بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : چهارشنبه 27 اسفند 1393      12:37

اثرات ملی شدن صنعت نفت بر اقتصاد ایران

اقتصاد ایرانی: ملی شدن صنعت نفت ایران در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ یکی از نقاط عطف تاریخ معاصر ایران است. ملی شدن صنعت نفت درواقع پیشنهادی بود که ابتدا با امضای همه اعضای کمیسیون مخصوص نفت مجلس شورای ملی ایران در ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ به صحن علنی مجلس ارایه و ۲۴ اسفند تصویب شد و سپس با تایید سنا در روز ۲۹ اسفند به قانون مبدل شد. پس از نخست وزیری مصدق در اردیبهشت ۱۳۳۰، اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت در سرلوحه برنامه دولت قرار گرفت.

به گزارش تعادل، با تصویب این قانون شرکت سابق نفت ایران و انگلیس خلع ید و صنعت نفت ایران در عمل ملی اعلام شد، اما از همان زمان اثرات ملی شدن صنعت نفت به محل نزاع تبدیل شد. برخی افراد ملی شدن صنعت نفت را باعث عقب ماندگی اقتصاد ایران می دانند و برخی دیگر نظری مخالف دارند، تحلیل شما در این باره چیست؟ این پرسش را با دکتر محمد طبیبیان در میان گذاشت. تحلیل وی از این موضوع به شرح زیر است:
ملی شدن صنعت نفت و حوادثی که قبل و بعد از آن اتفاق افتاد در تاریخ ایران حادثه بزرگی بود و برای ده ها سال مورد بحث بوده و برای ده ها سال دیگر هم مورد بحث خواهد بود. این رویکرد و عواقب آن از جنبه های مختلفی می تواند مورد بررسی قرار گیرد. بنابراین هر اظهارنظر مختصری نمی تواند اهمیت مطلب و ابعاد مختلف آن را پوشش دهد و توضیح مکفی باشد. برای مثال این رویکرد در چارچوب روابط بین المللی اتفاق افتاد که سابقه سلطه استعماری انگلستان، زمینه خشم و کینه عمیقی را بین مردم کشورهایی که تحت نفوذ انگلستان بودند فراهم می کرد. مشکل مردم ایران مضاعف بود چون هر نوع تحمیل از طرف استعمار انگلیس یک تحمیل رقابتی از طرف استعمار روس را نیز به همراه داشت تا جایی که این دو قدرت به تقسیم ایران نیز نزدیک شدند. دو معاهده و قرارداد بر سرنوشت ایران حاکم بود. یکی قرارداد رویتر و دارسی از یک طرف و از طرف دیگر قرارداد ترکمانچای. در این چارچوب تاریخی بود که نشان دادن علایم استقلال و ایستادگی اهمیت می یافت و این جنبش داخلی که حقیقتا مورد حمایت گسترده مردم بود اهمیت تاریخی یافت.
از طرف دیگر نحوه یی که ملی شدن صنعت نفت انجام شد خود قابل توجه است. یک وجه مهم این رویکرد، شخص دکتر مصدق است. از نظر من بخشی از کار او که بسیار مهم و در تاریخ ما بی سابقه است این بود که او براساس قواعد بازی که غربی ها ساخته و پرداخته بودند مانند سازمان ملل و دیوان لاهه و قوانین بین المللی، براساس همین قوانین بازی، بحث حقوقی ملی کردن نفت به معنی خلع ید از انگلستان را برنده شد. در تاریخ ما او مهم ترین فردی بود که این توان را از خود نشان داد و منحصربه فرد است. لیکن باوجود موفقیت در امر منازعه حقوقی او پیشبرد وجه دیپلماتیک مساله را با نحو موثری پیگیری نکرد و به ثمر نرساند و یک وجه شکست او که منجر به کودتای انگلیسی امریکایی شد، هم به همین امر مربوط می شود. مدیریت او در جنبه های داخلی نیز قابل نقد است. برای مثال در سازمان دهی امور دولتی او ضعیف بود. مثلا رییس پلیس او را چند نفر از مخالفان سیاسی از منزلش ربوده و در اطراف تهران به قتل رساندند! یا اینکه عامل کودتا که به ایران آمد به نام کرمیت روز روولت در منزل کسانی به سر می برد که از وابستگان خانوادگی او بودند و او با اطلاع از مطلب اقدامی برای دستگیری و خنثی کردن اقدامات آنها انجام نداد. این نوع مطالبی است که افرادی در سن و سال من در زمان های دانشجویی و پس از آن در منابع مختلف مطالعه می کردیم و البته هنوز جنبه های تاریک این واقعه وجود دارد که در آینده روشن خواهد شد. مساله کودتای انگلیس- امریکا در ایران بی تردید بر جریان های سیاسی و بینش روشنفکران و تحصیلکرده های ایران تاثیر عمیق گذاشت. ازجمله محمدرضا شاه هرگز پس از کودتا نتوانست مقبولیت یابد، حتی در دیدگاه نزدیکان خودش. به جای تلاش برای کسب مقبولیت، مبنای قدرت خود را بر اعمال زور و قوه قاهره و کیش شخصیت فردپرستانه قرار داد که بنیان ناپایداری بود. این شرایط در حرکت های انقلابی و پس از آن نیز در شکل گیری بسیاری از حوادث در کشور ما تاثیر عمیق گذاشت. بحث پیشرفت و عقب ماندگی ایران مستقل از عواقب مساله ملی شدن صنعت نفت و حوادث ناشی از آن نیست و بنابراین نمی توان تاثیر این حوادث تاریخی را انکار کرد و به حساب نیاورد. برای مثال جنگ عراق علیه ایران و تحریم های غرب بر شرایط اقتصادی کشور تاثیر گذاشت. حال چگونه می توان تاثیر ملی شدن نفت که به صورت مستقیم و غیرمستقیم بر تاریخ بیش از نیم قرن تاثیر گذاشته را جدا کرده و درمورد آن قضاوت کرد؟ آنچه بر میزان رشد اقتصادی کشور تاثیرگذاشته نه فقط به ملی شدن نفت بلکه به آنچه در صحنه سیاسی داخلی و بین المللی- تحت تاثیر آن رویداد یا جدا از آن- نیز مربوط می شود.
از طرف دیگر آیا می توان تصور کرد که بهتر بود اصولا دکتر مصدق و نیروهای سیاسی به دنبال این ایده نمی رفتند و اجازه می دادند شرکت نفت انگلیس به کار خود ادامه می داد؟ این فرض هم معتبر نیست چون به قدرت رسیدن دکتر مصدق بر پایه این برنامه سیاسی استوار بود که دست استعمارگران را از منابع کشور کوتاه کند و پیرامون همین ایده بود که نهادی تحت عنوان جبهه ملی از نیروهای مختلف سیاسی شکل گرفت و اصولا این نهاد برنامه دیگری هم نداشت و آنچه از آن باقی ماند نیز جز مجموعه های بدون دستور کار و پارادایم و برنامه بود که در نقطه ضعیفی به هم پیوند می خوردند و آن هم یک خاطره از یک حادثه تاریخی بود.
اینکه کارکرد شرکت نفت ایران و انگیس یا درواقع شرکت نفت بریتانیا موضوع تحریک احساسات ایرانیان بود نیز از یک طرف به قرارداد رویتر و دارسی که بین ایرانیان بدنام بود و از طرف دیگر به وقایع سال ۱۹۳۳ مربوط می شود. از سال ۱۳۱۱ مقامات اقتصادی ایران با شرکت نفت مزبور مذاکره می کردند تا سهم دولت ایران از عواید تولید نفت را کمی افزایش دهد و این مذاکرات به جایی نمی رسید و سختگیری رضاشاه انگلیسی ها را خشمگین کرد و نگرانی از این امر سبب شد که به نحو حیله گرانه یی تغییر جهت دهد. داستان انداختن پرونده قرارداد نفت در بخاری توسط رضاشاه و سوزاندن آن در تاریخ ۶ آذر ۱۳۱۱ (۲۷ نوامبر ۱۹۳۲) موضوع شناخته شده یی است (در جلسه هیات دولت پس از عتاب و خطاب با وزرا که چرا مذاکرات پیشرفت ندارد، پرونده را گرفت و در بخاری انداخت). این کار در ظاهر به دلیل خشم از عدم پیشرفت مذاکرات انجام شد و تحت توجیه ظاهری علاقه به فسخ قرارداد دارسی مورد تبلیغ قرار گرفت. لیکن عملا متون اصلی نسخه های قرارداد و مکاتبات مربوط متعلق به ایران را نابود کرد (این امر سبب شد که در دادگاه های بین المللی مدارک لازم دراختیار نمایندگان ایران نباشد). این کار با ژست انقلابیگری و استقلال طلبی انجام شد و برخی مردم ساده لوح هم پیرو تبلیغ این مطلب با خوشحالی به خیابان ریختند و به جشن و چراغانی پرداختند. لیکن طبق نوشته بسیاری از تاریخ نگاران اصل قضیه این نبود، بلکه هدف او تدوین قرارداد جدیدی بود که مدت قرارداد قبلی را تمدید می کرد و مناطق جغرافیایی بیشتری را هم در کنترل شرکت نفت انگلیس قرار می داد. در منابع مختلف آمده است که رضاشاه معادل ۳۰ هزار تا یک میلیون لیره برای این کار خود از انگلستان پاداش دریافت کرده است که البته مستندات معتبری هم برای این مطلب وجود ندارد. تلاش برای لغو این قرارداد که بین مردم به بدنامی شهره شد و یک حیله جدید انگلیسی به حساب آمد و به تدریج وجوه آن آشکار شد، از زمینه های حرکت های سیاسی دکتر مصدق و نیروهای اجتماعی بود که در ١٧ اسفند ١٣٢٩ به نتیجه رسید.  
بنابر این طرح این پرسش که آیا اگر ملی شدن نفت عملی نمی شد کشور پیشرفت بیشتری می کرد سوال به جایی نیست چون ضرورت حذف تمام آن زمینه تاریخی را می طلبد که منطقی نیست.
براساس تجربه و مطالعاتی که طی سال ها انجام داده ام به نتیجه گیری متفاوتی در مورد وجوهی از مساله می پردازم که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. اصل قضیه را من در عدم وجود اطلاع کافی در کشور در مورد کارکردهای اقتصاد و خصوصا اقتصاد جهانی و مدیریت و نظارت بر شرکت های بزرگ می دانم. به این معنی که در کشور ما نیروی انسانی کافی وجود نداشت که نحوه کارکرد شرکت بزرگی مثل شرکت نفت انگلیس را درک کند و متغیرهای اقتصادی و حسابداری و مالی را تجزیه و تحلیل کند و برحسب محاسبه دقیق حق منطقی کشور از منافع را تعیین کرده و با مهارت در مذاکره، طرف مقابل را به قبول این حق راضی کند. تمام این تخصص ها در کشور در حد کافی وجود نداشت. به همین دلیل هم روش های احساسی و مقابله جویی و شعاری مورد استفاده قرار می گرفت. درواقع بسیاری از اقدامات شعاری جنجال برای سرپوش گذاشتن بر ندانم کاری بود. یعنی با شعار و احساسات در مورد یک مساله جنجال به راه بیندازند و چون روش منطقی برخورد با آن را نمی دانند به یک راه حل بد تن در دهند، مانند قراردادی که مجددا در سال ۱۹۳۳ با شرکت نفت انگلیس بسته شد. شاید مانور رضاشاه در سوزاندن پرونده مذاکرات نفت هم از همین نوع مانورهایی بود که بسیار شناخته شده هستند.  برای تشریح این مطلب چند مورد را مطرح می کنم. از سال١٩٢٠ قیمت سهام شرکت های نفتی بین المللی به شدت کاهش یافت. برای مثال شاخص آن از ١٠٠ در اوایل سال١٩٢٠ به حدود ٥٥ در سال١٩٢٢ تنزل یافت. شاخص قیمت نفت خام هم که در سال ١٩١٥ مثلا در حد ۱۰۰ قرار داشت در سال١٩٢٤ به ٢٠٠ رسید. لیکن تنزل خود را شروع کرد به نحوی که در سال ١٩٣٢ مجددا به قیمت قبل از ١٩٢٠ کاهش یافته بود. به این معنی که این ایام مترادف با دوران بعد از جنگ اول جهانی و دوران رکود بزرگ اقتصادی و ورشکستگی ها و کاهش سودآوری شرکت ها بود و شرکت های انرژی هم به شدت تحت فشار بودند. با کاهش سهم درآمد نفت دولت ایران و دریافتی مبالغ کمتر از شرکت نفت انگلیس، رضاشاه و بسیاری از افراد سیاسی که از شرایط جهانی جز مطالب روزنامه یی (تازه در صورتی که اهل مطالعه می بودند) چیزی نمی دانستند، این را یک اقدام توطئه آمیز علیه خود می دیدند و درواقع چانه زنی های دولت او با شرکت نفت انگلیس بدون مبنای واقعی انجام می شد.
به عنوان مثال در ۲۸ تیر۱۳۱۱ نماینده کرمان به نام روحی در مجلس شورای ملی صحبت کرد و چنین گفت که سهم ایران از درآمد نفت از یک میلیون و ۳۰۰ هزار لیره به ۳۶۰ هزار لیره تنزل یافته است و این مطلب را دولت باید پیگیری کند و دیگر نمایندگان و افراد و نشریات هم در این باب سخن می گفتند. حال به نمودار زیر توجه کنید. این نمودار روند قیمت نفت در بازار جهانی را از بعد از جنگ اول نشان می دهد که به دلیل خرابی ها و عدم تحرک اقتصاد های عمده و بعدا بحران بزرگ سال های ۱۳۳۳-۱۹۲۹ در غرب، روند تنزل اساسی نشان می دهد. اگر شاخص قیمت نفت را در سال ۱۹۲۰ صد درنظر بگیرید این شاخص در سال ۱۰۳۲ به ۲۸ تنزل یافته بود و اگر در آمد ایران در سال ۱۹۲۰، با وجود نوع قرارداد معادل یک میلیون و ۳۰۰ هزار لیره بوده طبعا با این تنزل، محاسبه نشان می دهد که در سال ۱۹۳۲ باید حدود همان ۳۶۰ هزار لیره باشد. اگر درک درستی از شرایط بین المللی و وضعیت آن شرکت وجود داشت و نیروهای کارشناسی که چنین شرایطی را تحلیل کنند و نیروهای کارشناسی که بتوانند صورت های مالی شرکت را مورد ریزبینی قرار دهند وجود داشت، و سیاسیون هم عادت به گوش فرا دادن به حرف منطق این گونه افراد داشتند، آن گاه می توانستند رقم معقول قابل ادعا را تعیین و برای کسب آن مذاکره کنند. لیکن در غیاب این مهارت ها و وجود استبداد ذهنی، آن یکی پرونده را در آتش بخاری انداخت و به یک قرارداد جدید بد تر از قبلی رضایت داد، و این دیگری به ملی کردن و بیرون کردن شرکت نفت انگلیس اقدام کرد که در کشور کودتا شد و به جای شرکت قبلی کنسرسیوم نفتی امریکا آمد.
ملاحظه کنید که همین شرکت نفت بریتانیا طی سال ها در امریکا و خصوصا خلیج مکزیک به حفاری و اکتشاف و استخراج نفت مشغول بوده است. از آنجا که شیوه مدیریت، نظارت، بازرسی و نظم قانونی و حقوقی جا افتاده است بحثی پیرامون غارت منابع و استعمار مطرح نمی شود. در سال ۲۰۱۰ این شرکت خبرساز شد چون یکی از حفاری های آن دچار نقص فنی شد و بخشی از دریا و سواحل از سرریز نفت آلوده شد. کشور امریکا نیز با مذاکره و بحث این شرکت را موظف به پاک کردن آلودگی ها و پرداخت غرامت به شهر ها و صنایع و ماهیگیران و سایر کسبه کرد و باز هم دیگر کسی از تعدی و استثمار این شرکت سخنی به میان نمی آورد چون مهارت های مالی، اقتصادی، فنی و حقوقی و مهارت مذاکره سبب می شود که راه حل های مورد قبول دو طرف به دست آید.
این که ما ضرورت های مربوط به اقتصاد و بازار های مالی و مدیریت کمپانی های بزرگ و روابط مالی و حقوقی را فرا نگرفتیم، و به خصوص در سطح سیاسی در این مورد بی سوادی و جهل اقناعی تاریخی وجود داشته منجر به تصمیم های پرهزینه دیگری نیز شده است. برای مثال، مشابه همین برخورد با بانک شاهی انجام شد. گرچه این بانک در نتیجه قرارداد رویتر ایجاد شد و نخستین بانک کشور بود و نسبت به آن هم نظر منفی بسیاری مطرح می شد، بدون اینکه کسی اصولا وجوه ضعف و قوت آن را بررسی و برای رفع نقاط ضعف آن مطلبی ارایه کند. فقط بستن و بیرون کردن آن از ایران مد نظر بود که یک اشتباه بزرگ بود. این بانک پس از اتمام قرارداد به صورت یک بانک خارجی معمولی آماده کار در ایران بود لیکن در زمان رضاشاه از ایران اخراج شد و در امارات و هنگ کنگ فعالیت کرد و اکنون به عنوان بانک HSBC  از معتبر ترین بانک های بین المللی به حساب می آید.
خلاصه کلام اینکه ما در مورد حوادث تاریخی نباید خود را دچار سردرگمی کنیم. شخصیت های وطن دوست و خدمتگزار حتی اگر اشتباهاتی داشته اند باید مورد احترام قرار دهیم. ایام و سال روزهایی که برای ملت ایران جنبه غرور و افتخار داشته است را باید تکریم کرده به نیکی به یاد بیاوریم. لیکن از این تجربیات شایسته است چگونگی حسن اداره امور و روزگار خودمان را بیاموزیم و با شعار و مبارزه طلبی احساسی وقت و فرصت ها را از دست ندهیم.


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir