا، وزیر امور خارجه ماسری، برای تصدی دبیرکلی سازمان ملل، ممکن است یک عامل آن باشد. رییس جمهور کلمبیا خوان مانوئل سانتوس نیز کاملاً محتاط بوده است. او در روند صلح با فارک، است که به مراحل بسیار ظریف آن رسیده است، و این روند را مدیون ونزوئلا می داند. نگرانی بزرگ سانتوس این است که با برکناری مادورو ـ آن چه رقیب بزرگ او آلوارو اوریبه به آن اصرار می ورزد ـ ونزوئلا بی ثبات شود و برای هر کسی که از توافق صلح کلمبیا ناراضی است، به ویژه چریک ها، فضایی را در مرزها ایجاد کند. به نظر می رسد دولت ایالات متحده همان نگرانی سانتوس را در مورد بی ثباتی دارد و جان کری با انتشار بیانیه یی خواستار گفت وگو میان دولت و مخالفان شده است. تفاوتی اساسی بین برزیل و ونزوئلا وجود دارد: اگر مادورو با سرپیچی از فرآیندهای قانون اساسی از قدرت برکنار شود، هواداران او به سادگی ممکن است دست به اسلحه ببرند، یا ارتش ممکن است وارد میدان شود. اگر فراخوان همه پرسی با فرآیندهای درستی دنبال شود، ممکن است از دورنمای خشونت ها بکاهد.

میراث گردش به چپ امریکای لاتین را در طول یک دهه و نیم گذشته چگونه ارزیابی می کنید؟

این دوره یک دوره انقلابی بود که در آن مردمی که همواره کنار گذاشته می شدند، سرانجام صدا و فرصتی برای دستیابی به قدرت یافتند. در طول قرن گذشته سیاست های امریکای لاتین، چپ به طور مداوم توسط مداخله نظامی ارتش مورد حمایت امریکا از قدرت دور نگه داشته شده است. این نخستین بار است که جنبش های جناح چپ برای مدت طولانی قادر به اعمال قدرت در سراسر منطقه بوده اند. طبقات خلق بیش از گذشته به حقوق خود و قدرت سیاسی شان آگاه شده اند. این حقوق دیگر به عنوان چیزی که از بالا، توسط رهبران کاریزماتیک به توده های پایین دست اعطا می شود درک نمی شود، آنگونه که در مورد نسل قبل پوپولیست ها مانند پرونو وارگاس صادق بود. انقلاب بولیواری به طور خاص روابط اجتماعی در ونزوئلا را تغییر داده و تاثیر بسیار زیادی در این قاره به مثابه یک کل نهاده است. اما تراژدی آن است که هرگز به درستی نهادینه نشد و به این ترتیب نشان داد که قابل دوام نیست.


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir