بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : دوشنبه 2 بهمن 1391      10:45
گفت و گوی محمود صدری و محمد مهدی بهکیش

در مذمت کارهایی که انجام نمی دهیم

او معتقد است که مفاهیم اقتصادی به زبان ساده باید به مردم آموزش داده شود. حال چه از طریق تلویزیون و سریال‌های تلویزیونی یا با توسل به ادبیات و رمان. بهکیش اما می‌گوید این خاصیت کتاب‌های تخصصی است که طرفداران کمتری را به سوی خود جذب می‌کند. با این اقتصاددان و «محمود صدری» یکی از روزنامه‌نگاران با‌سابقه کشور و مدیر انتشارات دنیای ‌اقتصاد، میزگردی ترتیب دادیم تا دلایل کم‌فروش بودن کتاب‌های اقتصادی را در بازار مورد واکاوی قرار دهیم.

سایت آمازون به تازگی فهرستی از نویسنده های آثار پرفروش ارائه کرده است که در این فهرست، کتاب های اقتصادی نتوانسته است جایگاهی را به خود اختصاص دهد، گریگوری منکیو اقتصاددان آمریکایی نیز با اشاره به این رتبه بندی این پرسش را در وبلاگ خود مطرح کرده است که چرا کتاب های اقتصادی پرطرفدار نیستند و به نحوی نویسندگان اقتصادی و اقتصاددانان را دعوت به چاره اندیشی در این باره کرده است. حال به این بهانه می خواهیم اقبال ایرانیان را به کتاب اقتصادی بررسی کنیم. می خواهیم ببینیم آیا این کتاب ها در ایران نیز مانند آمریکا دچار مهجوریت است؟ آقای دکتر از شما شروع می کنیم...
 بهکیش: ما اصلاً کتابخوان نیستیم. وقتی جامعه ای کتابخوان نیست، خواه نا خواه کتاب های اقتصادی نیز به سرنوشتی که سایر کتاب ها در ایران دارند یعنی نبود اقبال گرفتار می شوند. البته آنچه شما در مورد سایت آمازون و نگرانی های آقای منکیو گفتید مربوط به آمریکاست و مردم این کشور مردم کتابخوانی محسوب می شوند. اما به هر حال، کتاب های اقتصادی جایگاهی در میان مردم ایرانی ندارد مگر در محیط های آکادمیک. اگرچه، کسانی هم که در محیط های دانشگاهی به دنبال کتاب های اقتصادی هستند، درس اقتصاد خوانده اند؛ محتوای این کتاب ها نیز اغلب نظریات و تئوری های اقتصادی را معرفی کرده است. اما در ایران خلاء رمان هایی که مسائل اقتصادی را مطرح کند، احساس می شود. بنابراین وقتی کتاب هایی که به صورت حاشیه ای به مبحث اقتصاد می پردازد، وجود ندارد، تنها محیط های دانشگاهی می ماند که درس های عمومی مانند اقتصاد خرد و کلان در آن تدریس می شود و البته دانشجویان نیز این کتاب ها را مطالعه می کنند. این کتاب ها در ایران به صورت مکرر چاپ می شوند؛ هر چند تیراژ آن ممکن است نسبت به سایر کشورها کمتر باشد؛ اما هنگامی که کتاب های عمومی تر اقتصاد نیز در این محدوده قرار می گیرند می بینیم که کمتر به مرحله تجدید چاپ می رسند.
صدری: ناگزیرم به فرضیه منکیو خدشه ای وارد کنم. تصور من این است که نگرانی ای که منکیو نسبت به کتاب های اقتصادی دارد، راجع به همه حوزه های تخصصی می تواند وجود داشته باشد. اگر فهرستی را که سایت آمازون از پرفروش ترین ها منتشر کرده بررسی کنیم، درمی یابیم تنها کتاب های اقتصادی نیستند که نتوانسته اند رتبه ای درخور کسب کنند. به گونه ای که در این فهرست، کتاب های فلسفه، علوم سیاسی و جامعه شناسی هم دیده نمی شود. در همه جای دنیا به ویژه در آمریکا و اروپا که مورد توجه منکیو بوده است، رمان ها، داستان ها، خاطرات، کتاب های سرگرم کننده و شاید کتاب هایی که بتوان صفت کتاب های زرد را نیز به آنها اطلاق کرد پرطرفدار هستند و کتاب های اقتصادی یا به تعبیر دیگر کتاب های تخصصی چه در آمریکا و اروپا و چه در ایران کمتر خوانده می شوند. البته در این فهرست دو کتاب پر فروش سیاسی نیز دیده می شد که یکی از آنها مربوط به ترور لینکلن بود و دیگری راجع به ترور کندی. به نظر می رسد، در این دو مورد هم بیشتر وجه داستانی این کتاب ها مورد توجه خوانندگان قرار گرفته است تا شأن سیاسی لینکلن و کندی. این دلایل متعددی دارد. هیچ کتاب تخصصی نمی تواند فروش انبوه کند و جالب است که منکیو در این پست وبلاگ خود گفته است اگر گالبرایت بود چه فکر می کرد؟ گالبرایت اقتصاددانی است که نثر عامیانه تری در نگارش متون اقتصادی دارد. نکته جالب این است که آمار فروش کتاب های منکیو در بازار ایران از کتاب های گالبرایت پیشی گرفته است. یعنی اینکه کتابخوان های ایرانی متون تخصصی منکیو را- برخلاف نگرانی خودش- به متون عامیانه تر گالبرایت ترجیح داده اند. وقتی گالبرایت در رشته ای تخصصی، نگاهی عامیانه را حاکم می کند، فروش کتاب هایش افت می کند. مهم ترین کتابی که از گالبرایت در ایران چاپ شده است، «سیری در اقتصاد معاصر» است که سال 1380 به چاپ رسیده و تا حالا فقط یک بار دیگر در سال 1387 یا 1388 تجدید چاپ شده است. اما کتاب منکیو به نام مبانی علم اقتصاد از سال 1387 تا 1390 چهار بار تجدید چاپ شده و بعید نیست همین روزها تجدید چاپ شود. به علاوه همین کتاب با ملحقاتی به کتاب دیگری به نام کلیات علم اقتصاد بازنویسی شده و باز خریدار دارد. می خواهم نتیجه بگیرم، کتاب های تخصصی اقتصادی در قیاس با کتاب های منتشرشده در سایر حوزه ها، نه تنها کم فروش نیستند بلکه جزو پرفروش ها هستند. حتی کتاب های «فردریش هایک» به عنوان فردی که جزو جریان اصلی اقتصاد هم نیست و کتاب های او چندان در دانشگاه ها به دانشجویان معرفی نمی شود، در اروپا و آمریکا جزو پر فروش هاست. به نحوی که سال گذشته برای یکی از کتاب های این اقتصاددان از 250 تا 400 دلار، قیمت تعیین شد. اگر این کتاب ها بازاری نداشت، چگونه می توانست با چنین قیمتی به فروش برسد؟ با وجود اینکه متن بسیاری از این کتاب ها در اینترنت به صورت رایگان قابل دسترسی است، اما بازار آنها چنان کشش دارد که با این قیمت ها عرضه می شود. بنابراین به نظر می رسد، باید با این فرض منکیو که کتاب های اقتصادی با اقبال اندکی روبه رو شده اند یا اقبال از اقتصاد بازگشته با تردید برخورد کرد.
 بهکیش: یکی از موانع توسعه در ایران، اطلاعات اندک است. من در مقطعی به تلویزیون رفتم، حال به طور دقیق نمی دانم زمان آقای هاشمی بود یا آقای خاتمی، اما از کارگردان ها دعوت کردم به ما اقتصاددان ها اجازه دهند در سریال های تلویزیونی که می سازند مفاهیم اقتصادی را نیز بگنجانیم. مفاهیمی که اکنون در سریال ها و برنامه های تلویزیونی به مخاطبان القا می شود، در ضدیت با سرمایه، سرمایه دار و کسب و کار است. هدف من این بود که این نگرش را با ساخت این برنامه ها تغییر دهیم. اما به هر حال این نشست ها حاصلی در پی نداشت. کسی دنبال نکرد و علاقه نشان نداد. البته کسی هم که علاقه نشان می دهد، وقتی می بیند جو حاکم در آن سیستم، منعکس کننده همان ذهنیات چپگرایانه و ضدسرمایه داری است منصرف می شود. مردم نیز به برنامه هایی که سرمایه داری را مخدوش نشان می دهد، گرایش دارند. چرا که تصور می کنند، کسی که ثروتی کسب کرده است، احتمالاً اصلی را نا اصل کرده است. در چنین شرایطی معتقدم، می توان کتاب های داستانی را به رشته تحریر درآورد و معانی اقتصادی را لابه لای داستان بیان کرد. یا چهره کسانی را که به فعالیت های سالم اقتصادی می پردازند، نشان داد. در این صورت گروه وسیع تری از مردم می توانند آن را مورد مطالعه قرار دهند. این نیاز شاید در اروپا و آمریکا احساس نشود، چرا که در این کشورها نشانه های چپگرایی در داستان یا برنامه های تلویزیونی مدت هاست که رخت بر بسته است. این منابع، خود برای کار کردن بیشتر یا کسب ثروت یا سود انگیزه ایجاد می کند. اما در کشور ما هم داستان ها و هم تلویزیون این مفاهیم چپ را توسعه می دهند و یک ضدانگیزه برای کار و ایجاد اشتغال محسوب می شود

.
صدری: یعنی می خواهید بگویید، اندیشه چپ موجب کاهش کتابخوانی در ایران شده است؟
 بهکیش: نه، اتفاقاً به نظر من، چپ ها نسبت به گروه های دیگر کتابخوان ترند. اما می خواهم بگویم، سمبل اقتصاد آزاد در کتاب ها، در داستان ها و در سریال ها جلوه منفی پیدا کرده است. حتی در نقاشی ها فردی که ثروتمند است با شکم بزرگ نشان داده می شود. به نظر من این نوع ذهنیت ها مانع رشد بخش خصوصی می شود. چپ ها وقتی مطلبی می نویسند با نیت ایدئولوژیک می نویسند. کسی که در نگاشته های خود به سرمایه دار فحش می دهد، می داند که ذائقه مردم این را می پسندد. بنابراین پرسش من این است که آیا می توان این جریان را با تشویق نویسندگان به نوشتن کتاب یا داستان تغییر داد؟ آیا می شود داستان هایی نوشت که نشان دهد، سرمایه داران اشتغال و درآمد ایجاد می کنند، یا کالا تولید می کنند. من به این فکر می کنم که آیا می شود جریانی را به راه انداخت از جمله در کتاب نویسی که این وجه مثبت را نیز نشان دهد صدری: البته پیش از آنکه کسی اراده کرده باشد چپگرایی در داستان ها و برنامه های تلویزیونی جایگاه خود را پیدا کرد و حالا هم بدون اینکه کسی اراده کرده باشد نفوذ این نگاه در عرصه اجتماعی رو به کاهش گذاشته است. می خواهم این موضوع را با منطق بازار ارزیابی کنم. تاکنون در حوزه هنر و ادبیات طرفداران تفکرات چپ، اگر نگوییم انحصاری عمل کرده اند، دست کم پرقدرت ظاهر شده اند. علت این چیست؟ از نظر منطق بازار، این متاع همواره خریدار داشته است، اکنون هم کم و بیش طرفدارانی دارد. منطقی که چپگراها دارند، نقد وضعی است که همه گمان می کنند از آن زیان دیده اند و طبعاً چنین موضعی طرفدار دارد و وقتی به کتاب تبدیل شود خریدار دارد. یعنی زمانی که پولداران و سرمایه داران مورد تهاجم قرار می گیرند، برای کسانی که گمان می کنند قربانی چنین وضعی هستند، موضوعی جذاب است؛ زیرا این تلقی موجب تشفی خاطر درماندگان و شکست خوردگان است. در چنین وضعی طبیعی است که تقاضا برای تفکر منتقد وضع موجود خریدار دارد و تقاضا برای کتاب های چپگرایانه بالا می رود. بنابراین این گونه نیست که بگوییم دسیسه ای در کار بوده است یا طرفداران اقتصاد دانشگاهی یا اقتصاد آزاد کم کاری کرده اند. متاع چپگرایی جذابیتش همواره بالا بوده است. داستان ها و سریال های ایرانی نیز اغلب در همین پارادایم شکل گرفته اند. یعنی همه بر پایه انتقاد از نظم مستقر بنا شده اند. مثلاً رژیم پهلوی طبق استانداردهای اقتصادی چپگرا بود اما چپگرایان ایرانی آن نظام را نماینده جهان سرمایه داری قلمداد می کردند و نقدش می کردند. شگفت انگیزتر اینکه در زمانه ما برخی دولت کنونی را صرفاً به خاطر افزایش قیمت ها و پاره ای خصوصی سازی های ناتمام، نماینده نو محافظه کاری می دانند. از سوی دیگر دفاع از اقتصاد آزاد نیز بسیار دشوار است. ذات علم اقتصاد و به ویژه روایت لیبرالی آن شورانگیز نیست و با علایق توده ها خویشاوندی ندارد؛ گو اینکه شاید منافع آنان را بهتر تامین کند. اقتصاد آزاد به لحاظ علمی پیچیده تر از نگرش های توده گرا به اقتصاد است و طبعاً دفاع از چنین اقتصادی دشوارتر از دفاع از نگرش های چپگرایانه است. مخاطب اقتصاد آزاد نوعاً توده ها نیستند. می خواهد در یک نظم منطقی، گزاره های علمی را مورد بحث قرار دهد. دفاع از چنین جریانی دشوار است. البته در سال های اخیر متاع چپگرایی در هنر و ادبیات به اعتبار شکست در عرصه جهانی و نیز به اعتبار تجربیاتی که مردم ایران در نظام اقتصادی خود داشته اند، به تدریج در حال از دست دادن طرفداران خود است. آنها دیدند که با نگرش پوپولیستی و نگرش چپ، پیشرفتی در امور حاصل نمی شود. این را از کجا می توان فهمید؟ انبوه کارآفرینان جوانی که وارد عرصه اقتصادی شده اند. آنها بدون در دست داشتن متون اقتصادی و بدون اطلاعات علمی اقتصادی، به صورت تجربی به این نتیجه رسیده اند که منافع شان ایجاب می کند از اقتصاد آزاد دفاع کنند. یعنی بسیار شنیده اید که به دولتی ها می گویند در کار ما مداخله نکنید، یارانه نمی خواهیم؛ اما بگذارید قیمت مان را خودمان تعیین کنیم. این نگرش به تدریج شکل گرفت و دلیل محکمی که من به آن استناد می کنم در بازار کتاب ایران در جریان است. در حال حاضر پرفروش ترین کتاب ها برخلاف گذشته که ادبیات و هنر و رمان بود کتاب های مرتبط با کسب و کار است.
بررسی فهرست کتاب های پرفروش در سال های گذشته ایران هم نشان می دهد کتاب های مدیریتی و همچنین کتاب هایی که راه های ثروتمند شدن را نشان می دهد یا کتاب های آموزشی که تحلیل تکنیکال بازار سهام را به مخاطبان آموزش می دهد، طرفداران بسیاری پیدا کرده است، این به چه دلیل است؟
صدری: دلیل روشنی دارد؛ اینکه دیگر پول درآوردن رذیلت شمرده نمی شود. در حال حاضر کتاب های مدیریت، کتاب هایی برای مدیریت بنگاه ها با کمترین سرمایه گذاری و بیشترین سود تقاضای بالایی در بازار دارد. کتاب های مربوط به حسابداری شرکت های کوچک هم پر طرفدار است. مردم می خواهند بدانند راه پول درآوردن چیست؟ این گرایش ها، توجه و احترام به ثروت و دارایی را نشان می دهد.


  آقای دکتر شما چه دیدگاهی در مورد افزایش تقاضای کتاب های مربوط به حوزه کسب و کار دارید؟
 بهکیش: اینکه کتاب های کسب و کار فروش خوبی در ایران دارند، نشانه خیلی خوبی است. جمعیت بزرگی از جوانان تحصیل کرده بیکارند. آنها می خواهند بدانند چطور می توانند یک کسب و کار در کشور راه بیندازند. برای این منظور، ابزاری نیاز دارند که یکی از این ابزارها می تواند این کتاب ها باشد که راه های شروع کسب و کار را می آموزد. این کتاب ها، ممکن است بتواند کمک شان کند. ضمن اینکه اگر بتوان یک اقتصاددان را با یک رمان نویس مرتبط کرد که مفاهیم اقتصادی در رمان ها گنجانده شود، خوب است. به این دلیل که اقتصاد خوانده ها نمی توانند رمان بنویسند. رمان نویسی، قلم خاص خود را می خواهد. رمان نویسی یک تکنولوژی است که اگر یک اقتصاد خوانده یا اقتصاددان کنار رمان نویس بنشیند و حاصل همکاری آنها یک رمان اقتصادی باشد، اقتصاد را می تواند به زبان ساده توضیح دهد. بنابراین شاید اگر انتشارات دنیای اقتصاد این رسالت را بر عهده گیرد که یک رمان نویس را بگذارد در کنار یک اقتصاددان در زمینه رونق کتاب های اقتصادی می تواند موثر واقع شود.
صدری: من اول این بشارت را بدهم که تلاش هایی در همین زمینه ای که آقای دکتر بهکیش می فرمایند شروع شده است. آقای دکتر غنی نژاد بحثی را شروع کرده اند به نام «اقتصاد به زبان ساده» و تصمیم دارند کتابی بنویسند که مفاهیم و پیچیدگی های علم اقتصاد را که موجب دلزدگی می شود به زبان ساده توضیح دهد. البته داستان نیست؛ بیشتر روایت است به زبان ساده و شاید با کمک برخی تمثیل ها. اما راجع به پیشنهاد آقای دکتر بهکیش درباره تلفیق ادبیات و اقتصاد باید عرض کنم رمان طبق تعاریف کلاسیک که از آن وجود دارد، اساساً محصول صناعی نیست که نویسنده آن را طراحی اولیه کند. مهندسی کردن رمان مشکل است. البته رمان هایی وجود دارد که به صورت مهندسی شده نوشته شده اند. مانند قلعه حیوانات یا کتاب 1984 که هردو به نحوی در راستای نقد چپ نوشته شده است و به لحاظ محاکمه کردن نظام های توتالیتر کتاب های درخشانی به حساب می آیند اما به لحاظ ژانر ادبی از ضعیف ترین آثار جهان شناخته می شوند. به این علت که گفته می شود نویسنده از ابتدا مهندسی کرده و جایگاه قهرمان ها را از ابتدا مشخص کرده است. نگارش چنین آثاری با این خطر مواجه است که به آثار سطحی و نه چندان جدی تبدیل شود. اما شاید بتوان راهکار دیگری را برای حل این گرفتاری آزمود؛ اینکه برای اقتصاد زبان روایی انتخاب شود یا ژانری انتخاب شود که همه بدانند این ادبیات متعلق به اقتصاد است. یعنی به جای آنکه توضیح دهند عرضه، تقاضا یا بودجه چیست، جامعه ای فرضی را تصویر کنند. البته کاری مشابه این ژانر سال گذشته در انتشارات دنیای اقتصاد به چاپ رسید. نویسنده این کتاب، جزیره ای خیالی را توصیف کرده بود که فردی در این جزیره می خواهد امور خود را رتق و فتق کند. نسبت به تخصیص منابع اقدام می کند در بخش دیگری دچار کمبود می شود. در صدد حل مشکلات این بخش بر می آید، نه تنها مشکلات قبلی برطرف نمی شود که معضلات جدیدی هم ایجاد می شود. به این ترتیب می توان قصه ای خاص برای اقتصاد نوشت. این امر ممکن است از دست اقتصاددانی بربیاید که با ادبیات آشنا باشد و نیز سبک های قصه نویسی را هم می شناسد. اما به هر حال این بیشتر روایتگری است تا ادبیات.
 بهکیش: بله، سبک ها را باید بشناسد. منتها باید این جذاب و شیرین باشد؛ این همان حوزه ای است که معتقدم اقتصاددانان نمی توانند وارد آن شوند. آنچه اقتصاددانان به رشته تحریر درمی آورند باید آنقدر شیرین باشد و کشش داشته باشد که خواننده را جذب کند وگرنه اقتصاددانان برای توضیح عرضه و تقاضا می توانند داستانی بنویسند که شریان عرضه و تقاضا را در قالب یک داستان شرح دهند؛ اما این خطر وجود دارد که اگر کسی دو صفحه ابتدایی آن را مطالعه کرد دیگر نتواند آن را ادامه دهد.

آقای دکتر یعنی می خواهید بگویید مشکل اصلی، زبان اقتصاددانان است یا مفاهیم کمی و مبتنی بر ریاضیات که با علم اقتصاد عجین شده است؟ آیا اصرار شما برای داستانی شدن مفاهیم اقتصادی به تمایل ایرانیان به متون مبتنی بر ادبیات ارتباط ندارد. در یک تقسیم بندی کلی، بخشی از کتاب های اقتصادی مبتنی بر ریاضیات است و بخشی دیگر مبتنی بر ادبیات. این فرضیه مطرح است که به دلیل تمایل ایرانیان به فلسفه و مباحث مربوط به حوزه اندیشه، کتاب های اقتصادی مبتنی بر ادبیات در میان ایرانی ها از طرفداران بیشتری برخوردار است. آیا این فرضیه مورد تایید است؟
بهکیش: به طور کلی در دنیا کتاب های تخصصی نسبت به کتاب های عمومی بسیار کم تیراژ است. در واقع، کتاب های تخصصی از جمله اقتصاد در ایران و البته در سایر نقاط جهان کم فروش است. من هیچ جامعه ای را نمی شناسم که کتاب های اقتصادی جزو پر فروش ها باشد. یعنی نمی توان اقتصاد را با کتاب های عمومی مقایسه کرد. این در آمریکا و در ایران نیز قابل قیاس نیست. از این گذشته، علم اقتصاد در 50 سال اخیر بسیار به سوی ریاضیات سوق پیدا کرده است. در نتیجه، کسی که اقتصاد می خواند، حتماً باید یک ذهن ریاضی داشته باشد. حتی اگر فرمول ننویسد. متن ها آنهایی که متعلق به اقتصاددانان آمریکایی هستند، مبتنی بر ریاضیات هستند و کاربرد ریاضی در آنها بالا رفته است. اما به طور کلی برای فهم اقتصاد نیازی به فرمول های ریاضی نیست. کسی که در بازار فعالیت می کند، بدون این فرمول ها باید رفتار مصرف کننده، تولید کننده و سرمایه گذار را تحلیل کند. بنابراین برای فهم اقتصادی احتیاج به پیچیدگی ریاضی و فلسفی نیست. اما در دانشکده ها برای تدریس اقتصاد، مجبوریم با زبان علمی کار کنیم. در حالی که تدریس اقتصاد به زبان ساده در ایران جایگاهی ندارد و باید از نقطه ای آن را آغاز کرد. همان طور که متن های ساده اقتصادی باید به رشته تحریر درآیند. در غرب،  ذهنی که بتواند رابطه ها را خوب برقرار کند. اما به طور کلی در ایران، کتابخوانی تخصصی اقتصاد محدود تر است. جو چپ حاکم که ضد سرمایه داری را ترویج می دهد نیز در عدم تمایل مردم ایران به مطالعه کتاب های اقتصادی موثر است. مقصودم از جو چپ هم یک گروه خاص یا حزب توده نیست. در ذهن اغلب مردم این گونه نهادینه شده است که آنهایی که پولدار شده اند به دلیل ارتباط با رانت و امتیازاتی بوده که از آن برخوردار شده اند. عامل اصلی این نگرش نیز این است که اقتصاد رقابتی نداشته ایم. در نتیجه اصولاً جو فکری جامعه با سرمایه دار، کارخانه دار چندان موافق نیست. در واقع هدف ما از روان سازی مفاهیم کتاب های اقتصادی این است که می خواهیم این ذهنیت منفی را پاک کنیم و بگوییم که در صورت حاکم بودن اقتصاد رقابتی رانتی وجود نخواهد داشت. در چنین شرایطی اگر بتوانیم کتاب هایی را به حیطه انتشار نزدیک کنیم که این ابزار یعنی قصه نویسی را هم در اختیار بگیریم و به نوع مناسبی آن را ترکیب کنیم موثر است. اما اینکه شدنی است یا نه، برخی مشکلات آن را آقای صدری مورد اشاره قرار داد؛ اما من فکر می کنم شدنی است. صدری: به هر حال، وقتی متن ساده تر باشد، فراگیر تر خواهد شد و شمار مخاطبانش هم افزایش خواهد یافت. از سوی دیگر کتاب نوشته شده نیز کمتر تخصصی خواهد بود. منتها من بعید می دانم که بتوان ظرایف اقتصاد را با حذف آن ابزارش توضیح داد. برای کسی که بخواهد مقدماتی از اقتصاد بیاموزد، می توان توضیح داد که عرضه، تخصیص و تشکیل سرمایه چیست. اما در اقتصاد کلان، برای تخصیص منابع بی نیاز از ریاضی و فرمول نخواهیم بود. یعنی تا یک سطحی برای معارف عمومی اقتصاد می توان بدون ریاضیات کار کرد. اما برای عبور از ریاضیات باید معتقد به دیدگاه های مکتب اتریشی بود. بنابراین در اقتصاد متعارف پس از عبور از کلیات و مقدمات لاجرم گرفتار ریاضیات و نمودار و جدول خواهیم شد.
من فکر می کنم این اقبال اندک به کتاب های اقتصادی که عرض کردم چیز غریبی نیست و مانند سایر حوزه های تخصصی است و ناشی از بی نیازیِ طبیعی است. مگر چند نفر در جهان قرار است اقتصاد بدانند یا تصمیم اقتصادی بگیرند؟ در کشوری مانند ایران که 75 میلیون جمعیت دارد و میانگین تیراژ کتاب در آن 1500 تا دو هزار است، مگر چه تعداد اقتصاد خوان است که انتظار داشته باشیم تیراژ کتاب های اقتصادی را بالا ببرند. تحصیل کردگان نیز گرایش های متفاوتی دارند، عده ای مطالعات سیاسی دارند، گروهی دینی و برخی هم به فلسفه علاقه مند هستند. صدها بلکه، هزاران رشته در ایران وجود دارد که بخشی از آن هم اقتصاد است که این بخش نیز به گروه های اقتصاد، حسابداری، مدیریت بازرگانی تقسیم می شود. جمعیت علاقه مند به مطالعه وقتی در این گروه ها تقسیم می شود، نباید انتظار ارقام شگفت انگیز تیراژ و فروش کتاب را داشته باشیم. البته کتاب های برخی از این رشته ها جزو پر فروش ها هستند. برای مثال کتاب هایی در حوزه بازرگانی و حسابداری وجود دارد که به چاپ چهلم نیز رسیده است. این کتاب ها در طول 20 سال چهل بار به زیر چاپ رفته است و گاهی در یک سال دو تا سه بار تجدید چاپ شده است.


علت چیست؟ یا به تعبیر دیگر، چرا این کتاب ها در ایران از چنین اقبالی برخوردار می شوند؟
صدری: اینها در شمار کتاب هایی قرار می گیرد که تقاضای مشخصی برای آن وجود دارد. چرا که افراد با خرید و مطالعه آن منفعتی کسب می کنند. البته تنها این کتاب ها این گونه نیستند. منطق اقتصاد می گوید که هر کالایی که خریداری می شود، باید برای آن منفعتی متصور باشد؛ حال ممکن است کتابی دارای مفاهیم ایدئولوژیک باشد که خرید آن به نیازهای ایدئولوژیک پاسخ دهد و یا رمان و شعر که احساسات را برآورده می کند و طبعاً بازار خاص خودش را دارد. یا اینکه علاقه مندان اقتصاد آکادمیک با فهم علمی به تشفی خاطر می رسند و متقاضی چنین کتاب هایی می شوند. این گونه کتاب ها مورد توجه دانشجویان و دانش پژوهان قرار می گیرد. بخشی از آن هم در قالب یک کتاب آموزش داده می شود که می تواند جنبه عمومی تری پیدا کند و افراد با مطالعه و بهره برداری این کتاب، از آن برای رفع حوایج خود استفاده می کنند. خلاصه اینکه کتاب هم مانند هر متاع دیگری وقتی برای خواننده اش ارزش دارد که بتواند به دارایی تبدیل شود؛ خواه دارایی مادی یا ذهنی و معنوی. برای همین است که هرچه محتوای کتاب ها به سوی رفتار بازار سوق می یابد و کارکرد گرایانه تر می شود، مورد استقبال بیشتری قرار می گیرد. در چنین شرایطی می بینید که کتاب های مرتبط با کسب و کار، کارآفرینی و کتاب هایی که تحلیل تکنیکال بازار سهام را آموزش می دهند، جزو کتاب های پرفروش هستند. به این ترتیب دانش در خدمت یک هدف قرار می گیرد. اما زمانی که این هدف وجود ندارد، از جامعه ای که درصد بسیار بزرگی از آن کارمند دولت هستند و حقوق مشخصی دریافت می کنند و در عین حال احساس نیاز فرهنگی نمی کنند چه انتظاری می توان داشت. کسی که درآمدش ربط چندانی به تلاش و ابتکاراتش ندارد، چه نیازی دارد که کتاب اقتصادی بخواند که دارایی هایش را حفظ کند یا اضافه کند. جمعیت بزرگی هم روشنفکر هستند که کسب پول و ثروت را رذیلت می پندارند. این گروه نیازی نمی بینند که کتاب های اقتصادی بخوانند، این افراد بیشتر نقدهای موجود بر اقتصاد را می پسندند. بنابراین به دلیل آنکه این احساس نیاز وجود ندارد که البته غیر طبیعی هم نیست، دلیل ندارد بیشتر کتابخوان های یک مملکت کتاب های اقتصادی را انتخاب کنند. یعنی نسبت به بقیه کتاب هایی که در ایران چاپ می شود و در نقاط دیگر جهان، کتاب های اقتصادی جایگاه حقارت باری ندارند برخلاف جمله منکیو که گفته بود انسان احساس حقارت می کند.
بهکیش: من معتقدم، باید کتابخوانی را در کل رواج دهیم تا کتاب های اقتصادی هم خوانده شود. یکی از مشکلاتی که در ایران در حال به وجود آمدن است این است که کامپیوتر و ابزار الکترونیک در ایران بیش از غرب مورد توجه قرار گرفته است. در فرانسه هنوز وقتی سوار مترو می شوید افراد بسیاری را می بینید که کتاب در دست شان است. اگرچه از زمانی که موبایل و وسایل الکترونیک به بازار آمده این سنت نیز در اروپا کمرنگ تر شده اما باز هم کتابخوانی در این محافل دیده می شود. در ایران متوسط زمان کتابخوانی پیش از این نیز قابل قبول نبود؛ اما امروزه با ورود تکنولوژی کمتر شده است. اما من فکر می کنم که ابزار الکترونیکی، کتاب را بی اهمیت نخواهد کرد و کتاب ها جایگاه خود را حفظ می کند. باید کتابخوانی را بیشتر در ایران رواج داد. برای ترویج کتابخوانی در حوزه اقتصاد توصیه کردم داستان هایی با مفاهیم اقتصادی تولید شود. از آن سو کتاب های آموزشی در مقطع دبستان و دبیرستان دانش آموزان را به کتابخوانی تشویق نمی کند. این سیستم افراد را کتابخوان بار نمی آورد. همسر من یک مدرسه ابتدایی پسرانه دارد که به او توصیه کردم به دانش آموزان کلاس چهارم و پنجم تندخوانی را آموزش دهد. به این دلیل که پس از ورود به دانشگاه با مشکلی رو به رو نشوند. در حال حاضر بسیاری در سریع خواندن مطالب دچار مشکل هستند. کسی که یک ساعت برای خواندن یک صفحه وقت صرف کند از مطالعه خسته می شود. کاری که غرب انجام داده این است که کودکان و نوجوانان را به ابزار تند خوانی مجهز کرده است. در برخی از کتاب ها نیازی نیست تمام سطرهای آن مو به مو خوانده شود. پاراگراف بندی در این کتاب اگر صحیح باشد، مطالعه سطر نخست و سطر پایانی مفهوم پاراگراف را می رساند. منتها باید پاراگراف بندی صحیح باشد. با بیان این مثال می خواهم بگویم که ابزار درست و سریع خواندن را در اختیار نداریم و کتاب خواندن را بلد نیستیم. اگر مطالعه یک کتاب 200 صفحه ای در طول دو تا سه شب به پایان نرسد، کتابخوانی چندان لذت بخش نخواهد بود.
صدری: در جهان غرب در 60 تا 70 سال اخیر دو اتفاق در حوزه علم اندوزی افتاده و البته این حرکت با تاخیر به ایران رسیده است. نخست جنبش مقاله نویسی به جای نگارش کتاب بود که گفته می شود به دلیل تند شدن آهنگ زندگی و اینکه ممکن است افراد مجالی برای کتاب خواندن در اختیار نداشته باشند، جنبش مقاله نویسی به راه افتاد. البته برخی بر آن مفاهیم فلسفی هم بار کردند و گفتند این ویژگی عصر مدرن است یا این تحمیل مدرنیته است. امروز اگر به سایت دانشگاه استنفورد مراجعه کنید با انتخاب یک موضوع، مقاله ای 30 یا 40 صفحه ای ارائه می شود که می تواند انسان را از خواندن 50 کتاب بی نیاز کند. جان مایه و عصاره کتاب های متعدد را به مقاله تبدیل کرده اند. از آن سو، در حوزه ادبیات نیز داستان کوتاه جای رمان های طولانی را گرفت. این تحول اخیر البته به ایران نیز رسید اما نهضت مقاله نویسی هنوز به ایران نرسیده است. برخلاف اینکه آمارهایی از رشد مقاله های ایرانی در جهان منتشر می شود، اما به نظر می رسد، این مقاله ها مطابق استانداردها نیستند. شاید بتوان این روش را در جنبش تولید کتاب و کتاب نویسی ایران به یاری گرفت. اینکه در رشته اقتصاد که به جای تولید مطالب طولانی و پرشمار، مطالب کوتاه تری را در کتاب ها بگنجانیم. اصولاً کتاب کوچک انگیزه مطالعه را بالا می برد. این هم می تواند برای آسان سازی کتابخوانی یکی از راه حل ها باشد.


از آنجا که گفته می شود، اقتصاد علمی وارداتی به ایران است، تعداد کتاب های اقتصادی نوشته شده توسط اقتصاددانان ایرانی نیز محدودتر از کتاب هایی است که توسط مترجمان یا اقتصاددانان ترجمه و تالیف می شود، آیا عرصه نشر و ترجمه کتاب های اقتصادی همگام با نگارش و انتشار این کتاب ها در خارج از ایران پیش می رود؟
بهکیش: نوشتن کتاب و ترجمه کتاب کار اقتصادی سودآوری نیست. من کتابی با موضوع اقتصاد ایران به رشته تحریر درآوردم که سال 80 هم به چاپ رسید و خوشبختانه پنج یا شش بار هم تجدید چاپ شده است. مقدار پولی که ناشر بابت انتشار این کتاب به من پرداخت، هرگز تکافوی هزینه ای را که من برای جمع آوری اطلاعات به کارشناسان پرداخته ام، نداده است. این نشان می دهد که کتاب ها جز در مواردی که در باب اقتصاد کلان نوشته شده باشد و در دانشگاه ها به دانشجویان معرفی و توصیه نشود، مورد اقبال قرار نمی گیرد. بنابراین نویسنده باید در سیستم آموزشی حضور داشته باشد تا آن را در صحن خرید کتاب نگه دارد. برخی دوستان که کتاب هایی در زمینه اقتصاد خرد و کلان نوشته اند، به دلیل حضور در سیستم آموزشی، کتاب هایشان اکنون به چاپ 18 یا 20 رسیده است. اگر تدریس را کنار بگذارند، چاپ کتاب ها نیز متوقف می شود. بنابراین بازار بسیار بسته و محدودی در زمینه کتاب های اقتصادی وجود دارد. در غرب اما بازار وسیع است.
صدری: البته این تصور در میان مردم وجود دارد که کتاب در ایران گران است.
بهکیش: در حالی که بسیار ارزان است. کتاب در ایران بسیار ارزان است. اکنون اگر بخواهید برای صرف غذا به رستوران بروید، دست کم 50 هزار تومان برای هر نفر باید بپردازید. در حالی که یک کتاب کمتر از 10 هزار تومان قیمت گذاری می شود. یعنی هزینه یک شام، پنج برابر قیمت یک کتاب است. اما در پاریس این نسبت بر عکس است. به طوری که هزینه غذا در رستوران حدود 30 یورو برآورد می شود و قیمت یک کتاب 60 یورو است. یعنی کتاب دو برابر قیمت یک غذاست و مولفان در ایران درآمدی ندارند. چرا باید کتاب بنویسد؟ بنابراین نوشتن کتاب اغلب بنا بر انگیزه حرفه ای و علاقه شخصی در ایران صورت می گیرد. اما در غرب یک بازار پر درآمد است. بنابراین در این جامعه اگر کتاب های اقتصادی موجود نیز به فروش می رود جای شکر دارد. اما باید برای افزایش سطح کتابخوانی کودکان را به کتابخوانی عادت دهیم. وقتی یک کتاب در وزارت ارشاد قطعه قطعه می شود، ممکن است جذابیتش را از دست دهد و این مشکل بزرگی است. اما در پاسخ به این پرسش که ترجمه و نشر کتاب ها همگام با آنچه در اروپا و آمریکا در جریان است پیش می رود یا نه؟ معتقدم روند ترجمه کتاب ها پیش از انقلاب بهتر بود. اکنون تالیف کتاب ها بیشتر شده است. البته ظرف 10 سال گذشته تالیف کتاب ها نیز رو به کاهش گذاشته است. به طور کلی، کتاب نویسی به ویژه در این 15 سال اخیر خیلی کم شده است. با وجود آنکه دانشجویان اقتصاد افزایش پیدا کرده اند، هیچ کس رغبت به نوشتن کتاب ندارد. به هر حال کتابخوان های این حوزه اندک هستند.
