بازگشت به بالای صفحه
FACEBOOK TWITTER RSS FEED JOIN US NEWSLETTER
print version increase font decrease font
تاریخ انتشار : يکشنبه 19 آذر 1391      11:36
گفت و گو با سعید لیلاز در مورد دلایل شکست اقتصادی پروژه های سینمایی و فرهنگی

مردم برای کنسرت های لس آنجلسی صف می کشند

آیا طبقه متوسط ایران برای فرهنگ هزینه می کند؟

بهراد مهرجو :سعید لیلاز در دسته معدود اقتصاددانان ایران جایی می گیرد که توجه و تمرکز ویژه ای بر رفتارشناسی مردم نیز داشته است. حتی پایانه نامه دکترای او( که بزودی به صورت کتابی منتشر می شود) در یک فصل برای اولین بار به شاخص های فرهنگی هم برای بررسی شرایط سیاسی و اقتصادی جامعه ایرانی تمرکز یافته است. سعید لیلاز اعتقاد دارد مردم ایران برخلاف تصورات رایج برای کالاهای فرهنگی هزینه می کنند ولی با توجه به شرایط خاص سیاسی حاکم برکشور هزینه های آنان به سمت اقتصاد زیرزمینی فرهنگی می رود.  گفت و گو با او به تفسیر و مقدمه طولانی نیاز ندارد. دیدگاه های او که در گفت و گو با هفته نامه آسمان  در مورد اقتصاد فرهنگ بیان شده  را می خوانید:

بازار محصولات فرهنگی نه در اقتصادهای توسعه یافته که حتی در کشورهای در حال توسعه یکی از بزرگترین منابع درآمدزایی به حساب می آید. چطور در ایران بازار فرهنگی و اقتصاد فرهنگی قوی هیچ وقت نداشته ایم؟

می تواند دو علت مشخص وجود داشته باشد. اولا در تمامی دوره های تاریخی در ایران نوعی استبداد توتالیتر وجود داشته است. یعنی همواره حاکمیت ها به تمام جنبه های حیات افراد ورود می کرده اند. این سیطره حاکمیت برفرهنگ، همیشه موجب عقیم ماندن فرهنگ شده است. بنابراین فرهنگ آنقدر بالندگی پیدا نکرده تا برای خودش مشتری پیدا کند. معنای دقیق ترش این است که در ایران هیچگاه که فرهنگ به شکل محصول و تولید اقتصادی در نیامده است.

 در سده های چهارم، پنجم و ششم هجری شعرا قصیده می گفتند. قصیده هم اساسا در مدح است. یعنی برای قصیده مشتری پیدا می شده است. اساسا تولد غزل نوعی منطق اقتصادی داشته است. قصیده در همان دوره یک آغازی داشته است که به عنوان «غزل قصیده» معروف بوده است. غزل قصیده شکل کلی داشته و در ستایش طبیعت و تفسیر آن بوده است. شعرا برای اینکه همیشه آماده عرضه شعرشان به مشتری باشند، مطلع قصیده را از قبل آماده می کردند. بنابراین غزل قصیده در اختیارشان بوده است. وقتی مشتری برای شعر پیدا می شد، غزل و پیش درآمد وجود داشته است. تعداد افرادی که غزل قصیده را می سرودند در یک دوره آنقدر زیاد شد که اساس غزل از قصیده جدا شد. بنابراین پیدایش این نظام شعرگفتن، منطق اقتصادی داشته است. حرفم این است که حضور و دخالت حاکمیت در فرهنگ همیشه در تاریخ ایران بوده است. اما تمام این دستگاه های حاکمیتی همیشه براساس خواسته های خود فرهنگ را شکل می داده و اجازه هم نمی داده تا فرهنگ براساس خواسته و نیازهای خود سمت و سویش را تعیین کند. آنچه از سوی حاکمیت ها تعیین می شود هم عموما منطق اقتصادی ندارد. از سوی دیگر فرهنگ مقاومت هم در تمامی دوره ها شکل می گرفته است. فرهنگ مقاومت هم سیاسی است. بنابراین در یک دوره زمانی خاص مقبولیت دارد و فرهنگ اصیل نیست.

حرف شما این است که اساسا تولید فرهنگی شکل نگرفته که منطق اقتصادی هم داشته باشد؟

دولت بزرگترین مصرف کننده و بزرگترین تولیدکننده است. دولت در ایران بیشترین سهم را در GDP دارد. بنابراین همین دولت تصمیم می گیرد که بیشترین دخالت را در فرهنگ داشته باشد. در واقع فرهنگ را براساس خواسته های سیاسی به سمتی می کشاند که تنها باب طع خودش باشد. در این شرایط فرهنگ از منطق اقتصادی خارج می شود. اهالی فرهنگ به همین روش می گویند، مبتذل شدن فرهنگ. اما نتیجه نهایی این رفتار خروج فرهنگ از چرخه تولید اقتصادی است. معمولا اکثریت توده های مردم به این فرهنگ بی توجه می شوند. بنابراین کتاب های تولید می شود که خواننده ای ندارد، فیلم های ساخته می شود که بیننده ای ندارد و موسیقی تولید می شود که شنونده ای ندارد. در مقابل مردم هم برای خودشان تولید می کنند. در این شرایط همان فرهنگ مقاومتی ایجاد می شود. فرهنگ مقاومتی، سیاسی و به روز است و کار سیاسی در این اندازه هم از منظر اقتصادی معنای ندارد. برخی شعرهای شاملو، کتاب های شریعتی و.. نمونه های این  تولیدات است. هر وقت مشتری حالتی در تعارض با فضای موجود سیاسی پیدا می کند به سراغ این کتاب ها می رود.

یعنی کسی پول بابت خرید این نوع فرهنگ نمی دهد؟

پول هم می دهد ولی آن خرید هم مقاومتی است.به طور کلی دخالت حکومت در فرهنگ، موجب پوسیده شدن فرهنگ می شود. قبل از انقلاب هم این شرایط وجود داشته است. نکته دیگر قدرت اقتصادی بخش خصوصی است. در ایران بخش خصوصی وجود نداشته که مستقل از دولت قدرت داشته باشد و یک خریدار جدی آثار هنری باشد. در دوره خوانین یعنی بعد از فروپاشی ساسانیان، دهقانان حامیان فرهنگ شدند. در این دوره فرهنگ خریدار داشته است و بنابراین تولید هم صورت می گرفته است.

بینید شما و خیلی از تولیدکنندگان دیگر بخش خصوصی در همین شرایط تولید انجام می دهند. به هر جهت تولید فولاد و کتاب تفاوت های محتوایی مشخصی با هم دارند ولی همان تولیدکننده فولاد به عنوان سرمایه گذار با هزاران مانعی که در مقابلش وجود ردارد، فعالیت اقتصادی خود را سازگار می کند و در نهایت به تولید ادامه می دهد. بازهم تاکید می کنم که بین تولید فرهنگی و صنعتی تفاوت وجودی دارد ولی بین منطق بنگاه داری فرهنگی و صنعتی از نظر حسابدار تمایز زیادی نیست. چطور یک تولیدکننده صنعتی می تواند به کارش ادامه دهد ولی یک تولیدکننده فرهنگی پس از قطع یارانه ها و کمک های دولتی به سرعت بساط کارش جمع می شود؟

اصلا فرهنگ در ایران ماقبل این بحث ها مانده است. اساسا کالای فرهنگی در ایران تبدیل به یک کالای اقتصادی نمی شود. اگر به کالای اقتصادی تبدیل شود، منطق هم پیدا می کند. در همین شرایط مثلا تابلوی سهراب سپهری چندین میلیون تومان خرید و فروش می شود. یعنی اینطور نیست که بگوید مطلقا نیست ولی به هرجهت فرهنگ هنوز کالای اقتصادی نشده است. اینکه پدیده ای تبدیل به کالای اقتصادی شود، آغاز فعالیت گسترده آن است. وقتی کالایی اقتصادی شد، خرید و فروش هم می شود و در نهایت بنگاه های قوی اقتصادی و فرهنگی هم جان می گیرند. البته شما نمی توانید بگوید در ایران و شرایط فعلی اساسا اینطور نیست. در همین شرایط هم هزینه برای فرهنگ در ایران بالاست. هنوز هم هزینه فرهنگ در سبدخانوار قابل توجه است.

شاخص مشخصی برای هزینه فرهنگی وجود دارد؟

بله. مرکز آمار ایران و بانک مرکزی ارقام دقیق دارند. البته این شاخص شامل توریسم هم می شود ولی فرهنگ هم هست. البته عدد بالایی نیست ولی بالاخره وجود دارد. اما این نکته را توجه داشته باشید اگر سطح سرانه درآمد یک خانواده از یک عدد مشخص بالاتر برود، مصرف مواد غذایی به همان اندازه و نسبت بالا نمی رود. اگر برعکس سطح درآمد سرانه از یک حد مشخصی پایین تر هم بیاید بازهم مصرف مواد غذایی به همان نسبت پایین نمی آید. من دنبال نقطه مقابل این منطق هستم. فرد اگر کف درآمدهایش از یک اندازه پایین تر باشد، اساسا به فکر خرید کتاب نمی افتد چراکه مازادی برای خرید کتاب ندارد.

یعنی فرهنگ در مازاد درآمد تعریف می شود؟

بله. حتی در اروپا هم اینطور است. فاخرترین آثار هنری در تمام تاریخ یا برای دین بوده یا برای شاه.به معنای دیگر یا برای شیخ بوده یا برای شاه. این قانون حاکم در تمام دنیاست. زیباترین معماری، زیباترین تابلوها، زیباترین کارهای هنری برای کلیساهاست. قصرها هم همینطور. در ایران هم مسجدها زیباترین معماری را دارند.

در ایران دوره ای بوده که متوسط درآمد خانواده از اندازه ای بالاتر رفته باشد که مازاد آن به فرهنگ سرازیر شود؟

بالاخره در ایران نویسندگانی داریم که از راه نوشتن زندگی می کنند.

این گروه به نظر می رسد زاهدانه تر زندگی می کنند؟

در واقع بهتراست بگویم تعداد این گروه خیلی کم است.

بالاخره کار اقتصادی انجام نمی دهند.

خیر. مثلا آقای دولت آبادی ....اینها تیراژ کتابهایشان به شکلی است که درآمد حاصل از آن از سطح مورد نیاز برای زندگی یک خانواده بیشتر است. غلامحسین ساعدی قبل از انقلاب اساسا اینطور زندگی می کرد. اما این از استثنا خارج نمی شود و همیشه در اندازه استثنا می ماند.

به چه دلیل؟

دو دلیل مشخص دارد. اولا  حکومت در فرهنگ دخالت می کند و اجازه نمی دهد فرهنگ اصیل که بازار پسندی و منطق اقتصادی دارد ایجاد شود و دوما سطح درآمد خانواده ها به دلایل اقتصادی به آن اندازه رشد پیدا نمی کند تا به فرهنگ بپردازند. نکته اصلی دیگر بی ثباتی سیاسی است. خلق و خرید آثار هنری و اقتصادی شدن هنر منوط به ثبات است. شما دقت کنید 80 درصد افرادی که به سن بلوغ می رسند وقتی از آنها سوال می کنید چه آرزوی دارند، می گویند مهاجرت. در این شرایط چطور انتظار دارید چنین افرادی به غیر از کتاب آموزش زبان انگلیسی، کتاب دیگری بخرند. چطور انتظار دارید در این شرایط آثار هنری خریداری شود؟ اثار هنری را کسی می خرد که در یک خانه بزرگ( کاخ، ویلا و..) زندگی می کند. اثر هنری را روی دیوار می زند و مثلا می گوید چند نسل قبل تر هم یک تابلوی دیگر خریده بودند.

در سینما که این حرف شما مصداق ندارد. تابلو نمی توان خرید، بلیت سینما که می توان خرید.

داستان سینما فرق دارد. سینما تحت تاثیر فشار حاکمیتی است. این همان حرف اول ماست. در صنعت سینما برای مخاطب باید جذابیت ایجاد شود. شما عناصر خشونت، سیاست و جذابه های جنسی را نمی توانید در آثارتان نشان دهید. در این شرایط مشتری هم پیدا نمی کنید. آثار چارلی چاپلین را نگاه کنید. مهمترینش آنهایی است که پلیس را مسخره می کند. در همین ایران زمانی فیلم مارمولک اکران شد. خوب فروش بالایی هم داشت. من خودم این فیلم را در سینما تماشا کردم. روال هم نبوده که به سینما بروم ولی این فیلم را دیدم.

دوره ای بوده که فرهنگ معنای اقتصادی هم داشته باشد؟

دوره قبل از ورود ترک ها، قبل از قرن چهارم و پنجم که دهقان ها در ایران حاکم بودند، هنر معنای اقتصادی هم داشت.

در دوره معاصر چطور؟

در سال های بعد از انقلاب که قدری فضا باز شده بود، بازهم هنر منطق اقتصادی پیدا کرد. شما به یک نکته توجه کنید. در همین فضایی که خانواده هزینه رسمی صرف فرهنگ نمی کند، خرید و فروش سی دی های غیرقانونی رونق دارد و اتفاقا اقتصادی هم است. حاکمیت بر تولیدات رسمی سانسور اعمال می کند و از سوی دیگر شبکه توزیع غیررسمی شکل می گیرد. در این حالت تولیدکننده رسمی فرهنگی اساسا کار بی منطقی می کند چراکه تولیدش وارد چرخه خرید مردم نمی شود. چند سال قبل سی دی زندگی خصوصی یک بازیگر به تیراژ چندین میلیونی رسید. معنای این اتفاق چیست؟ یعنی مردم به این موضوع می پردازند و برای آن هزینه می کنند. سرانه پرداخت هزینه ایرانی ها برای چنین فیلم هایی از تمام کشورهای منطقه بیشتر است. البته برآوردی در مورد هزینه تفریحات خصوصی نداریم. بنابراین توجه کنید پول پرداخت می شود ولی شما نمی بینید.

یعنی پول جایی دیگر است؟

بله. شما توجه کنید وقتی مردم ماهوار می خرند، یعنی هزینه برای فرهنگ می کنند.

اگر سرانه درآمد پایین است نباید اینطور هم هزینه شود. درست است؟

خیر. ببنید ما اساسا فقیر هستیم. اگر فقر هم از یک اندازه پایین تر باشد اساسا کسی برای فرهنگ هزینه نمی کند. فرهنگ در تمام دنیا یک کالای لوکس است. نکته دیگر این است که فشار سیاسی اجازه رونق فرهنگ را نمی دهد و سوما اقتصاد زیرزمینی فرهنگ بسیار قوی است. اما متاسفانه ما برآورد دقیقی از میزان هزینه فرهنگ زیرزمینی نداریم. در همین فضا دیدید که مجموعه ای منتشر شد که در شبکه خانگی توزیع می شد و بسیار هم خوب فروش کرد و به مرز اقتصادی بودن رسید.

شما به عنوان یک مدیربنگاه اقتصادی حاضر هستید در فرهنگ ایران سرمایه گذاری کنید؟ یعنی فرهنگ را در اندازه همین مثالی که زدید همین قوه تلخ، سود اور می دانید؟

تولید باید مقدمات داشته باشد. اگر فیلمی که می سازید یا کتابی که چاپ می کنید دائما در معرض توقیف و جلوگیری از انتشار نباشد و دائما این وحشت را نداشته باشید که پول و سرمایه شما به مویی بند است، بله در این شرایط تولید فرهنگی هم منطق دارد. اگر اینها نشد، فرهنگ زیرزمینی می شود. اما نکته اینجاست که مردم برای خرید کالای فرهنگی که تولید شده هزینه می کنند ولی سرمایه گذار رسما بیچاره می شود چراکه پول حاصل از فروش محصول او به بنگاه بازنمی گردد. شما از یک طرف به فیلم ساز می گوید چه موضوعاتی را نسازد و از طرف دیگر به او تذکر می دهند در مورد چه موضوعاتی فیلم بسازد.

 این نوع تولید به هیچ عنوان با منطق بازار سازگار نیست. همین امروز صبح در رادیو برنامه ای پخش می شد و مجری از مردم سوال می کرد آیا شما روز خودتان را به کسی می فروشید؟ 90 درصد افرادی که پاسخ های آنان پخش می شد، می گفتند ما روزمان را تنها به خداوند می فروشیم. اما وقتی شما به صورت عینی در جامعه می بینید که همه چیز خلاف این ادعا است به طور طبیعی رسانه رادیو را بایکوت می کنید. یعنی اگر برای شنیدن صدای رادیو نیاز بود که پولی پرداخت کنید به طور حتم این کار را نمی کردید و حتی در همین حالت رایگان هم حاضر نیستید صدای آن را بشنوید. حالا رشد اقتصادی در کشور به زیر صفر رسیده، طبقه متوسط هم که براساس آمارهای رسمی ماهیانه 400 هزار تومان کسری درآمد دارد در این شرایط چطور باید فرهنگ کالای اقتصادی شود. بماند که تولیدات سفارشی هم در نقطه مقابل خواسته های مردمی قرار دارد.

در دوره اصلاحات هم که رونق اقتصادی بود، وضعیت اقتصاد فرهنگ همین بود. اقتصاد فرهنگ ایران  نسبت به ترکیه، هند و مصر خیلی شرایط متفاوتی دارد.

در هیچ کدام از این کشورهایی که گفتید اعمال سلیقه حاکمیت به حوزه های مدنی و اجتماعی تسری ندارد. بنابراین بخشی از تولید به صورت طبیعی انجام می شود. من اعتقاد دارم مردم به فرهنگ می پردازند ولی زیرزمینی است. در ایران ممنوعیت ها بیشتر است و اساسا این نوع رفتار وضعیت را تغییر می دهد. تمام تفریحات عمومی را به نوعی از تفریحات بدل کردیم که تنها در خانه می توان انجام داد.

البته به نظرمی رسد تهیه کننده های فرهنگی ایرانی بیشتر علاقه دارند از دولت پول بگیرند و هزینه کنند. یعنی نوعی روحیه ایجاد شده که می گوید دولت پول بدهد ما تولید کنیم. اینطور نیست؟

اصلا مگر کسی هم هست که از دولت پول نخواهد؟ ما از دولت پول می خواهیم و دولت هم وظیفه دارد که بدهد یا ندهد. رونق اقتصاد فرهنگ در دوره اصلاحات بسیار بهتر از شرایط کنونی بود. در این موضوع شک نداشته باشید.

حتی در دوره جنگ هم اولویت واردات نگاتیو 7 بود. درست است؟

بله. یک نگاه فرهنگی در بدنه دولت وجود داشت.

آقای لیلاز یک تعارضی هم وجود دارد. شما می گوید سرانه درآمد خانواده در شرایط فعلی اجازه هزینه کرد فرهنگی را نمی دهد. اما همین الان کالاهای لوکس مثل تلویزیون های ال سی دی و... در خانه های طبقه متوسط به وفور یافت می شود. این چطور تحلیل می شود؟ اگر پول نیست برای خرید بلیت سینما و تلویزیون خانگی باید به یک نسبت نباشد.

نکته خوبی است. در یک فاز طبقه متوسط خرید کالاهای لوکس مانند همین تلویزیون ها را می کند. یعنی هزینه می کند. اتفاقا این نکته ای که اشاره کردید، حرف های من را ثابت می کند. من می گویم ایرانی ها برای فرهنگ هزینه می کنند ولی در شرایطی که کسری درامد داشته باشند به طور طبیعی هزینه ها کم می شود. حالا شما می گوید چرا تلویزیون لوکس می خرند. پاسخ من این است که با همان تلویزیون کالای فرهنگی را می بینند که در فرهنگ زیرزمینی رد و بدل می شود. یعنی بازهم می بینید از نظر اقتصادی چرخه شکل گرفته است. تنها پول حاصل به بنگاه های تولیدی فرهنگی نمی رسد. اصلا نیاز به تحقیق جداگانه در این زمینه وجود دارد. در خانه های طبقه متوسط تناسبی میان لوازم صوتی و تصویری و سطح عمومی زندگیشان وجود ندارد. در یک خانه حقیر،​ مدرن ترین کالاهای صوتی و تصویری جایی گرفته است. این لوازم در واقع تجهیزات مورد نیاز تماشای همان فیلم های زیرزمینی است.

حتی با دلار 4 هزار تومانی چنین هزینه ای می کنند؟

بله. البته به سادگی این موضوع را نبینید. اقتصاد فرهنگ در ایران به اقتصاد زیرزمینی آغشته شده است.

اگر سرانه درآمد بالا بیاید ولی وضعیت سیاسی همین باشد چه اتفاقی رخ می دهد؟

همین اتفاقی که در ده سال اخیر رخ داده است.

در این دوره که درآمدهای خانواده کم شده است؟

خیر. شما توجه کنید یک خانواده برا ی تماشای یک کنسرت موسیقی لس آنجلسی به دبی یا ترکیه می رود پس درامدها خیلی کم نشده است یا میان همه کم نشده است.

چند درصد از جامعه اینطور است؟ اینها که طبقه متوسط نیستند. چرا یک درصد کم را به کل طبقه متوسط تسری می دهید؟

کاملا حرف اشتباهی می زنید. این چه حرفی که می زنید؟ شما به آمارهای سفرهای خارجی توجه کنید. ایرانی ها 15 تا 20 میلیارد دلار خرج سفرهای خارجی کرده اند. یعنی بیش از 3 میلیون نفر به خارج رفته اند. حرف من این است اگر این سه میلیون نفر در ایران امکانی برای هزینه های فرهنگی داشته باشند به طور حتم بیشتر از یک سفر خارجی هم هزینه می کنند. نوروز 83 اگر با صدای در استانبول می گفتید امیرآقا نصف خیابان سرشان را برمی گرداندند. یعنی به طرز شگفت آوری ایرانی ها برای تفریح به استانبول رفته بودند. در دبی هم همین شرایط است. اینها همه هزینه است. این نشانه است. یعنی مردم آماده هزینه کردن برای اقتصاد فرهنگ هستند. مردم می گویند این فرهنگ را دوست دارند. هنوز برای کنسرت یک خواننده لس آنجلسی مردم از ایران به اروپا می روند. البته نمی گویم که همه اینها طبقه متوسط هستند ولی بالاخره حرف من این است که این گروه آمادگی هزینه کردن را دارند.

اصلا سه میلیون نفر؟ این چند درصد جامعه است؟

حرف من چیز دیگری است. اگر یک دهم این هزینه که به خارج می رود، به فرهنگ کشور  وارد شود، شما می بیند که همه چیز عوض می شود. سالی 20 میلیارد دلار هزینه سفرهای خارجی کرده ایم، کل گردش اقتصاد فرهنگ ایران 2 میلیارد دلار هم نمی شود. هر کدام از موانعی که اشاره کردم اگر برطرف شود، کمک می کند به رشد اقتصاد فرهنگ ولی به تنهایی کاملا موثر و دگرگون کننده نیست.

متاسفانه این سفرهای خارجی را از شما قبول نکردم.

ببنید لطفا در مورد اینکه یک طبقه متوسط اقتصادی در ایران شکل گرفته با من بحث نکنید. شواهدی دارم که شما حتما قانع می شوید و شکست هم می خورید.

مثلا؟

ما سالیانه یک و نیم میلیون تا دو میلیون خودرو عرضه کرده ایم. شما نمی توانید بگوید مردم سالیانه دو میلیون خودرو می خرند و همه هم بورژوازی هستند.

یعنی اندازه طبقه متوسط در ایران دو میلیون است؟

خیر. سالیانه دو میلیون خودرو خیلی زیاد است. در حال حاضر 15 میلیون خودرو شخصی در ایران داریم. البته نمی گویم همه اینها طبقه متوسط هستند.

10 میلیون هستند؟

اصلا شما بگوید 5 میلیون نفر از مالکان خودروهای شخصی در طبقه متوسط جایی می گیرند. 5 میلیون خانوار که هر خانواده شامل 4 نفر می شود. یعنی حداقل 20 میلیون نفر طبقه متوسط داریم ولی شما شک نکنید اندازه طبقه متوسط بیشتر از این عدد است. 30 درصد ایرانی ها زیر خط فقر هستند. سایرین دستشان به قول معروف به دهانشان می رسد. 75 درصد ایرانی ها مالک خانه هایشان هستند. این یکی از بالاترین نسبت های مالکیت است. یعنی 25 درصد ایرانی ها مستجر هستند. یعنی از نظر مبانی اقتصادی یک سری دلایل مشخصی وجود دارد که مشخص می کند طبقه متوسط قوی داریم. سالی 4 میلیون نفر به خارج می روند. این عدد بالایی است.

حرف های شما به دلایل حاکمیتی اشاره دارد. شما بی کفایتی را در بدنه تولید فرهنگی نمی دانید؟

این حرف شما را قبول ندارم.  فرض براین است که همه شعور اقتصادی خوبی دارند ولی وقتی زمینه کار نیست، رشد هم انجام نمی شود. اصلا سرمایه گذار، عاقل است که در این فضای فرهنگی سرمایه گذاری نمی کند. در دوره اصلاحات شما دیدید که افرادی آمدند که موسسه مطبوعاتی راه انداختند. سابق براین چنین کارهای امکان پذیر نبود. در زمان شاه هم مصباح زاده وقتی روزانه راه انداخت که سناتور بود. اگر شرایط مساعد شود، بخش خصوصی ایران می تواند تولید فرهنگی هم داشته باشد.

دردوره حکومت قبلی که آزادی های سیاسی وجود نداشت ولی به فیلمساز اجازه می دادند که به طور مثال به موضوعاتی که جذابه عامیانه دارد بپردازند. از همان سه عنصر سیاست، خشونت و جذابه های جنسی به غیر از سیاست دو مورد دیگر وجود داشت. چرا در آن دوره بخش خصوصی و سرمایه گذار فرهنگی قوی ایجاد نشد؟

بازار محدود بود. شهرنشینی به اندازه حال حاضر نبود. بخش مهمی از جمعیت کشور روستایی بودند. ثروت هم در حال حاضر زیاد شده است ولی آن دوره ثروت به این اندازه در اختیار مردم نبود. یعنی طبقه متوسط به عنوان خریدار اصلی فرهنگ به این اندازه نبود. در ایران خیلی اتفاقاتی رخ داده است. وقتی می بینید تیراژ کتاب کاهش پیدا کرده یک نوع واکنش اجتماعی به تحولات اطراف هم است.

کتاب خوب چرا نمی فروشد؟

به دلیل اینکه دل مردگی در میان خریداران کالای فرهنگی ایجاد شده است. بحران اقتصادی داریم ولی هنوز هم طبقه متوسطی داریم که توان خرید و هزینه کردن برای فرهنگ را دارد.


آدرس ایمیل فرستنده : آدرس ایمیل گیرنده  :

نظرات کاربران
ارسال نظر
نام کاربر
ایمیل کاربر
شرح نظر
Copyright 2014, all right reserved | Developed by aca.ir