بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : يکشنبه 24 اسفند 1393      9:35

مذاکره با داخلی‌ها پیچیده‌تر از خارجی‌هاست

اقتصاد ایرانی: مشاور اقتصادی رئیس جمهور است و او را تئوریسن اقتصادی دولت می دانند اما دفتر کارش در دانشگاه شریف را ترک نکرده است و برخی روزهای کاری را در دانشگاه می گذراند. در فاصله ۱۰ روز مانده به پایان سال که زمستان با ریزش برف خودنمایی می کند، به دور از هیاهوی مرکز شهر در دانشکده مدیرت و اقتصاد دانشگاه شریف مشغول مرتب کردن فایل ها و کتاب های روی میز است. تمامی سطح میز با کتاب یا مقاله پوشیده شده است. می گوید در حال خانه تکانی پایان سال است. گفتگو با مسعود نیلی از شرایط اقتصاد ایران در سال ۹۲ آغاز شد و با بحث در مورد راه های پیشرفت در سال های پیش رو ادامه یافت. تحلیل های نیلی نشان می دهد که او لازمه موفقیت سیاست های اقتصادی را در فعال شدن ظرفیت های اجتماعی جستجو می کند. این اقتصاددان با سابقه معتقد است که بحران خطرناک سال ۹۲ نیز با شکل گیری اعتماد عمومی به دولت یازدهم، از سر گذشت. مشاور اقتصادی حسن روحانی در این گفتگو وجه جدیدی از ضرورت شکل گری توسعه در ایران را مورد ارزیابی قرار داد. به گفته نیلی، موضوع مهمتر از کاهش قیمت نفت و تحریم های خارجی، رسیدن به وفاق در داخل است. او می گوید: «باید با مذاکره به یک روشی برای حل و فصل اختلافات داخلی دست پیدا کنیم. در این شرایط مذاکرات داخلی از مذاکرات خارجی پیچیده تر است اما باید بپذیریم که همگی در یک کشتی قرار داریم.» مسعود نیلی مشکلات اقتصاد ایران را طبقه بندی کرد و اذعان داشت که اصلاح برخی از مشکلات اساسی اقتصاد ایران سال ها زمان خواهد برد.

به گزارش خبرآنلاین، طبق اظهارات نیلی، تحریم ها اصلی ترین مسئله اقتصاد ایران نیست و لغو آن نمی تواند چاره اصلی مشکلات باشد.

+ یک سال و نیم پیش به واسطه تغییر دولت به طور عملی وارد میدان اقتصاد شدید. آن زمان چه تصویری از اقتصاد ایران مشاهده کردید و چگونه به اولویت بندی برای سیاست گذاری های جدید پرداختید؟

اقتصاد ایران در سال ۱۳۹۲ و مقطعی که دولت یازدهم کار خود را آغاز کرد با چند مسئله بسیار جدی مواجه بود. بخشی از این مشکلات به مسائلی بر می گشت که اقتصاد ایران به طور بلند مدت با آن مواجه بوده است. بخش دیگر آن به نحوه مدیریت درآمدهای نفتی که با وفور بسیار زیادی مواجه شده بود، برمی گشت. این اتفاق بسیار بزرگی برای اقتصاد ایران بود که حجم بی سابقه ای از درآمدهای ارزی از محل افزایش قیمت نفت یکباره در اختیار دولت قرار گرت. این موضوع دو اتفاق را در خود جای داده است. یکی اینکه کشور با درآمدهای بالایی مواجه شد و دوم اینکه این درآمد در اختیار دولت قرار داشت بنابراین تحت تاثیر مستقیم مقامات دولت و مجلس هزینه می شد. این تفکیک را به این دلیل انجام دادم که تفاوت این درآمدها با درآمدهایی نظیر صادرات غیرنفتی مشخص شود. اگر صادرات غیرنفتی رشد کند، درآمد کشور بالا می رود اما اختیار این درآمد ارزی در اختیار دولت نیست.

سومین موضوع، مسئله تحریم بود که یک محدودیت بزرگی ایجاد کرده است. این تحریم ها در مقایسه با ابعاد تحریم هایی که در کشورهای دیگر اعمال شده بود، بزرگترین، پیچیده ترین و ومتنوع ترین تحریمی است که علیه یک کشور وضع شده است. تحریم هایی که به کشورهای دیگر تحمیل شده است در مقطعی طولانی، عمدتا تجاری بوده و سپس به ورود و خروج سرمایه معطوف شده است اما اینکه تحریم بانکی بر علیه کشوری وضع شود، آغازش با ایران بوده است. با توجه به اینکه بانک ها در تعاملات بین المللی نقش کلیدی دارند، این موضوع تاثیر قابل توجهی در اقتصاد ایران گذاشت.

موضوع چهارمی که با آن مواجه بودیم، این بود که برخی سیاست ها که طی سال های متمادی به عنوان اصلاحات اقتصادی قصد انجام آن را داشتیم و در برنامه ها به آن ها اشاره کرده بودیم، با شیوه خاصی به اجرا درآمده بود. خصوصی سازی اصلاح قیمت انرژی و برنامه هایی از این قبیل در سال های قبل به نوعی وارد مسیر اجرا شده بود. در سال ۸۹ جهشی در قیمت انرژی ایجاد شد و با شیوه خاصی به عنوان یارانه نقدی میان مردم توزیع شد. در مورد خصوصی سازی نیز با ابلاغ سیاست های کلی اصل ۴۴ فرصتی تاریخی فراهم شده بود که مالکیت گسترده دولت در بنکاه های اقتصادی متحول شود و بخش خصوصی بتواند با در اختیار گرفتن بنگاه های شکل گرفته، مسیر رو به رشدی را طی کنند. هم سیاست اصلاح قیمت انرژی به شکل نامناسبی حداقل در مورد پرداخت یارانه نقدی اجرا شد و هم خصوصی سازی نیز عملا به واگذاری تبدیل شد. معنی واگذاری این است که مالکیت از بخشی به بخش دیگر منتقل شود اما این پیام اقتصادی در خود ندارد و ممکن است این واگذاری منجر به دولتی تر شدن بنگاه اقتصادی شود و یا اتفاقی دیگر بیفتد.

+ تحلیل شما در مورد جهت واگذاری ها پس از الاغ سیاست های اصل ۴۴ چیست. شیوه ای که دولت به کار برد، چه شرایطی را در مالکیت بنگاه های اقتصادی ایجاد کرد.

می توان گفت که این شیوه واگذاری، بخش سومی را در اقتصاد ایران پرورش داد. به عنوان یک کارشناس سال ها نقد می کردم که کار دولت بنگاه داری نیست. دولت باید امنیت برقرار کند، به بهداشت درمان و آموزش را بپردازد و کیفیت سیاست گذاری را ارتقا دهد اما در این دوره عملا بنگاه داری از دولت به عنوان قوه مجریه گرفته شد اما بخش بنگاه داری حاکمیتی اما غیر دولتی به ترم جدیدی در اقتصاد تبدیل شد. این شیوه مشکل را افزایش داد چراکه وقتی بنگاهی دولتی بود، یک نظام مدیریتی بر آن ها حاکم بود. مجمع این شرکت ها با نظارت سازمان برنامه و وزارت اقتصاد تشکیل می شد که این فرایند نیز با واگذاری از بین رفت و میدان هم به بخش خصوصی واگذار نشد.

+ به موضوع ابتدای بحث بازگردیم. تصویر اقتصاد ایران در میانه سال ۹۲ را چگونه دیدید؟

با توجه به مواردی که ذکر کردم، به فهرستی می رسیم. اول، مسائل بلندمدت. دوم، نحوه میدیرت درآمدهای سرشار نفتی، سوم، تحریم و چهارم، سیاست های اصلاح اقتصادی است که اجرا شده بود. در خصوص این مورد چهارم باید ذکر کنم که اصولا اصلاحات اقتصادی را نمی توان چند بار انجام داد. ظرفیت جامعه برای انجام چندباره آن وجود ندارد. این یک ظرفیتی است که استفاده می شود. اگر این ظرفیت اجتماعی استفاده شود دیگر نمی توان سراغ آن رفت. به عنوان مثال دولت می گوید که می خواهد خصوصی سازی کند اما نمی تواند چند بار این را بگوید چراکه باور عمومی نقش مهمی در نتیجه اجرای سیاست ها دارد. مثالی دیگر در این زمینه هدفمندی یارانه ها است. در ذهن مردم این کلید واژه ای تعریف شده است. اینکه به مردم بگوییم می خواهیم هدفمندی یارانه ها را اجرا کنیم اما این شیوه با آنچه در دهه ۷۰ یا آنچه در اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ اجرا شد، متفاوت است، باورش برای مردم دشوار است.

+ آنچه به عنوان مشکلات قدیمی اقتصاد یاد کردید را بیشتر توضیح می دهید؟ چه کمبودهایی در اقتصاد ایران ریشه ای بوده است؟

آنچه به عنوان مسائل بلندمدت اقتصادی با آن مواجه بودیم در کنار مشکلات دیگر اقتصادی برای ما مسئله بود. به هر حال باید توجه داشت که قبل از دولت های نهم و دهم هم یک بخش خصوصی راه افتاده و قوی نداشتیم؛ قبل از این دولت هم دولت توانمند به معنی نظام مدیریتی منسجمی که بتواند تجهیز منابع و رشد پایدار ایجاد کند، نداشتیم؛ نظام تعریف شده قابل پیش بینی برای مبادله با دنیا نیز وجود نداشته است. هیچ گاه شرایطی نبوده که یک بنگاه بتواند بر روی تعامل با دنیا حساب با ثباتی بازکند که شوکی به آن وارد نشود؛ نظام تجهیز منابع مالی هم در کشور ما نظام بانک محور است و همواره بانک ها با مشکل مواجه بوده اند. مهمترین مسئله ای که نظام بانکی با آن مواجه بوده است تسلط سازو کارهای سیاسی به تخصیص منابع مالی بوده است. نرخ سود توسط دولت ها و بدون تناسب با شرایط واقعی اقتصاد تعیین شده است که این مسائل بانی را پیچیده تر کرده است. نظام تامین اجتماعی هم هیچگاه نداشته ایم تا در نوسانات اقتصادی، اقشار آسیب پذیر را حفظ کند. ثبات در فضای اقتصاد کلان که با نرخ تورم مورد ارزیابی قرار می گیرد نیز شرایط نابسامانی داشته است. نرخ تورم دو رقمی در اقتصاد ایران سال ها وجود داشته و تورم دورقمی پیام خاص خود را دارد. اگر بخواهیم مانند پزشکی که ابتدا برای معاینه بیمار چند علائم مهم را مورد ارزیابی قرارمی دهد، علائم حیاتی اقتصاد ایران را مورد ارزیابی قرار دهیم، شاخص تورم جزو چند آیتم اول قرار دارد. باید تاکید کنم که سازو کاری با نگاه بلندمدت به اقتصاد از نظر مسائل محیط زیست نداشته ایم بلکه سازو کار تخریب آن در دستور کار بوده است و بالاخره عامل اصلی که اقتصاد ایران طی دهه های گذشته از آن تغذیه شده است به صنعت نفت بازمی گردد. بخش نفت کم اولویت ترین بخش های اقتصاد برای سرمایه گذاری بوده است. اگر در سه دهه گذشته آمار سرمایه گذاری اقتصادی را بررسی کنیم، مشاهده می شود که بخش نفت از بخش کشاورزی هم کمتر مقصد سرمایه گذاری قرار گرفته است.

این مسائلی که از قبل اقتصاد ایران با آن مواجه بوده است در برنامه سوم توسعه مورد تاکید قرار گرفته بود. فهرست این مشکلات در این برنامه آمد و قرا شد سیاست های کلیدی اقتصاد ایران بر مبنای حل این مسائل طراحی شود. برنامه سوم در کل برنامه های بعد از انقلاب عملکرد مطلوبتری داشته است.