صدری: کتاب های ترجمه شده در ایران کم نیست و تردید دارم که همین ها هم خوانده شود. اما عناوین و مدخل های اقتصادی پر شمار نیست. جاهای دیگر دنیا هم خیلی زیاد نیست. یا به بیان دیگر، کتاب هایی که ارزش ترجمه کردن داشته باشد، پر تعداد نیست. مثلاً درس نامه های دانشگاهی را در نظر بگیرید. چنانچه مترجم بخواهد این نوع کتاب را ترجمه کند، حدود دو تا سه سال به طول می انجامد. در این صورت، آمارها کهنه شده و خیلی به روز نخواهند بود. اما به طور کلی، کتاب هایی که مقداری ماندگارترند، کم و بیش در ایران ترجمه می شوند.
بهکیش: فراموش نکنیم که استادان اقتصاد، معمولاً متونی را ترجمه می کنند که خودشان در خارج از ایران مطالعه کرده اند. به این دلیل که به آن کتاب مسلط هستند یا احتمالاً در مورد آن بحث شده و صحبت کرده اند. اما در شرایطی که 10 تا 20 سال است، دیگر نیروی تحصیل کرده ای از خارج به ایران نیامده است، بنابراین کسی هم که کتاب های جدید را خوانده باشد، به ایران نیامده است. در نتیجه متن های جدید آمریکا و اروپا در ایران ترجمه نشده است. در نتیجه آنچه اکنون در اختیار دانشجویان اقتصاد است، همان هایی است که شاید نسل ما آنها را با خود آورده اند. بنابراین ترجمه و نشر این کتاب ها پا به پای بازار جهانی پیش نرفته است.
آقای صدری شما که در حال حاضر در انتشارات دنیای اقتصاد به نحوی اتفاقات بازار کتاب های اقتصادی را رصد می کنید، چه راهکاری برای رونق بازار این نوع کتاب ها پیشنهاد می کنید؟
ببینید، نه فقط کتاب که هر اثری یا کالایی در وهله نخست باید در افراد انگیزش ایجاد کند؛ به گمانم، در فضای آزاد آثار بهتری می توان خلق کرد. چه در ادبیات و هنر و چه در حوزه اقتصاد. مثلاً اگر کسی بتواند تحولات اقتصاد ایران را در همین چند سال اخیر تحلیل کند، چه بسا این کتاب جزو پر فروش ها خواهد بود. منتها یکی از الزامات نگارش چنین کتابی، آزادی است. وقتی آمارهای حیاتی اقتصادی با چند سال تاخیر و احیاناً دستکاری شده منتشر می شود، و حتی در نشر همین آمارهای دستکاری شده نیز ملاحظاتی وجود دارد، نمی توان حرکتی را ایجاد کرد. از این بحث که بگذریم، اگر تبلیغات شایسته ای در مورد کتاب ها صورت گیرد، بازار هنوز کشش کتاب های اقتصادی را دارد. اگر فضا برای بیان واقعیت ها مساعد باشد و کتابی نوشته شود و برای آن تبلیغات صورت گیرد، وضعیت بازار کتاب بهتر می شود. نبود آزادی در حوزه نگارش و نشر کتاب، مانع تولید کتاب خوب می شود و طبعاً تقاضا را کاهش می دهد. تقاضا فقط در فضای آزاد معنا پیدا می کند.
بهکیش: یعنی در فضای آزاد است که هم دیدگاه های نویسنده رشد می کند و هم می تواند جذاب بنویسد. البته هیچ کدام ممکن است ضد حکومت نباشد. اما رشد و علاقه به کتاب خواندن و نوشتن شکل می گیرد.


کتاب های اقتصادی در ایران چه کمبودی برای جذب مخاطب دارند؟
صدری: همه کمبود در کتاب های اقتصادی نهفته نیست. اساساً جامعه کتابخوان نیست. احساس نیاز نمی کند. یا آن چیزی که از کتاب می خواهد بیاموزد، و برایش بهره وری تولید کند، وجود ندارد. به هر حال هر تقاضایی مبتنی بر انتظار است. در واقع نمی شود رشته اقتصاد را اینجا محور مشکلات دانست. این مشکل کتابخوانی در ایران است. مردم باید بیاموزند که کتاب را چطور بخوانند و مفاهیم آن را درک کنند. ضمن آنکه باید فضای مناسبی برای نوشتن و خواندن باشد. اگر این اتفاق بیفتد، بعد می رسیم به مقایسه اصولی در فضای آزاد که ببینیم آیا اقتصاد خوانده می شود یا نه. در حال حاضر کتاب های دیگر حوزه ها نیز خوانده نمی شود. شعر که همواره جزو آثار پر خواننده در ایران بوده است، جز آثار نفیس مانند اشعار حافظ و دیگر شعرای بزرگ که آن هم اغلب برای هدیه دادن خریداری می شود، اکنون طرفداران چندانی ندارد. می خواهم بگویم که احساس حقارتی که آقای منکیو در مورد کتاب های اقتصادی دارد، دست کم در بازار ایران مصداق چندانی ندارد و اقتصاددان های ایرانی شریک این احساس حقارت نیستند
.
منبع: هفته نامه تجارت فردا


 


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir