در شب ها و روزهای یادآور حماسه آفرینی هایی به سر میبریم محصول همدلی ها، همصدایی ها، مهربانی ها و همگرایی هایی نادر و بی سابقه؛ سرمایه هایی که طی دورانی، قطره قطره جمع شد، وانگهی دریا شد و در زمستانی، به بهاری رساند، بی نظیر، و پایه و مایه بیداری مردمانی در پهنا و درازای سرزمینی به نام ایران! تا شریف بمانند و سرافراز، و بیدار، کوس استقلال بزنند و بنای انسانیت و شرفی بگذارند که شایسته انسان ها و آدم هاست.
همایشان، در آن دوران، از هرچه داروندارشان بود، سرمایه کردند و ایثار؛ یکیک ایستگاه ها را گذراندند؛ به ترورها رسیدند، گذشتند؛ به کمبودها رسیدند، گذشتند؛ به قهر دنیا رسیدند، گذشتند؛ به تحمیل جنگ و ناامنی رسیدند، گذشتند؛ .... سرافراز و نستوه!
اما در هر ایستگاه، آثاری از خود هم گذاشتند، گرانقدر و ارزنده؛ چنان که هربار، در هر لحظه و هر مناسبت که نظر دوبارهای بدان می کنند، سر، بالا می گیرند و در پیشگاه خدای بزرگ، عرض افتخار میکنند که:
خدایا؛ از آنچه دادی، نثار راه تو، دین تو و ترویج مرام تو کردیم و سربلندیم؛
فرزندانمان؛ جگرگوشه هایمان؛ و پاره های تنمان را دادیم؛ خانواده شهید!
حتی سلامتمان را دادیم و امروز در گوش های، در آسایشگاهی، روی تخت بیمارستانی، در خانه و کنجی افتاده ایم، بیمنت و مزد، زن و فرزندان و خانواده و بستگان مان را هم اسیر عجز خود کرده ایم؛ جانباز!
آزادیمان اسیر شد؛ به اسارت دشمن درآمدیم؛ روزها و هفته ها و ماه ها و سال ها زیر سختترین شکنجه ها و دردها و زجرهای بینظیری بودیم که کمتر کسی را تاب شنیدن آن است – بیاختیار، بغض، گلویش را می فشارد و اشک، چشمانش را میدرد تا بریزد- آزاده!
رفاه وآرامش و کلاس و درس و مقام و منصب و حقوق و مزایا را گذاشتیم و از برق شهر جستیم، به غبار رزم رسیدیم و ایستادیم؛ ایثارگر و رزمنده!
همه و همه اما به امید حریت؛ به امید آنکه آنچه از این آزادگی و انسانیت را به دست آورده ایم، نگهدار و نگهبان باشیم و هرچه از آن که هنوز باقی مانده، تحصیل کنیم!
... و حالا داریم - پس از سی وچهار سال- جشن آن نصرت و این شوکت را میگیریم!
... اما آن روی این فخر و سرور آیا:
چقدر حواسمان جمع است که:
- چه داریم می کنیم؟!
- چه راه داریم می رویم؟
- چه میخواستیم بشویم و چه داریم می شویم؟
- چقدر داریم حراست و حفاظت و نگهداری می کنیم از این سرمایه هایی که یا ایثارگرانه گذاشته ایم و آثاری از آن به جا مانده و یا هنوز در اختیار داریم و موظف به پاسداری از آنیم؟!
- چقدر در خاطرمان هست و چقدر- در این روزها و شبها- سیلی این تذکر به گوشمان نواخته میشود که دارنده کدام میراثیم؟!
- در شرایطی که هنوز سربازان مثله این راه، در بستر جاندادن هستند- چقدر می شنویم ناله و ضجه جانبازان و آزادگان و ایثارگران و خانواده های شهیدانی که سر در سکوت محترم و سنجیده خود فروبرده اند و در این شب ها و روزها مبهوت اند که: «پروردگارا! خدایا! ای والیان و بزرگان این مرز و بوم! ما مگر دست ندادیم که در راهی نثار سلامتی و رفاه و مال و فرزند کنیم که دین و اخلاق و انسانیت و الوهیت یا دستکم تألّه و خداگونگی، آورده آن باشد؟!
- پس آیا به این سو که می رویم، نزول است یا صعود؟! حضیض است یا اوج؟! درکات است یا درجات؟!!
اینهاست پرسش و پیام امروز جانبازانی که دارند آخرین نفس های خود را ساکت و آهسته، و پیچیده در شرم و حیای منحصر به خود به آسمان می فرستند!
اینهاست پیام امروز آزادگانی که سال ها شلاق خورده اند و هنوز جای آنرا بر تن دارند و ایبسا آن را از همسران خود که همانا محرم ترین ایشان اند، پنهان می دارند برای آنکه فقط به خود خدا هدیه دهند!
اینهاست پیام امروز پدران و مادران و فرزندان و خواهران و برادران شهیدانمان؛ غـُرر و دُرری که نظیرشان، نادر است و در حسرت یک نگاهشان، وامانده ایم!
و اینهاست پیام و حیرت ایثارگران و همه مردمان ایرانی که سی وچهار سال است برپا و برجا مانده اند تا مبادا ببازند در این آزمون! حالا اما روا مباد که ببینند بالاسریهایشان، چه آزاد سقوط می کنند و ساقط!!
خدایا ما را بدار به راهی که موظفیم در آن قدم برداریم!
خدایا ما را بدار که پیوسته به وظایف و تکالیفمان متذکر و عامل باشیم!
خدایا ما را بدار که قدر مردمان خود، قدر سرمایههایی که داریم، قدر فرصت اسـتـثـنایی و تمکـّـنی که در دستمان قرار دادهای را بدانیم؛ بدان چنان بنگریم و چنان پاس آن بداریم و برای آن، چنان از خود بگذریم که شایسته این ثروت و گنج بیبدیل و – احیاناً- تکرارنشدنی است!
خدایا برای عرض آمین این تمنیات، فقط خاندانی را واسطه قرار میدهیم که نزد تو محبوب ترین و مقربتریناند: محمد و آل محمد (اللهم صل علی محمد و آل محمد)!