+ بعد از برنامه سوم در اوایل اجرای برنامه چهارم، دولت نهم بر سر کار آمد. به غیر از این مواردی که به عنوان مسکلات ساختاری اقتصاد از آن یاد کرید، در این دوره چه مشکل قابل توجی بروز کرد؟

در این دوره درآمدهای نفتی با وفور قابل توجهی مواجه شد همزمان تفکر خاصی بر مدیریت اقتصاد حاکم شد که مبنای اصلی آن نفی کارهایی بود که در گذشته صورت گرفته بود. در سال های برنامه سوم نوعی بلوغ مدیریتی و وفاق در اجرای سیاست های برنامه ایجاد شده بود اما پس از آن با ورود تفکر جدید و تغییرات گسترده تا سطوح پایین مدیران باعث شد تا عمل به برنامه از اولیوت خارج شود. این تفکر بسیار سازگار بود با وفور درآمدهای نفتی. دولت توزیع محور و هزینه بود که چندان به منایع اقتصاد توجه نمی کرد بلمه به مخارج توجه داشت. از آنجا که منابع نیز حاصل شده بود، کسی سوال نمی کرد که منابع از کجا می آید. هر حکومتی برای آنکه خودش پاربرجا بماند و مردمش زندگی کنند اولین سوالش این است که منابع را چگونه باید تجهیز کرد؟ این سوال اما با وفوردرآمدهای نفتی از بین رفته بود. سوال تبدیل شد به این که چگونه منابع را خرج کنیم. هرکسی شاید پاسخش به این سوال این باشد که تا منابع هست باید خرج کرد. سیاستها بر محور هزینه منابع اعمال شد. از ۳ راه ظرفیت برای تامین منابع در کشور وجود داشت. نفت، بانک و منابع یارانه که همه این منابع استفاده و هزینه شد. در سال های۸۴ و ۸۵ جهش های بزرگی در حجم بودجه بر مبنای درآمد نفت شکل گرفت. همان سال ۸۴ دولت متمم بودجه داد و سقف آن را افزایش داد و در سال ۸۵ هم بودجه انبساطی ارائه شد. به طوری که اگر به تاریخ عملکرد بودجه در کشور نگاه کنیم، سال ۵۴ و سال ۸۵ بالاترین رشد را داشته اند.

+ متناسب با رشد درآمد نفت در هر دو مقطع؟

دقیقا. همان شرایظی که آن زمان با افزایش درآمد نفت در بودجه حادث شد در سال ۸۵ نیز تکرار شد. بعد از آن در سال ۸۶ به بعد، دولت به توزیع منابع بانک ها روی آورد. طرح های زودبازده و امثال آن در این دوره اتفاق افتاد به طوری که بدهی بانک ها به بانک مرکزی از همان سال ها در مسیر افزایش قرار می گیرد در حالی که تا قبل از آن این بدهی جزء کوچکی بود اما به تدریج این شاخص پررنگ تر شد. بنابراین در سال ۸۴ و ۸۵ از طریق نفت، در سال های ۸۶ تا ۸۸ از طریق بانک و در سال ۸۹ نیز از طریق یارانه ها منابعی درآمد و میان مردم توزیع شد. پرداخت نقدی یارانه از محل افزایش قیمت انرژی می توانست برای نفر یارانه ۲۰ هزار تومانی را رقم بزند اما برای هر نفر ۴۵ هزار و ۵۰۰ تومان در نظر گرفته شد. با این شرایط ضعف های و این نوع مدیریت، ضعف های اقتصاد ایران عمیق تر شد و بنیان های رشد در اقتصاد ایران با آسیب های جدی مواجه شد. اگر اقتصاد ایران بخواهد رشد کند باید بانک ها و نظام بودجه به خوبی عمل کند و بهره وری از منابع افزایش یابد. عواملی که می توانست رشد پایداری را در اقتصاد ایجاد کند دچار آسیب های جدی شرد آنچه که این آسیب ها را موقتا جبران م یکرد و باعث می شد در ظاهر به صورت بارز خود را به طور بحران نشان ندهد، درآمدهای نفت بود. اتفاقی رخ داد این بود که یکباره جهش بزرگی در واردات کشور پیش آمد. متوسط واردات از سال ۱۳۷۰ تا ۱۳۸۳ سالانه ۲۵ میلیارد دلار بوده است اما به یکباره متوسط آن در سال های ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۰ به ۸۱ میلیارد دلار رسید. رشد ۳ برابری واردات در حالی است که تولید ناخالص داخلی ایران در مجموع ۱.۷ برابر رشد کرده است. در نتیجه نسبت واردات به تولید ناخالص داخلی به عنوان شاخصی که وابستگی اقتصاد به واردات متکی به نفت را معرفی می کند، دو برابر شد. بنابراین اقتصاد ما به واردات وابسته شد، بودجه به نفت و بانک ها به بانک مرکزی وابستگی پیدا کردند. در نتیجه وقتی تحریم ها علیه بانک مرکزی، فروش نفت و سیستم بانکی اعمال شد، آسیب بزرگی به اقتصاد وارد آمد. در واقع اقتصاد ایران آماده شده بود برای اینکه آسیب بزرگی از تحریم ببیند. اگر همین تحریم ها اوایل دهه ۸۰ بر اقتصاد ایران اعمال می شد، این میزان فشار را به زندگی مردم وارد نمی کرد. نحوه مدیریت درآمدهای نفتی هم از این بابت که ضعف های بلند مدت را عمیق کرد و هم از این بابت که آسیب پذیری اقتصاد را از تحریم بالا برد، موجب شد تا آثار ماندگاری از خود بجا بگذارد که عملکرد اقصادی را در سال های طولانی آینده تحت تاثر قرار خواهد داد.

+ شرایط سال های ۹۱ و ۹۲ را چگونه تعبیر می کنید. در این سال ها با اعمال تحریم نفتی آن عاملی که شما از آن به عنوان پوشاننده سیاست های توزیع درآمد یاد می کرید از بین رفت و آشفتگی فضای اقتصاد بیشتر خود رانشان داد. تحلیل شما از این شرایط چیست؟

زمانی که تحریم نفتی و تحریم بانک مرکزی در دسامبر ۲۰۱۲ از سوی رئیس جمهور آمریکا امضا شد، شش ماه زمان داده شد به کشورهای واردکننده نفت تا خود را با نفت های دیگر تطبیق دهند. درواقع آن زمان تحریم ها اعلام شد اما اعمال آن از شش بعد از آن یعنی تیر ۹۱ آغاز شد. آنچه مشاهده شد این بود که بازار ارز بعد از امضای تحریم ملتهب شد. سال ۱۳۹۱ به کلی اقتصاد در بحران به سر می برد. از نظر تعریف بحران ارزی فراتر از بحران با مشکل مواجه بودیم. سیستم بانکی با مشکلات زیادی مواجه شد و درست زمانی که اقتصاد در سال ۹۱ و ۹۲ رشد منفی داشت، نقدینگی در حال رشد بود بنابراین اقتصاد برای تشدید بحران مستعدتر شد. دلیل این بود که مردم احساس کردند از نگهداری ریال ضرر می کنند و در شرایط افزایش نرخ ارز و طلا پول ها به سمت این بازارها هدایت شد. در نتیجه آن چیزی که شرایط بحرانی سال ۱۳۹۱ را به ابعاد بزرگتری رساند، دو عامل اصلی بود. یکی پیشینه منفی عملکرد اقتصاد بود که خلاصه آن تولید و سرمایه گذاری شرایط رو به بدتر شدن را طی می کردند و از طرف دیگر نقدینگی رشد می کرد. دومی که به همان اندازه اهمیت داشت این بود که مردم در برآوردهای خود از شرایط عمومی اقتصاد کشور، شرایط بدی را پیش بینی می کردند. این موضوع در اقتصادی که حجم نقدینگی در آن زیاد است بسیار اثرگذار خواهد بود. اینکه مرم تا چه اندازه اختیار مدیریت نقدینگی خود را به سیستم بانکی می سپارند تا در اقتصاد به جریان بیفتد یا اینکه خودشان آن را در بخش های غیرمولد جابجا کنند، اثرگذاری فراوانی در نتیجه دارد. در آن سال ها مردم به دنبال تبدیل ریال به اقلام دیگر بودند که ناشی از بی اعتمادی آن ها به آینده بود. این دو عامل که یکی بدتر شدن اوضاع اقتصاد و دیگری انتظارات عمومی موجب وخامت اوضاع شده بود.

+ در میانه های سال ۹۲ با تغییر دولت چه اتفاقی افتاد که فضای اقتصادی خیلی سریع و حتی قبل از اعمال سیاست های اقتصادی از سوی دولت یازدهم تا حدودی آرام گرفت؟

اتفاقی که در سال ۹۲ پس از انتخابات افتاد این بود که عامل انتظارات عمومی خیلی زود تصحیح شد. مردم به دلایل مختلف اعتماد زیادی را به بهبود اقتصادی پیدا کردند. در چنین شرایطی آن شتابی که نقدینگی به سمت بازارهای دیگر داشت، تحت تاثیر همین عامل مهار شد. این موضوع فرصد بسیار خوبی را برای سیاست گذار ایجاد کرد تا بتواند مقداری در جهت بهبود امور حرکت کند. البته انتظارات مردم هم بی مورد نبود. هم از نظر مسائل بین المللی امیدی شکل گرفته بود که می تواند، رویکرد دیگری در پیش گرفته شود که شواهد آن هم در توافق ژنو دیده شد. به لحاظ کیفیت سیاستگذاری هم به دلایل مختلف تصور عمومی شکل گرفت که مسائل با دید کارشناسی نگاه می شود و تحت تاثیر مسائل سیاسی قرار ندارد. به غیر از عامل انتظارات عمومی، سیاست ها نیز به طور عملی در زمینه های مختلف بهبود پیدا کرد. رویکرد دولت با نخبگان و جامعه نیز متفاوت بود علائم آن نیز از سوی مردم مشاهده شد. گزارش های دولت در بخش هاص مختلف برای دید عموم منتشر شد که نمونه آن در مورد خروج از رکود شکل گرفت.  دولت هم تحلیل خود را منتشر کرد و هم برنامه را قبل از آنکه به تصویب برسد، ارائه داد. دولت نظرات مختلف را دریافت کرد و آن ها را به کار بست. این تغییر روش در اداره دولت منجر به اعتمادسازی شد. دولت بدون توجه به تحریم ها تصمیم گرفت که به اصلاح امور بپردازد. تعبیر من این است که چراغ قوه به دست گرفتیم و در اتاق تاریک به هر نقطه ای که به هم ریختگی مشاهده شد، سعی کردیم آن را اصلاح کنیم.

+ یعنی ابتدا تصمیم گرفتید که سیاستی اورژانسی را به کار بگیرید؟

بله. این کار صورت گرفت تا بتوان در این شرایط اهداف بزرگتر را در اقتصاد پیش برد. نتیجه این شد که تورم افسارگسیختهژ، کاهش یافت که این موضوع ملموس است. آنچه در آخرین روزهای سال ۹۳ مشاهده می کنیم، این است که سال ۹۳ با تورم ۱۵.۲ تا ۱۵.۵ درصد به پایان برسد. این یک دستاورد غیرقابل تصور است.

+ در روزهای اول فکر می کردید در این فاصله زمانی به چنین رقمی در تورم برسیم؟

خیر. خودم به عنوان فردی که مشاور آقای روحانی هستم برآورد دیگری داشتم. اگر به اولین گزارشی که پس از ۱۰۰ روز آقای روحانی به مردن داد بازگردیم مشاهده می شود که دو تا عدد به عنوان هدف پایان سال ۹۳ عنوان شد. یکی تورم ۲۵ درصدی و دیگری رشد ۳ درصدی بود. این ارقامی بود که فکر می کردیم تا پایان ۹۳ به آن برسیم. تورم سال ۹۲ نیز ۳۵ درصد هدف گذاری شده بود. در پایان آن سال تورم به ۳۵.۲ درصد رسید که نزدیک به پیش بینی ما بود و تورم سال ۱۳۹۳ هم ۱۰ واحد درصد کمتر از پیش بینی آن زمان است که دستاورد خوبی محسوب می شود. رشد اقتصادی هم در پایان امسال رقمی بین ۲ تا ۳ درصد خواهد بود.

+ در تورم حتی از پیش بینی صورت گرفته جلو زده شد اما در رشد اقتصادی اندکی با هدف مورد نظر فاصله وجود دارد. اینکه در موضوع رشد اقتصادی به میزان شاخص تورم توفیق حاصل نشد، چه دلایلی دارد؟

یکی از دلایل آن این است که در ۱۰۰ روز نخست کار تا این اندازه به عمق زخم های اقتصاد پی نبرده بودم. سال هاست که با اقتصاد ایران کار می کنم اما آنچه امروز از اقتصاد ایران و عمق مسائل آن می شناسم با سال گذشته قابل مقایسه نیست. ابعاد مشکلات بسیار بزرگ تر از این است و ماندگاری آن هم بسیار زیاد است. کار در این شرایط فوق العاده سخت و مشکل است. هم مسائل بزرگتر است و هم ابزارهایی که در اختیار سیاست گذار قرار دارد، محدودتر از آن است که در زمان انتقال دولت فکر می کردم. محدودیت هم به تعداد ابزار مربوط است و هم به کیفیت ابزار. نهاد دولت یک نظام مدیریت و کارشناسی است که فوق آلعاده ضعیف شده است. این نهاد است که باید تصمیم بگیرد و اجرا کند. امروز که نگاه می کنیم، به این نتیجه می رسیم که برآیند انتظارات مردم و برآیند سیاست هایی که اتخاذ شده با توجه به تمام محدودیت ها، یک برآیند مطلوب و مناسبی است.

+ با مرور آنچه در ۱۸ ماهه گذشته گذشته است، فکر می کنید که می شد نتیجه بهتری در اقتصاد گرفت و عملکرد بهتری را ارائه داد؟

بله حتما می شد که بهتر از این باشد اما به نسبت آن شرایطی که وجود داشت دستاورد بزرگی محسوب می شود.

+ در این فاصله زمانی اتفاقی دیگر در اقتصاد رخ داد که ممکن است در برآوردهای اولیه روی آن حساب نکرده باشید. کاهش قیمت نفت در ماه های اخیر به مسائل گذشته اقتصاد ایران اضافه شده است. این مورد چه تاثیری در اجرای سیاست ها گذاشته است؟

آنچه کار را سخت کرد و کسی تصوری روی آن نداشت، کاهش قیمت نفت بود. این عاملی بود که به تحریم اضافه شد. در سال های گذشته به میزان ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار بشکه نفت خام بدون محاسبه میعانات گازی صادر می کردیم اما در یک مرحله صادرات به یک میلیون بشکه کاهش یافت. در مرحله بعد بهای آن از بالای ۱۰۰ دلار به حدود ۵۰ دلار رسید. با این حساب درآمدهای نفتی افت قابل توجهی را تجربه کرده استو این موضوع در کنار سایر مسائلی که وجود داشت، دشواری های کار را افزایش داده است.

+ شما در دو مقطع دیگر نیز در دهه های گذشته به طور مستقیم وارد فضای مدیریتی اقتصاد شدید و در دولت حضور پیدا کردید. این شرایط دشواری که از آن یاد می کنید در مقایسه با دفعات گذشته که یکی از آن ها در زمان جنگ بود، چه وضعیتی را دارد؟ اصلا می توانید این سه مقطع را با هم مقایسه کنید.

بله من در سه مقطع به دولت آمدم. در نوبت اول در سال های ۱۳۶۴ تا ۱۳۷۰ بود. مقطع دوم در سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۷۹ بود و مقطع سوم هم از سال گذشته آغاز شده است. از قضا هر سه مقطع در تاریخ ۳۶ ساله اقتصاد ایران، مقاطع سخت و دشواری محسوب می شود. در مقطع دهه شست کاهش جنگ از جبهه به شهرها کشیده شد و بمباران به راه افتاد. به این شرایط کاهش قیمت نفت هم اضافه شد. در مقطه دوم هم  در سال ۱۳۷۷ با کاهش شدید قیمت نفت مواجه شدیم. دولتی که سال ۱۳۷۵ به مجلس لایحه داد تا برای هزینه ی درآمد مازاد خود از مجلس اجازه بگیرد، در سال ۱۳۷۷ از مجلس اجازه خواست تا به همان مقدار که سال ۷۵ درآمد مازاد داشت، از بانک مرکزی قرض کند. با این اتفاق بود که ایده تشکیل حساب ذخیره ارزی را مطرح کردم. در سال ۷۵ متمم ۶۰۰ میلیرد تومانی به مجلس داده شد تا مازاد بودجه هزینه شود؛ در سال ۷۷ به میزان ۶۳۰ میلیارد تومان در خواست استقراض از بانک مرکزی شد. به همین دلیل ایده تشکیل حساب ذخیره ارزی مطرح شد تا مازاد درآمد نفت ذخیره شود و در مقاطع دشوار نیاز به استقراض از بانک مرکزی نباشد. با وجود اینکه دو دوره سخت را در این دو مقطع زمانی تجربه کردم، معتقدم که دوره فعلی از آن دو مقطع دشوارتر است. این بسیار مهم است چراکه به ذهن ها اینگونه متبادر می وشد که در دهه شست، جنگ را داشته ایم و در سال ۷۷ نفت به ۱۰ دلار در هر بشکه رسید اما الان شرایط دشوارتری نسبت به آن دو مقطع داریم. در آن زمان اقتصاد ما کوچکتر از حل حاضر بود و به این میزان وابسته به نفت نشده بود. درست است که در دهه شست جنگ داشتیم اما زیرساخت های اقتصاد اینقدر که الان آسیب دیده است، آن زمان آسیب ندیده بود. بنابراین شرایط دشواری را در حال حاضر داریم.

+ در حال حاضر در آستانه سال ۹۴ و با همه این شرایط که به آن اشاره کردید دو نقطه ابهام در اقتصاد وجود دارد. یکی به کاهش قیمت نفت باز می گردد و دیگری به شرایط تحریم که هنوز آینده آن مشخص نیست. در این سال چگونه می توان برای بهبود وضعیت رشد اقتصادی برنامه ریزی کرد؟

از دیدگاه من موضوعی وجود دارد که هم از مسئله کاهش قیمت نفت و هم از موضوع مذاکرات هسته ای مهم تر است و برای رسیدن به توسعه باید آن را حل و فصل کنیم. می دانیم که بسیاری از بنیان های بلند مدت اقتصاد کشور آسیب دیده است و سال های طولانی باید طی شود تا اصلاح آن صورت گیرد. این سخن من شاید تلخ باشد اما واقعیت دارد. مثالی که در این بخش می توان ذکر کرد، مسئله آب است. این رویکردی که به نفت طی سال های اخیر داشته ایم، به آب طی ۳ دهه گذشته داشته ایم یعنی آبی که به سفره های زیرزمینی می رفته است را برداشت کردیم. در یک گوشه کشور پسته به بار آوردیم، در جایی زعفران و در منطقه ای دیگر برنج و گندم کاشتیم. چاه های زیادی حفر شد و با اشتیاق زیادی آب های زیرزمینی برداشت شد. بخش کشاورزی ناشی از این اتفاق رشد های قابل توجهی را تجربه کرد. سدها ساخته شد و آب را به پشت آن آمد و خرج شد اما الان همه متوجه شدند که این منبع به اتمام خود نزدیک است. این فاجعه ای است که در تاریخ توسعه کشور در حال رخ دادن است. منبعی که هزاران سال جمع شده بود در چند دهه خرج شده است. گفته می شود که بالای یک هزار سال زمان لازم است تا دوباره جایگزین شود. نتیجه اش این است که خاکی که در کنار آب می توانست نه تنها کشاورزی که هوا را برای تنفس امکانپذیر بکند در حال تبدیل شدن به پودری است که غیر قابل استفاده است. این موضوع ربطی به تحریم و مذاکرات ندارد بلکه دید عوامگرایانه به مدیریت منابع کشور بوده است. احساس لذتی که در زمان مصرف آب دست می داده، مبنا قرار گرفته است. این نشان می دهد که سرمایه از کشور را بد مدیریت کرده ایم و امروز به جایی رسیده است که غیرقابل جبران است. شبیه به این فرایند را در بخش های دیگر نیز داریم که تنها شکل ظاهری آن تفاوت دارد. سازمان اداری دولت و نظام بروکراتیک کشور نیز به همین صورت آسیب دیده است. در این نظام یک روزی معلم های ما زندگی شان همان درسی بود که می دادند. برای دانش آموزان با استعداد تمرین اضافه در نظر می گرفتند و ذهنشان به این کار معطوف بود اما امروز نظام اداری داریم که پیوند درونی آن از جمله پیوند افراد با یکدیگر یا پیوند مدیر با کارمند، ضعیف شده است.  این مثل همان آب است که از دست داده ایم و به راحتی نمی توان آن را اصلاح کرد. نمی توان گفت که بعد از توافق هسته ای این سیستم اصلاح می شود. از طرف ذیگر دولت توسعه پیدا کرده و کادر خود را افزایش داده است اما منابع مالی اش تحلیل رفته است. موضوع دیگر این است که اگر اقتصاد بخواهد سامان پیدا کند، نیاز به بخش خصوصی دارد بتواند سرمایه گذاری و اقتصاد را ادره کند اما در همین بحث توضیح دادم که نظام بنگاه داری ما به لحاظ مسائل مالکیتی هویت مشخصی ندارد. نمی توان گفت که دولتی است یا خصوصی و یا تعاونی. نکته دیگر این است که حتی اگر مسائل تحریم حل شود، نمی توان به سرعت ارتباط بانکی را برقرار کرد. به این مسائل می توان موضوعاتی مانند مطالبات معوق بانکی و سایر مشکلات را اضافه کرد که حل و فصل آن زمان بر است. اصلاحاتی در نظام بانکی باید انجام شود که زمان بر است، منابع لازم دارد و احتیاج به برنامه ریزی و مرحله بندی اصلاحات دارد. اگر قرار باشد جایی را خراب کنیم، خیلی ساده می توان این کار را کرد اما درست کردن آن زمان می برد.

+ این میزان از مشکلاتی که فارغ از مسائل مذاکرات و کاهش قیمت نفت برشمردید را چگونه می توان در مسیر اصلاح قرار داد؟ آن مسئله ای که می گویید برای توسعه از موضوع نفت و تحریم مهمتر است، چیست؟

آنچه از این دو عامل مهمتر است این است که چگونه م یتوان این موضوعات را با مردم در میان گذاشت و مردم حاضر باشند آن را بپذیرند. این ربطی به این ندارد که این دولت سر کار است یا آن دولت و حتی ربطی به این ندارد که جمهوری اسلامی است. این مسائلی است که کشور ما با آن مواجه است بنابراین نکته ای که می خواهم روی آن تاکید کنم این است که رسیدن به درک مشترک از شرایطی که کشور با آن مواجه است و شکل گیری وفاق در مورد اینکه این شرایط برای همه ماست، مهمترین پیش زمینه برای حرکت به طرف حل مسائل است. طبیعی است که هر گروه سیاسی دوست دارد که خودش قدرت را در اختیار داشته باشد و تلاش می کند که رقیب خود را از میدان به در می کند اما باید توجه داشته باشیم آنچه در شرایط فعلی، ما را از بحران خطرناک در سال ۹۱ و اوایل سال ۹۲ که همه عوامل بالینی هشدار می داد، بیمار وضعیت وخیمی دارد، نجات داد، یک رکن مهم آن اعتماد مردم بود. این رکن مهم سرمایه و سوخت ما محسوب می شود. وقتی از ضمیر ما استفده می کنم منظورم کل کشور است نه دولت یازدهم. آنچه امروز از تحریم و کاهش قیمت نفت آسیب بیشتری دارد، فضای غیرمسالمت آمیزی است که در داخل وجود دارد.

مثالی که گاهی برای دوستان ذکر می کنم در مورد فیلم تایتانیک است. زمانی که آب وارد این کشتی می شود و طبقات پایین را درگیر می کند، عده ای در طبقات بالا، بی خبر از این اتفاق در حال برگزاری مهمانی هستند. زمانی که این بحران همه را درگیر خود می کند و قایق هایی برای فرار مهیا می شود، دیگر همه حاضران در کشتی در جهت گریز از این بحران تلاش می کنند اما بازهم عده ای آنجا بی توجه به این رویدا در حال نواختن ویلون هستند. در شرایط بحرانی که حیات و ممات انسان ها در خطر است و عده ای حاضر می شوند خود را به داخل آب زیر صفر درجه بیاندازند، چند نفر نشسته اند و ویلون می نوازند. در حال حاضر ماهم در کشور ویلون نواز زیاد داریم. احساس می شود که درکی از این سطح بحران وجود ندارد. این موضوعی است که از موضوع نفت و تحریم مهم تر جلوه می کند.

+ در حال حاضر با وجود اینکه گفته می شود اصلاح امور اقتصادی به مذاکرات هسته ای پیوند نخورده و مستقل از آن کارها پیش می رود، در فضای عمومی اینطور مطرح می شود که در صورت توافق هسته ای شکوفایی در راه است. این گزارا را تا چه حدی درست می دانید؟

لغو تحریم ها هرچند امکاناتی را برای ما فراهم می کند اما معجزه نمی کند. شاید شکاف بزرگی میان آنچه انتظارات عمومی از اثر لغو تحریم ها تلقی م کند با آنچه واقعیت دارد، وجود داشته باشد اگر این شکاف را درست مدیریت نکنیم، ممکن است آن شرایط بدتر از شرایط فعلی که تحریم است، بشود. یعنی شکل گیری انتظارات فراتر از واقعیت برای شرایط پس توافق این خطر را دارد که در صورت مواجهه با واقعیت اعتماد عمومی خدشه دار شود. در حال حاضر نه تنها در میان عامه مردم که برخی مدیران نیز تصور می کنند با توافق هسته ای، همه مسائل کشور حل می شود در حالی این موضوع صحت ندارد. بسیاری از مسائل ارتباطی به تحریم ندارد. سامان یافتن برخی از عواملی هم که به تحریم ربط دارد، زمان بر خواهد بود. بنابراین دچار خو ش بینی کاذب شدن ممکن است ظرفیت تحمل جامعه را سرریز کند.

+ آثار فضای داخلی غیرمسالمت آمیزی که از آن یاد کردید بر عملکرد مدیریتی کشور را بیشتر توضیح می دهید؟ چگونه این شکاف انتظارات عمومی با واقعیت از این طریق دامن زده می شود؟

اگر فضای فعالان سیاسی و فضای رسانه ای کشور این مسئله را درک نکند و نقش ویلون نوازها را ایفا کنند، این موضوع می تواند بسیار خطرناک باشد. حتی خطرناک تر از بحران سال ۹۱ چراکه آن زمان یک ظرفیتی وجود داشت و مردم به این نتیجه رسیدند که می توانند با یک انتخاب شرایط را تغییر دهند و از آن مسئله عبور کنند که اینطور هم شد اما آن عوامل نهادی و عوامل بنیادی که نیاز داریم از طریق آن ها مشکلاتمان را حل کنیم، در طول زمان اصلاح خواهد شد. شکافی که در داخل وجود دارد ممکن است حل این مسائل را به تاخیر بیاندازد و تاثیرات ناگواری در جامعه به بار بیاورد. مانند شرایطی می ماند که فردی پشت فرمان اتوموبیلی نشسته و شخص کناری می گوید این ماشین در مسیر نادرستی حرکت می کند. راننده سعی می کند این ماشین را به مسیر بازگرداند اما اتوموبیل مشکل فنی دارد و راننده سعی می کند با همه این مشکلات، خودرو را مهار کند و با دشواری آن را از خطر سقوط نجات دهد. ماشین خراب شده است و راننده تلاش می کند آن را به مسیر بازگرداند اما شخص کنار دستی دائما به راننده ضربه بزند و بگوید که چه شد قرار بود شرایط را اصلاح کنی؟ این مسئله در حال حاضر وجود دارد اما در صحنه افکار عمومی مغفول مانده است.

+ آنطور که از سخنان شما برآورد کردم به فضای سیاسی فعلی اشاره دارید که جناح سیاسی مقابل دولت سعی دارد دائما انتقادهایی را با توجه به فضای رسانه ای که در اختیار دارد روانه دولت کند در حالی که اعتقاد شما این است باید با نگاه ملی فضا را برای اصلاح امور آماده کنند. از آنجا که شما آمادگی اجتماعی را لازمه موفقیت ةای اقتصادی می دانید، این اختلافات داخلی تا چه حد حل مسائل را بغرنج کرده است؟

برای پاسخ به این سوال مثالی را ذکر می کنم. از کشور افغانستان همواره به عنوان کشور انتهایی در لیست کشورها از نظر توسعه یافتگی یاد می شد. در این کشور گروه های سیاسی درگیری زیادی با هم داشتند و دائما در نزاع به سر می بردند. زمانی متوجه شدند که همگی در یک کشتی قرار دارند. دور هم جمع شدند و گفتند که مملکتی به نام افغانستان داریم که بیاییم با یک قاعده و قانونی کار کنیم. به نظرم تصمیم کلیدی برای توسعه افغانستان این بود نه کمک های خارجی و سایر مسائل.

+ ما هم به این توافق داخلی نیاز داریم؟

چیزی که ما به آن نیاز داریم، توافق خوب داخلی است. در مذاکرات هسته ای هر دو طرف می گویند که به دنبال توافق خوب هستند. نکته ای که می خواهم اشاره کنم این است که یک توافق خوب داخلی پیش نیاز یک توافق خوب خارجی است. فرض کنیم که به یک توافق خوب خارجی برسیم، اگر نتوانیم در داخل با یکدیگر کار کنیم، پیشرفتی حاصل نمی شود. در حال حاضر با دشمنی که زمانی از گزینه نظامی صحبت می کرد در حال مذاکره هستیم. با ۶ کشوری که بی اعتمادی بالا نسبت به آن ها وجود دارد به مذاکره نشسته ایم اما در داخل نمی توانیم با هم مذاکره کنیم. تا نتوانیم در داخل با هم مذاکره کنیم و تا نتوانیم بر روی اصولی به نتیجه برسیم، قاعده جایگزینِ نبود چنین شرایطی قاعده جنگل است به این معنی که هرکس زور بیشتری دارد طرف مقابل را بزند. این موضوع در هر زمینه ای آسیب رسان است. در زمینه رشد و توسعه، در بخش رضایت مردم و یا  آستانه تحمل آن ها اثرگذار است. من با دید اقتصادی می گویم رشد و توسعه. یک نفر با دید امنیتی ممکن است بگوید آستانه تحمل مردم. با هر نگاهی آن عواملی که می تواند یک نقطه چرخش بزرگ در تاریخ کشور باشد و سال های آینده را تحت تاثیر قرار دهد، در گرو این است که در داخل بتوانیم در مورد مذاکره کنیم. الان جزو آن گروهی هستیم که فهمیده ایم آب بالا آمده و باید متوجه باشیم چه می کنیم اما کسانی هستند که یا متوجه نیستند یا متوجه اند و به دلایلی دیگر اینگونه رفتار می کنند. فضای رسانه ای و فضای سیاسی کشور فاصله زیادی از این واقعیت های اقتصادی یا امنیتی و اجتماعی دارد. همه می دانیم که خانواده های زیادی داریم که جوان های بیکار دارند. خانوارهایی داریم که در آن درآمد واقعی سرپرست خانوار در حال کاهش بوده و هست. همین افراد برای نفس کشیدن با ریزگرد مواجهند. وقتی تعداد این موارد زیاد می شود و در کنار هم  قرار می گیرد ممکن است مسائلی را بوجود بیاورد. ممکن است این افراد سوالاتی داشته باشند که پاسخی برایش نباشد. ممکن است این افراد به این نتیجه برسند که گروهی که قرار است این مسائل را حل کنند، دغدغه های دیگری دارند و با یکدیگر نزاع های خودشان را دنبال می کنند. زمانی در سال ۸۷ مقاله ای نوشتم که زیاد هم خوانده شد. در آنجا در مورد بیکاری و متولدین دهه ۶۰ نوشتم. مثال این شرایط را اینگونه ذکر کردم که سیلی در حال آمدن است و یک سری سنگ و آجر نیز وجود دارد که می توانیم با کمک هم سدی مقابل آن بسازیم اما ما آن را برداشته ایم و به سمت هم پرتاب می کنیم. الان آن تصویر بسیار نامطلوب تر و آشکارتر در حال وقوع است.

+ از دیدگاه شما لازمه توسعه و حرکت به سمت آن چه عاملی است یعنی مسئله غیر مادی مانند آنچه به عنوان اختلافات داخلی یاد می کنید مهمترین مسئله است، سایر الزامات توسعه در کشور فراهم است؟

ممکن است معیارهای زیادی برای توسعه یافتگی یا توسعه نیافتگی بتوان مطرح کرد. از مصرف سیمان میزان سرمایه گذاری را متوجه می شوند و یا از شاخص تعداد دانشجوها برای ارزیابی سنجش توسعه یافتگی یاد می شود. ما اگر امروز بخواهیم ماشین های داخل خیابان و ساختمان هایی که در آن زندگی می کنیم را مبنا قرار دهیم، خیلی تفاوتی با کشورهایی که آن ها را توسعه یافته تلقی می کنیم، نداریم اما به نظر من که مطالعات مقایسه ای زیادی بر روی اقتصاد ایران داشته ام، شاخصی وجود دارد که زیربنای همه این موارد است که به ما می گوید این کشور توسعه پیدا می کند یا خیر. آن هم شاخص فیزیکی نیست آن مسئله این است که این جمعیتی که در کشور زندگی می کنند، اختلافاتشان را چگونه حل می کنند. به نظر من این موضوع همه چیز را تعیین می کند. اگر توانستیم بنشینیم، صحبت کنیم و اختلافاتمان را حل کنیم یا حدقل راجع به آن سحبت کنیم، می توانیم به توسعه برسیم. اگر اختلافاتمان را با پرتاب سنگ و آجر پیش ببریم هر اتفاق مثبت دیگری هم بیفتد، نمی توانیم موفق باشیم. تحریم ها هم لغو شود مقداری منابع به کشور می آید. قبل از این منابع در کشور کم نداشتیم. مگر ۵۸۰ میلیارد دلار درآمد نفتی منابع کمی بود. با برداشته شدن تحریم نصف این عدد هم حاصل نمی شود.

یک هزار نفر هستند که در این طرف و آن طرف به عنوان موافق و مخالف قرار دارندو آدم های موثر در مورد مسائل مختلف محسوب می شوند. باید دید این افرارد بر روی چه چیزی می توانند با هم تفاهم کنند. الان به نظر می رسد جواب این سوال یک مجموعه تهی است. اگر این افراد بر روی چند بند توافق کنند که مثلا کشور و نظام به عنوان موارد مورد اهمیت دو طرف قرار دارد، قدم مثبتی است بعد باید الزاماتی که برای این دو مورد لازم است مورد ارزیابی قرار گیرد و مسائل مربوط به آن از سوی دو طرف رعایت شود. به عنوان مثال دو تیم فوتبال که رقیب نهایی هم هستند و هر دو می خواهند یکدیگر را شکست دهند هم در قالب مقررات فیفا رقابت می کنند. مثلا باید دروازبان باشد تا گل بزنند. یک طرف نمی تواند دروازه بان را کنار بگذارد و گل بزند. باید تحت قاعده رقابت انجام شود. باید اصولی باشد و به آن پایبند شوند. در حال حاضر به نظر می رسد غفلت بزرگی شده است و همه مشغول ویلون نوازی هستند. آب، کشتی و مسائل مربوط به قدرت مهار این سیل نادیده گرفته می شود. همه با درگیری سعی می کنند مسائل خود را حل کنند. اصول اخلاقی هم به راحتی زیر پار گذاشته می شود.

طرح این مباحث مطلقا به این ربطی ندارد که مسوولیتی در دولت دارم. ارتباط حزبی هم با این دولت نداشتم. چیزی که فکر می کنم در مرحله حساس و تعیین کننده قرار دارد، این کشور است. محیط زیست و منابع آب مسئله مهم کشور است. به این لیست چیزهای دیگر هم می توان اضافه کرد. برخلاف اینکه همه فکر می کنند مذاکرات بین المللی تعیین کننده است باید بگویم که مذاکرات داخلی تعیین کننده است نه مذاکرات خارجی. در مذاکرات خارجی چون ناچارند قواعد بین المللی تبعیت کنند، امور مشخص است اما در مذاکرات داخلی اصلا چنین اصولی وجود ندارد. در مذاکرات خارجی خط قرمز ها مشخص است اما در داخا هیچ خط قرمزی مشخص نشده و فضا بازِ باز است. با این تعریف برخلاف اینکه گفته می شود در سال ۹۴ عامل تعیین کننده موضوع مذاکرات هسته ای و قیمت نفت است معتقدم که اقتصاد ایران از این شوک ها زیاد دیده است و این مسائل نمی تواند مسئله اصلی باشد. در سال ۹۴ اگر بتوانیم به فرمولی برسیم که بر اسا آن بتوانیم در داخل با هم کار کنیم، نوید بخش خواهد بود تا به سمت جلو حرکت کنیم و به مانند انچه راجع به تورم وعده دادیم و به آن رسیدیم راجع سایر مسائل هم به مردم وعده بدهیم و اگر مواردی بود که به آنم نرسیدیم بدانیم که راهی برای آن وجود نداشته است. اگر تحلیل من در مورد اینکه در یک کشور نیاز است برای توسعه راه حل اختلافاتشان مشخص باشد، و اگر نتوانیم به این توافق داخلی برسیم آن زمان در معرض بحران ها آسیب جدی خواهیم دید. مثل یک کشاورز دیم کاری می ماند که تا زمانی که اوضاع باران و زمین خوب است، محصول او نیز مناسب خواهد بود اما زمانی که این عوامل نباشد، با بحران مواجه می شود. در این میان عنصر مدیریت است که می تواند در شرایط حساس مسائل را حل کند.


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir