بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : سه شنبه 14 بهمن 1393      11:10

قیمت‌ ارز اینجا تعیین می‌شود

اقتصاد ایرانی: بانک مرکزی می خواهد بازار ارز را ساماندهی کند؛ بازاری که همه اتفاقات آن به چهارراه استانبول ختم می شود تا کار بانک مرکزی هم سهل باشد، هم دشوار. جایی که کاسب های خاص خود را دارد، اینجا، یعنی جایی در قلب تهران، وجب به وجب پیاده رو سرقفلی دارد، اینجا حرف از دلار و درهم و دینار است.

به گزارش آرمان امروز، جایی که موسپید کرده ای با شنیدن نیت ما از حضور در بین دلالان دلار. بی مقدمه گفت:«حالا بانک مرکزی یه چیزی گفته، شما چقدر بیکاری که دوره افتادی تو خیابون که ببینی چی شده؟ چی میشه؟ اصلا مگه قراره چیزی بشه؟ مثل تو هم کم نیستن. بساط داریم با امثال شما. تو که خوبی، عکس نمی گیری. یه سری ها میان گوشکوب به دست، عکس میگیرن اجازه مِجازه هم توکارشون نیست. بعدش یا عکس پاک میشه یا بلایی سر دوربینشون میاد بستگی داره با کی طرف شده باشن. تو هم ببین و دوست داشتی بنویس که اینجا خبری نیست، یعنی دروغ چرا هست ولی از اون خبرایی که هر روز هر روز میگن اِل می کنیم و بِل می کنیم نیست. ببین من یه خرده کمتر، بیشتر، ۱۵ سال اینجا کاسبی می کنم. روزای هفته همونطوری هستن که تو این سال ها بودن. حالا اینها اومدن می خوان ابروش رو درست کنن واسا ببین چطوری چش و چالش رو درمیارن. اصلا چرا به جای این همه شاخ و شونه کشیدن برای چهارتا دلال، نمیرن اون صرافی های شیک و پیک بالاشهری رو که دستشون با خیلی ها تو یه کاسه است رو سرک بکشن و بعد بیان به ما جِقله مِقله های استانبول گیر بدن. حالا گیرم من هم رفتم، دلار میشه هزار تومن؟ نه خدا وکیلی کار اگه با رفتن ما درست میشه جمع کنیم بریم. فکر کن رفتم، آقای بانک مرکزی میاد جواب زن و بچه من رو بده یا آقای دانشگاه آزاد بهم لوح تقدیر میده و شهریه بچه ام رو نصف قیمت حساب می کنه؟ برو عمو، برو رد کارت، برو بذار به مشتریمون برسیم. ولمون کن ببینیم امروز چقدر کاسبیم، بانک مرکزی بانک مرکزی افتاده تو دهنتون انگار که چی. 

 نفس که کم آورد دست از حرف زدن رگباری برداشت، دست در میان موهای جوگندمی فرو برد و نگاه معناداری تحویل من داد و شروع کرد، دلار، پوند، یورو، دلار، دلار، دلار... پاساژ افشار اما خلوت تر از هرزمان دیگری است. صراف ها گاهی از پشت تابلو روی پنجه ها قد می کشند برای سرک کشیدن. قیمت ها روی ۳۴۵۰ تومان در نوسان است و بیشترین تحرک هم بین دلالان. برای ما که از زمان اوج گرفتن نرخ دلار در بازار آزاد چندباری چهارراه استانبول را سبک سنگین کرده ایم برخی از چهره ها آشنا هستند، افرادی که شاید در نگاه اول دست به جیب شوید برای کمک کردن به آنها اما باور کنید همین افراد صحبت از چندصد هزار دلار می کنند در معاملات روزانه خود و موجودی جیبشان هیچوقت کمتر از ۵۰ هزار دلار نیست. این را ما بر اساس مشاهداتمان می گوییم و پیرمرد ویترین به دست چهارراه استانبول هم آن را تائید می کند. ویترین پیرمرد چیدمان جالبی داشت. چندصد تایی هم دلار داشت و به قول خودش این روزها ۵۰ هزار تومان هم که کاسب باشد ویترینش را زیر بغلش می زند و می رود پی زندگی اش. روایت او از دلالان بازار اما جالب تر از هر آنچه ما دیده بودیم، بود.می گفت اینها را که می بینی صبح به صبح با خیلی از این صراف ها جلسه دارند و بسته به اعتبارشان دلار تحویل می گیرند. اینها اغلب نمایندگان صرافی ها هستند و بازار را با هماهنگی هم می چرخانند. وقتی صراف ابرو بالا می اندازد که خرید نداریم عروسی به کوچه دلالان می آید و فروشنده نگون بخت اسیر شگردهای بازار ارز می شود. خریدار هم که باشی قیمت تمام ویترین ها ثابت است و در روزهای پرنوسان کمتر کسی فروشنده خواهد بود تا باز هم در راسته دلالان عروسی باشد برای بالابردن لحظه ای قیمت دلار. پیرمرد خندید و گفت یادت هست یکی بود که می گفت دلار ۳۰۰ یا ۴۰۰ تومن بیشتر ارزش نداره، اون موقع که دلار رو بورس بود همین صراف هایی که الان می بینی، از پنجره سرک می کشیدند تا به یه چشم و ابرو قیمت را بالا و پایین کنند. یکی هم همیشه اون گوشه پاساژ به دیوار تکیه می داد و فقط نگاه می کرد، حواسش به همه چیز بود از مامورا گرفته تا خبرهای لحظه ای و میزان تقاضا در بازار. یه جورایی همه اون شلوغی بازار رو تنظیم می کرد به موقع تقاضای کاذب درست می کرد و به موقع هم عرضه دلار رو بیشتر می کرد. خلاصه که این صراف ها خیلی هاشون خودشون بازار رو میچرخونن. پیرمرد هم همون حرف نفر قبلی رو تکرار کرد و گفت فردا که بخوان بیان مثلا بازار ارز رو ساماندهی کنند اولین نفری که بساطش رو جمع می کنند من بدبخت هستم. حالا شما هم برو یه سیاحتی بکن ببین چی دستگیرت میشه فقط حواست باشه اینجا اگه کسی بفهمه خریداری همه میفهمن و قیمت هاشون ثابت می مونه و اگر فروشنده باشی که با «خرید نداریم» روبه رو میشی. اگر هم که بدونند خبرنگاری، شانس بیاری فقط دست می اندازن، البته آدم حسابی هم تو این صنف کم نیست اما دیگه داره نسلشون منقرض میشه... 


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir